عطا؛ باخت یا برد؟
گرهی که در کار مذاکرات میان جمعیت اسلامی و حکومت وحدت ملی بر سر عزل عطامحمد نور؛ والی پیشین بلخ افتاه بود، سرانجام شوده شد و آقای نور خود اعلان کرد که او به نمایندگی از جمعیت اسلامی با حکومت وحدت ملی به توافق رسیده است.
هرچند که جزییات کاملی از توافقنامه همگانی نشده است اما بر اساس مادههای درشت آن، وزارت معارف، ولایت بلخ، قوماندانی امنیه ولایت بلخ و سفارت افغانستان در قزاقستان دربدل برکناری آقای نور از ولایت بلخ به ایشان سپرده شده است و کسانی که در این سمتها معرفی شدهاند نیز از نزدیکان آقای نور میباشند. بدین ترتیب غایله چندماهه که میان آقای نور و دولت مرکزی بر سر برکناری او به میان آمده بود، ظاهرن به پایان میرسد اما آنچه در فراز و فرود این غایله هرگز به چشم نخورد و از کانون توجه دور افتاده است، چشمانداز استراتیژیک به رخدادهای جاری در افغانستان و حل معضلات کلان ملی میباشد که ضرورت اساسی تامین ثبات سیاسی در افغانستان تلقی میگردد.
تردیدی نیست که آقای نور والی ثروتمند و تا همین حالا مرد قدرتمند در شمال است که علاوه بر بلخ بر ولایات همجوار خود نیز اعمال نفوذ کرده و درخیلی زمینهها اشراف سیاسی داشته است. اما تلاشهای سیاسی او در چندسال اخیر و دست و دلبازیهای که در تعامل با واقعیتهای پیرامون خود داشته، از او به عنوان یک محور سیاسی در بستر خواستههای عمدتن تاجیکهای افغانستان ترسیم کرده است که نمایشها و تهدیدهای اخیر او مبنی بر دریافت امیتازات بیشتر برای این قوم، این جایگاه را بیشتر برجسته کرده است.
اما هرگاه از چشمانداز استراتیژیک به این معامله و بازیهای احساساتبرانگیزی که آقای نور دستکم در سه ماه اخیر به نمایش نهاد، نگریسته شود از یکسو حقارت این معامله و ابزاروارگی مردم به خصوص احساسات جوانان از بازی بیخبر و از سوی دیگر فقدان نگاه استراتیژیک داعیهداران سیاست و رهبری در افغانستان بیشتر برجسته میگردد.
متاسفانه یکی از شاخصههای بارز سیاستورزی در افغانستان این است که کثیری از سیاستورزان این ملک خداداد اغلب میان اهداف و استراتیژی خلط میکنند و به همین دلیل استراتیژی را خیلی بزرگتر از اهداف تعریف کرده و در نهایت آن چیزی که از چشم پنهان و از دسترس خارج میگردد اهداف کلان سیاسی میباشد که تحقق آن میتواند به اسقرار صلح و تامین ثبات کمک نماید.
در توافق آقای نور و حکومت مرکزی که ظاهرن از آن به عنوان توافق جمعیت اسلامی و حکومت وحدت ملی یاد میشود، تقرر یک وزیر، یک والی، یک قوماندان امنیه و یک سفیر به عنوان تامین یک هدف کلان سیاسی تعبیر میشود و دستآورد مهم سیاسی تحلیل میگردد. متن و محتوای این توافق میتواند پارهیی از منافع کوچک و مقطعی یک جریان سیاسی، یا چند شخص را برآورده بسازد، اما این توافق با همه هزینههای تبلیغاتی و مصارف آن هیچ گرهی از مشکلات پیچیده استراتیژیک افغانستان باز نکرده و هیچ کمکی به بهبود وضعیت آشفته اقتصادی، سیاسی و نظامی در این کشور نخواهد کرد.
سوالی که در این جا مطرح میگردد این است که اصوال چرا اهداف سیاسی و استراتیژیک در این کشور در حد بازیهای کوچک و مقطعی برای تامین منافع مقطعی تحلیل یافته است و چرا در کله و دهان بازیگران سیاسی حرف و اندیشهیی از دورنگریهای استراتیژیک و روایت کلان ملی نیست که بتواند به مصیبت جاری در این کشور نقطه پایان بگذارد؟
یافتن پاسخ به این سوال چندان دشوار نخواهد بود اما ارایه مفصل آن در این فضا دشوار مینماید. ولی در چهارچوبه ظرفیت فضای این جستار، پاسخ اول این است که کثیری از احزاب سیاسی و رهبران آن که باقیمانده از سالهای پایانی جنگ سردند و جماعت دیگری هم که به شکلی از اشکال متاثر از باورها و سازوکارهای تبلیغاتی باقیمانده از جنگ سردند، متاسفانه جرات و جسارت گسست از روایت خلقشده در سالهای جنگ سرد و تعریف روایت جدید و مورد نیاز روزگار معاصر را ندارند و به همین دلیل از حل مشکلات جاری در کشور عاجزند. البته از چشمانداز فرهنگی که بحث دیگری است، جریانهای سیاسی و رهبران آن محصول فرهنگ عقیم سیاسی در این کشور دانسته میشوند که جغرافیای تفکر، قدرت بازی و نگرش آنها در واقع ظرفیت یا عقامت فرهنگ و سنتهای حاکم بر هنجارهای سیاسی در این جامعه را به نمایش میگذارد.
با توجه به این واقعیت، به این حقیقت تلخ باید اعتراف کرد که اسارت ذهنی در زنجیره روایت باقیمانده از سالهای پسین جنگ سرد، عوامل و دلایل بسیاری از مشکلات پیچیده در عرصههای سیاست، فرهنگ و اجتماع در این کشور قرار دارد که متاسفانه هنوز اراده و ظرفیت لازم برای گسست این روایت به وجود نیامده است.
البته فرهنگ یا خرد سیاسی نیز یک پدیده سیال، منعطف، آموزشپذیر و قابل ویرایش و پیرایش میباشد که علاوه بر اهل دانش، احزاب و جریانهای سیاسی از کارگزاران آن دانسته میشوند. در افغانستان اما متاسفانه فاجعه از اینجا ناشی میشود که بازیهای سیاسی در این کشور که ظاهرن از ان تامین منافع ملی یاد میشود، در محور منافع بسیار کوچک و مقطعی میچرخند و اثر و خبری از نگرش استراتیژیک و خرد دورنگر سیاسی در آن به چشم نمیخورد.
بازی آقای نور با حکومت وحدت ملی را نیز میتوان از همین منظر نگریست که برایند آن بر فرایند بازیهای کلان در کشور اثرگذار نخواهد بود. آقای نور اما امکانات و پوتانسیل قابل توجه برای نقشآفرینیهای موثر در رخدادهای افغانستان دارد هرگاه بتواند قادر به گسست روایت میراثی و خلق روایت جدید گردد.
هادی میران؛ روزنامهنگار