عدالت اجتماعی؛ دغدغۀ روشنفکری ارگ
دکتور اشرف غنی برخاسته از دامن سنت روشنفکری دهه دموکراسی در افغانستان بود. عاشق انجمن تاریخ و عاشق مرور تاریخی که جز خون و بیعدالتی در صفحاتش وجود نداشت. برای این او از معدود روشنفکران سیاستمداری محسوب میشد که رنجهای تاریخی مردم را میدانست. میدانست چه تازیانههایی بر شانههای مردم در طی سالها نشسته. میدانست که سیستم ظلم چطور به همه اقشار تاوان رسانده؛ چرا که ظلم بازی بدون برندهیی است.
هر دو طرف قصه در ماجرای ظلم تاوان میبینند؛ چه کسانی که خانواده، زمین و زندگی را از دست دادهاند، چه کسانی که به زور مجبور به گرفتن اینها شده. و البته این را میدانست که اعمال یک گروه کوچک میتواند زندگی میلیونها آدم بیغرض دیگر را در طی سالها و قرنها تغییر دهد.
بهطور خاص او رنج فرودستان و ستمدیدههای هزاره را بیش از هر چیزی درک کرده بود و از این خاطر تعبیر زندان جغرافیایی را برای هزارهجات برای اولین بار استفاده کرد. او افغانستان مرکزی را زندانی طبیعی میدانست که طی قرنها باعث انزوای بیشتر و بیشتر مردم هزاره و شیعه افغانستان گردیده بود.
و این انزوا دیواری از بیاعتمادی و حتا نفرت را بین مردم دو طرف دیوار ایجاد کرده بود. نفرتی که هر روز هم بیشتر میشود بدون اینکه حتا دلیلی داشته باشد. و این مانع بزرگی برای ملت شدن و توسعه اجتماعی است.
دکتور غنی بهعنوان یک مردمشناس که تمام کتابهای ادبی گروههای قومی را زیر و رو کرده، میداند که علتهای اصلی این نفرت و بیاعتمادی در چیست. برای این او از اول به فکر ساختن شاهراههایی بود که هزارهجات را به باقی افغانستان وصل میکرد. راه گردندیوال، راه دایکندی، راه دره صوف-بامیان، راه غور- بامیان، راه جاغوری- قرهباغ و دیگر راههایی که باید سالها پیش ایجاد میشدند؛ چرا که زیربنای اساسی توسعه راه است.
بعد از آن رییسجمهور از حمایت هزارههای مستقل دم زد. جوانان و اشخاصی که در زیر سایه مافیاهای سنتی نبودند و راهی به دهی نمییافتند. بهطور مثال وزیر ترانسپورت، وزیر تحصیلات و وزیر معادن، هیچ کدام از هزارههای وابسته به جریانهای سنتی سیاسی نیستند. همان طور که او چهرههای قهرمان دیگری از هزارهها را مجال ظهور داد، جنرال دلاوری مثل مراد علی مراد؛ در دوره جدید چهره شد. همان طور برای اولین بار یک والی هزاره را بر ولایتی پشتوننشین مثل فراه گمارد.
همۀ اینها برای ساختن چهرههای جدید در بین هزارهها و احترام به رشد اجتماعی آنها بود که در زیر سایه مافیای سنتی اجازه بروز نداشتند. در تشکیلات استاد خلیلی، همیشه پسران، قوم و خویش نزدیک و خانوادۀ او اولویت داشتند و به همین شکل در تشکیلات دیگر رهبران سنتی.
او با هیچ کدام معامله نکرد و حتا گذاشت جوانان جنبش روشنایی چهره شوند. این میتوانست تعبیری برای تکه کردن قومی باشد، اما واقعیت این بود که وحدت مصنوعی پیشین فقط به سوداندوزی عدهیی خاص منجر میشد.
او همین کار را در بین دیگر اقوام هم کرد. برای اولین بار نسلی از جوانان مستقل پشتون را به صحنه آورد که مدیون هیچ مافیایی نبودند. از آنها عده کمشان به دام مافیا افتادند. همین گونه در بین بلوچها، اوزبیکها و تاجیکها. در غیر این، کسانی مثل یما یاری، اجمل عابدی، حمدالله محب، تیمور شاران، نادر یما و جواد پیکار، نادر نادری، نقشبندی، شهرزاد اکبر و داوود نورزی و امثال ایشان هیچ وقت به پست دولتی نمیرسیدند.
اینها نسل بیقوم افغانستان بودند، اگر چه شاید بعضی از آنها به دام مافیاهای قومی افتادند و یا بیفتند، اما راهی نو هم باز شد. چه کسی تصور میکرد یک فعال حقوق بشری بیقوم مثل استاد حمیدی دادستان کل کشور شود؟ کسی که حتا رییسجمهور را قبل از انتخابات ملاقات نکرده بود.
رییسجمهور مثل هر حاکمی در جهان سوم در محاصره اخبار نادرست، سانسور و چاپلوسی هم قرار گرفت. اشتباههای بسیار هم احتمالن داشت و دارد، اما کسانی که از نزدیک با او کار کردهاند میدانند که هیچ دغدغه قومی و مافیایی ندارد.
برخلاف شایعات و برعکس، یک برنامه جامع برای تحقق عدالت اجتماعی بهعنوان مقدمه توسعه اقتصادی دارد. او میخواهد جمعیت فقیر و اندک افغانستان بیش از این به جان هم نیفتند و با هم راه توسعه را پیش ببرند.
سخن او که در حال باید زندگی کرد، شعار کاری اوست. گذشته تنها طعمی تلخ برای همه دارد و حال را میتوان با یادگیری از گذشته ساخت.
توجه او به شهید مزاری به عنوان سمبل جامعه هزاره و شیعه، و دادن لقب «شهید وحدت ملی» و برگزاری مراسم خاص در ارگ برای اولین بار، برای او با محور بحث عدالت اجتماعی حاکی از این دیدگاه است.
جامعۀ فارسیزبان نمیدانند که بازخورد این کار در بین پشتونهای متعصب چقدر سخت است و چقدر او را سرکوفت میزنند و شماتتش میکنند، اما او این شماتت را به جان خریده تا تابوی قهرمانبودن هزاره برای پشتونها را بشکند. همانطور که مدال کاتب و امیرنوایی را برای اولین بار بنیاد نهاد. اینها به لحاظ سمبلیک بسیار مهم هستند؛ چرا که قواعد اجتماعی را همین سمبلها میسازند.
نویسنده: حاشم رسولزاده