خیال خام حکمتیار
گلبدین حکمتیار یکی از چهرههای برجسته باقیمانده از بازیهای سالهای پسین جنگ است که چرخشهای سیاسی وی در مقاطع مختلف و اظهارات غیر متعارف سیاسی وی در پیوند با مسایل مختلف از او سیاستمدار فرصتطلب و بیثبات ترسیم کرده است.
هرچند تا هنوز او ظاهرن با پشتوانۀ اعتقادات دینی سیاستورزی کرده است، نشانههای متعددی اما در کارنامههای سیاسی وی قابل شناسایی میباشند که از هر وسیله ممکن و بهخصوص باورهای دینی و احساسات مذهبی، بهعنوان ابزاری در راستای دستیافتن به قدرت سیاسی استفاده کرده است، اما تا هنوز بخت با او یاری نکرده است که کلای دلکش قدرت را بر سر گذارد.
شاید یکی از دلایلی که او تا هنوز برای رسیدن به بلندای قدرت به پیرامون دست و پا میزند، همین افراطگری در بازیهای سیاسی و دید ابزاری به هر پدیده بهخصوص آموزههای دینی و مذهبی باشد که سبب گردیدهاند، وی در حاشیه قدرت دست و پا بزند.
در خاطرات جمعی کثیری از مردم افغانستان و بهخصوص مردم کابل با لکههای خون عزیزانشان ثبت است که در نخستین روزهای ورود مجاهدین به کابل، جناب حکمتیار ششماه با تمام قدرت کابل را زیر رگبار گلوله گرفت تا به قول ایشان ملیشههای جنرال دوستم که باقیمانده نظام مورد حمایت شوروی سابق است از این شهر بیرون شوند، اما زمانی که با آقای جنرال دوستم در یک ایتلاف سیاسی قرار گرفت، برای ششماه دیگر شهر کابل را راکتباران کرد تا آقای جنرال دوستم شریک ساختار قدرت شود.
این پارادوکس رفتاری متاسفانه فقط در افغانستان قابل توجیه است که مردم تحت تاثیر عواطف مذهبی و قومی کمتر به متن و محتوای بازیهای سیاسی دقت میکنند. پارادوکسهای رفتاری آقای حکمتیار زیاد است که تفصیل و تفسیر آن در فضای این جستار نمیگنجد، اما قدر مسلم این است که در گستره باورهای ایشان مقدسترین پدیدهها ماهیت ابزاروارگی دارد و دست یافتن به قدرت قدسیت اخلاقی را منتفی میسازد.
پس از اینکه ایشان در کابل مستقر شده است، شاهد موضعگیریها و رفتارهای جالب و توجهبرانگیز ایشان بودهایم که هیچکدام از اینها، رونویس نیت اصلی و قلبی ایشان نبوده و در واقع ابزاروارگی پدیدههای مورد نظر را به نمایش گذاشته است.
در حال حاضر آقای حکمتیار به شدت تلاش میورزد که از دو کارت بازی قوم و مذهب استفاده نماید که اغلب اشارات و اظهارات او در محور همین دو پدیده میچرخند. او به خوبی میداند که مردم عوام تحت تاثیر احساسات و عواطف مذهبی و قومی بر همه چیز چشم بسته و به هر نوع طغیانگری مبادرت میورزند.
از همین رو، وی هرازگاهی سعی میورزد که با استفاده از بهانههای مختلف روی این دو پدیده انگشت نهاده و با استفاده از عصبیتهای قومی و مذهبی جایگاه و پایگاه خود را مستحکم نماید.
از این رو، اظهارات اخیر ایشان مبنی بر اینکه دولت ایران سعی میورزد تا از تحکیم یک دولت مبتنی بر قرائت سنی در افغانستان جلوگیری نماید، در پرتو همین نگرش قابل تحلیل و تفسیر میباشد. در حالیکه چون آفتاب روشن است که سیاست بیرونمرزی ایران، شیعه و سنی نمیشناسد و هرکی به کار آید، روی همان حساب باز میکند.
البته به اعتبار چندین منابع استخباراتی و بهخصوص اظهارات اخیر سفیر امریکا مقیم کابل، از دیرباز بدینسو دولت ایران امکانات و حمایت لوژیستکی در اختیار طالبان قرار میدهد و همینگونه مدارک معتبری در دست است که به رویت آن در زمان منازعه آقای مزاری با دولت استاد ربانی، دولت ایران از استاد ربانی حمایت کرده است و آقای حکمتیار خود نیز در آن سالها برای مدتهای طولانی سفرهنشین سپاه پاسداران ایران بوده است.
تامل بر این واقعیتها ناخواندههای بسیاری را خوانا میسازد و از آن جمله این تاریکی روشن میشود که شیعیان افغانستان از جغرافیای سرمایهگذاریهای سیاسی ایران خارج است و گروههای دیگری هستند که بهتر میتوانند اهداف استراتیژیک ایران را در افغانستان پیگیری و عملی نمایند.
اما آنچه در پایان این جستار قابل عرض میباشد این است که شیعه و سنی در افغانستان به این درک و فهم نایل آمدهاند که دامن زدن به هرگونه اختلافات مذهبی مخالف و مغایر با اصول شریعت اسلامی بوده و هر مرجع و منبعی که به این امر قبیح مبادرت میورزد، دشمن آرامش و سعادت مردم افغانستان تلقی میگردد.
از همین رو آقای حکمتیار این واقعیت را باید به رسمیت بشناسد که زمان به شدت تغییر کرده و با استفاده از کارت بازی قوم و مذهب نمیتواند از دهلیز ارگ عبور کرده و بر چوکی قدرت بنشیند.
جمشید سروری