مقالات

بدین شایستگی جشنی، بدین بایستگی روزی

برگزاری‌ها از جشن نوروز جمشیدی در زادگاه این آیین (سرزمین بخدی) پیشینۀ دراز دارد. من قبلن نیز از این آیین در نوشتاری زیر نام «نوروز در سه ‌سرچشمه کهن» (اوستا، آثارالباقیه، شاه‌نامه فردوسی) یاد کرده بودم که در روزنامه «راه مدنیت» به‌چاپ رسیده بود. اکنون به ‌یادکردی دیگر رو می‌آورم که در بلخ از نگاه‌ها و اندازها به‌دور مانده است.

تا جایی که من به‌یاد دارم روزهای نوروز، جشنی شایسته و بایسته در شهر مزار، چنان‌که فرخی می‌گفت، برپا می‌شد:

بدین شایستگی جشنی، بدین بایستگی روزی

ملک را در جهان هر روز جشنی باد و نوروزی

مردم با شادمانی، چه خُرد چه بزرگ، چه زن چه مرد، باخانواده و بی‌خانواده، در ده‌ها هنگامه خرد و بزرگ دست پیش می‌کردند، بلخی‌ها می‌رفتند و آن‌ها را با رنگ و آهنگ می‌آراستند. میله‌های گوناگون برپا می‌شد: میله بزکشی، شترجنگی، سرکس (با دهل و کرنا و نمایش‌های اکروباتیک، هنرمندان سرکس با پوشیدن جامه‌های رنگارنگ و گذاشتن کلاه بوقی، با رفتارهای خنده‌آور، مردم را به‌تماشای سرکس فرا می‌خوانند)، مداحی در گرد چهارباغ (با رجزخوانی‌هایی از کارنامه‌های علی شاه‌ مردان و حمزه صاحب‌قران و ابومسلم خراسانی و مضراب‌شاه پهلوان و … برگزار می‌شد)، پهلوانی بر روی خاک نرم، فروش هفت‌میوه در چهارسوی چهارباغ، نمایش‌های ورزشی جوانان و دختران دبیرستان‌های شهر، نمایش چهارپایان برومند و خوب‌چریده، برپایی شب‌نشینی‌های آوازخوانان کابلی در نان‌خانه‌های بزرگ، هنرنمایی‌های توده مردم، پذیرایی از مهمانان با نان‌های مالیده و روغنی و خوراکه‌های گرم مانند: پلو، سمبوسه، بولانی و دیگر پختنی‌های دست‌فروشانه.

نمی‌دانم چه‌چیزی و کدام سیاستی این‌همه شادمانی و نوروز‌پذیری را از ملت ما گرفت و آن آیین نیاکانی زیبا و باستانی ما را به‌روز سیاه نشاند. آیینی که از دوران باستانش اگر چشم بپوشیم در دوره سامانیان، غزنویان و دوره تیموریان هرات تا همین دیروزها با گرمی و شایستگی برپا می‌شد.

به‌یاد می‌آورم که اگر کسی در روزهای نوروز داماد می‌شد، برای چند‌روز به‌هر دو خانواده، شاه می‌شد و به‌دوستان و یارانش فرمان‌روایی می‌کرد و همسگالانش از فرمان‌هایش سرپیچی نمی‌کردند. حافظ بزرگوار از یک چنین کرداری، به‌نام میر نوروزی یاد کرده است:

سخن در پرده می‌گویم چو گل از غنچه بیرون آی

 که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی

مردم، بازی میر نوروزی را در گذشته هم به‌گونه یک آیین شوخی‌آمیز و برای سرگرمی در روز‌های نوروز برپا می‌کردند که تا پایان نوروز کشش خود را می‌داشت. بازی به‌گونه‌یی‌ بود که کسی را به‌نام شاه یا امیر برمی‌گزیدند و او در پادشاهی چند روزه‌اش مردم شهر را وامی‌داشت تا جریمه بپردازند و پول و پیشکش‌هایی بیاورند و یا زندان بروند و از این‌گونه فرمان‌ها که البته برخی می‌پذیرفتند و برخی نمی‌پذیرفتند اعمال می‌شد. یک پادشاهی کوتاه‌مدت و دروغین و خنده‌آور بر‌پا می‌شد و مردم هم برای سرگرمی به‌پیشوازش می‌رفتند. ازداین آیین هم در کتاب‌های تاریخی مانند جهان‌گشای جوینی و تذکره دولت‌شاه سمرقندی یادکرده‌هایی دیده شده است.

 در تاریخ جهان‌گشا، (ص ۹۷-۹۸) درباره فتح خوارزم به‌دست سپاه مغول، آمده است: «و در آن‌ وقت خوارزم از سلاطین خالی بود، از اعیان لشکر خمار نام، ترکی بود از اقربای ترکان خاتون (مادر سلطان محمد خوارزم شاه) آن‌جا بوده است… چون در آن سواد اعظم و مجمع بنی‌آدم، هیچ سرور (شادمانی) معین نبوده که در نزول حادثات امور و کفایت مصالح و مهمات جمهور با او مراجعت نمایند و به‌واسطه او با ستیز روزگار ممانعت کنند، به‌حکم نسبت قرابت، خمار را به‌اتفاق به‌اسم سلطنت موسوم کردند و پادشاه نوروزی از او برخاستند و ایشان غافل از آن‌چه در جهان چه فتنه و آشوب است و خاص و عام خلایق از دست زمانه در چه لگدکوب …»

در تذکره دولت‌شاه سمرقندی (ص416) در داستان میرزا علاوالدوله پسر بایسنقر آمده است: «القصه نصیب جام علاوالدوله همیشه از خم فلک دردی درد بود… بعد از وفات برادرش (بابر سلطان) در شهور سنه احدی‌وستین‌و‌ثمانیه باز از طرف اوزبیک و دشت قبچاق به‌خراسان آمد و ولد او ابراهیم سلطان متصدی سلطنت خراسان بود باز به‌دستور سابق در دست فرزند متهور، ذلیل شد و چند روزی چون پادشاهان نوروز (نوروزی) در هنگام آن سال در دارالسلطنۀ هرات حکومتی شکسته بسته نمود.»

نوروز پیش رو، بر همگان، به‌ویژه بر بلخیان ستوده، شادی‌آفرین و خوشگام باد.

نویسنده: دکتور رازق رویین

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا