اگر تیاتر نباشد سینمایی وجود نخواهد داشت
فاطمه بخشی فلمنامهنویس و نمایشنامهنویس مهاجر افغان در آلمان است. هرچند رشتهاش روانشناسی است، اما دستی ظریف در هنر تیاتر دارد. به مناسبت روز جهانی تیاتر، روزنامه راه مدنیت گفتگویی اختصاصی با وی انجام داده که تقدیم خوانندگان میشود:
فاطمه بخشی را چگونه تعریف میکنید؟
مهاجرزادهام. در نصف جهان بهدنیا آمدهام. ولی کشور خودم را آن طور که باید و شاید ندیدهام. تحصیلاتم روانشناسی است. بیارتباط با تیاتر، ولی تیاتر در ارتباط تنگاتنگ با روانشناسی و از این بابت خوشحالم که روانشناسی را انتخاب کردم. مینویسم. بیشتر داستان کوتاه، فلمنامه و نمایشنامه. متولد سال 1370 خورشیدی هستم. در ایران بهدنیا آمدم. تا 23 سالگی ایران بودم. دو بار افغانستان آمدهام و سه سال است که در آلمان زندگی میکنم.
زندگی را چگونه میبینید؟
آدم خوشبین نیستم و در عین حال بدبین هم نیستم. عینکم را کشیدهام و فلتر نگذاشتم. وقایع را میبینم. این طور میتوان بهتر با مسایل کنار آمد.
تصویر شما از تیاتر افغانستان و در مقابل تیاتر مهاجرت چیست؟
تیاتر افغانستان صرف نظر از پیشینه و زمانی که در اوج خود بود، بهنظر وارداتی و دسته دوم میآید. بیشتر سلیقۀ خارجیها در نظر گرفته میشود. همان موضوعات کلیشهیی بدون پرداخت متفاوت. شاید نشود از این موضوع گلایه کرد وقتی بودجه و دانش تیاتر بیشتر در اختیار موسسات، مدارس و پروژههای خارجی است و اکثر گروههای تیاتری چه در داخل و چه در خارج توسط فردی غیر افغان سرپرستی میشود. اینچنین کمکم سلیقه و انتخاب موضوع و مضمونها تحتالشعاع قرار میگیرد.
با این حال پویایی تیاتر داخل افغانستان کموبیش، بیشتر از تیاتر مهاجرت است که آن هم عوامل و دلایلی دارد. از جمله وضعیت بد مهاجرتی در کشورهای همجوار و همزبان. وضعیت اقتصادی، شهروند درجه چندم بودن و در کشورهای اروپایی و امریکایی، باز به دو دسته تقسیم میشود: کسانی که کشور دوم یا سومشان بوده و کسانی که کشور اول یا زادگاهشان بوده. مشکل اول برمیگردد به نبود مخاطب و نشناختن مخاطب و مهجور بودن زبان مادری و دسته دوم، دور بودن از جغرافیای افغانستان که در نتیجه کمتر رنگ و بوی وطنی میگیرد و دغدغههای کمتر مشترکی مربوط به افغانستان در این آثار میتوان یافت. البته نباید از نظر دور پنداشت، آثاری هستند چه در داخل یا خارج از افغانستان که مانند شهابسنگ لحظهیی میدرخشند، ولی زود خاموش میشوند.
شماری از تیاتریستهای افغانستان بهدلیل مشکلات امنیتی و … مهاجر شدهاند و برخی هم از این صنعت برای رفتن به خارج استفاده کردهاند، شما از کدام این گروهها هستید؟
من خوشبختانه یا بدبختانه جز هیچ کدام. اینکه اولین تجارب من در مهاجرت بود؛ یعنی در ایران. مسایل امنیتی از نوعی که در افغانستان وجود دارد در ایران وجود نداشت. اگرچه از بعضی جهات دیگر محدودیتهایی به مراتب شدیدتر نسبت به کار کردن در افغانستان بر سر راه هنرمندان بوده و هست. بعد کشور سوم آمدن من دلیلی غیر از تیاتر داشت. خود شخصن از این موضوع هم نگران و هم ناراحت بودم. به دلیل خوگرفتن و کارکردن در محیطی با زبان و ادبیات جدید، شناختن و کندوکاو مخاطبان که البته خوشبختانه توانستم بهخوبی کنار بیایم.
در مورد کسانی که بهدلایل امنیتی مجبور به ترک وطن شدند نمیشود قضاوت کرد. بههرحال فرار از خطر در طبیعت انسان نهفته است، ولی کسانی که اول هدف را، خارج شدن از افغانستان مشخص میکنند و بعد تیاتر را راهبرد آن، به نظرم خیانت به هنر و مردم است. شاید یکی از دلایل استقبال کم و بیمیلی جامعه نسبت به هنر تیاتر همین نمایشها و تیاترهای بیکیفیت و بدون اهداف هنری که گاهی اوقات توهین بهشعور مخاطبان است و درضمن بیاعتمادی مسوولان و سرمایهگذارها نسبت به گروههای تیاتری را هم در پی دارد.
حضور زنان در صنعت سینما و تیاتر را چگونه میبینید، چه راهی برای حضور معنادار و جدی زنان در تیاتر افغانستان پیشنهاد میکنید؟
حضور زنان همانطور که واقف هستیم بهشدت کمرنگ است. جامعۀ مردسالار و قوانین تبعیضی بهنام دین، مشخص کردن نقش و وظایف زن و تحمیل این نقش به زنان که بعد از مدتی زنان خود، وابسته به این چهارچوب هستند و خارج شدن از آن را تهدیدی برای خود میدانند. واضحتر اینکه آنها وارد شدن به سینما و تیاتر را حق خود نمیدانند و راهکاری نمیشود داد تا اینکه زنان خود بخواهند. زنان به امید پهن شدن فرش قرمز برای وارد شدن به این عرصه باید تلاش و مبارزه کنند. هیچ کدام از ما حاضر به قربانیشدن نیستیم. نسلی باید بسوزد و قربانی شود تا راهی باز شود.
دوم آموزش. به آموزش اعتقاد دارم. بهعنوان زن باید بدانیم چه حق و حقوقی داریم. طرح این موضوع شاید کمی بیربط بهنظر برسد، ولی زن باید بداند کالا نیست. اگر هنرش را نه برای هنر، بل برای جلب مشتری، تماشاچی و مخاطب قرار است استفاده کنند، اجازه ندهد. این خدمت بزرگی برای تمام زنان است.
فلمی افغانی یادم آمد که بازیگر زن در کشاکش توپ، تفنگ و راکت با آرایشی (نمیگوییم گریم) شبیه عروس بازی میکرد. یعنی کارگردان نخواسته بود حتا در سکانس جبهه، نبرد میان مرگ و زندگی از آرایش زن بیبهره باشد.
اگر این موضوعات از طرف خود زنان رعایت شود، اعتماد خانواده و جامعه نسبت به این هنر بیشتر میشود.
اخیرن رویا فلم به ابتکار رویا سادات؛ فلمساز جوان افغان به افتخاراتی دست یافت، نقاط قوت «رویا فلم» از نظر شما چیست؟
نقطۀ قوت بهنظرم بومی کار کردن رویاست. کارگردانی که خارج از افغانستان زندگی نمیکند که فقط برای سوژه بیاید و برود. محیط را میشناسد و مردم و دغدغههایشان را از نزدیک لمس کرده است.
صنعت تیاتر برای مدت زیادی است در داخل افغانستان تعطیل شده، این چه پیامدی دارد؟
تیاتر به دلیل داشتن امکان ارتباط نفس به نفس با مخاطب، بیشتر میتواند مخاطب و جامعه را بشناسد، آسیبشناسی کند و به این ترتیب روی بقیۀ هنرها هم اثر بگذارد. در صورت نبودن آن، چرخۀ هنر نمیچرخد. تیاتر و سینما در عین مجزا بودن تاثیر مستقیمی بر هم دارند. اگر تیاتر نباشد سینمایی وجود نخواهد داشت. (سینما به معنای واقعی سینما) و کشوری که سینما و رسانۀ قوی ندارد، کشوری قوی نیست که بتواند حرفی برای گفتن داشته باشد. امروزه قدرت در سینماست.
جنسیت در کار حرفهیی نزد شما چه مفهومی دارد؟ منظور سخن از فرصتها، محدویتها و مشکلات است.
در مورد محدودیت و مشکلات بسی سخن راندند. دیگر کمتر کسی است از مشکلات زنان ندانند. برای نمونه باجخواهی، باجخواهیها در همۀ وجود جامعه نسبت به زنان وجود دارد .
شاید خوب نباشد این مثال، ولی میگویند «مسیر موفقیت بازیگران زن از اتاق خواب کارگردان میگذرد» فقط نمونۀ کوچکی از این محدودیتها و مشکلات است. فرصت که گفتید کمی کنایهآمیز آمد اگرچه که خود من هم این «فرصت» را قبول دارم.
این مثال در شهری که همه کورند و یکچشم پادشاه، همین است. کسانی را داریم صرف بهخاطر زن بودنشان حلوا حلوایشان میکنند. ولی خُب کارگردانانی مانند رویا سادات، شهربانو سادات، و بازیگرانی مانند لینا علم و فرشته حسینی کسانیاند که نشان دادند میتوان تابوشکن، شجاع و در عین حال مستقل و موفق در کار بود.
بهطور کلی تیاتر افغانستان در کجای راه قرار دارد، دست کم فعلن ما چیزی بهنام تیاتر داریم؟
هر زمان که در هر شهر، مرکزی تخصصی برای نمایش تیاتر داشته باشیم، مردم دستکم هرچند وقت یکبار برای دیدن نمایش تازه صف ببندند، هر زمان کارگردان، شغلش کارگردانی باشد، بازیگران از طریق کار در تیاتر دستمزد داشته باشند و در سطح داخلی و خارجی به رقابت بپردازند، شاید بتوان گفت تیاتر در افغانستان شکل گرفته؛ یعنی هنر تیاتر نه صنعت تیاتر.
مجموعههای تیاتریست خارج از کشور میتواند صنعت فراموششده تیاتر افغانستان را احیا کنند؟
بهنظرم خیر. به هیچ عنوان. باید از بطن، از خود افغانستان شروع شود ولو جرقهاش. این پتانسیل در افغانستان بیشتر دیده میشود تا خارج از کشور.
شما مسوولیت نهادهای مسوول دولتی را در حوزه تیاتر چگونه میدانید، وزارت فرهنگ افغانستان چه کرده است؟
حرفی برای گفتن ندارم.
تیاتر خارج از کشور با چه آسیبهایی روبهروست؟
فکر میکنم اولین آسیب، مناسبتی کار کردن باشد. به این معنا که تیاتر را نه برای تیاتر؛ بل برای محفل یا مناسبتها به اجرا میبرند که اکثر این نمایشها بیمحتوا و مبتذل هستند و شتابزده ساخته میشوند و هیچ کدام استندرهای تیاتر را ندارند. به قولی دل مردم از تیاتر زده میشود. دوم، مستقل عمل نکردن است. هستند هنوز کسانی که فکر میکنند با خارجی کار کردن، نشانۀ بلوغ تیاتریشان است. جدای از ارتباط، همکاری و تبادل فرهنگی بینالمللی، نداشتن گروه مستقل تیاتری را نشانۀ خالی بودن میدانم. خالی از ایده، ایدیالوژی، هویت، تاریخ و ….
گروه نمایشی روشن با چه هدفی تشکیل شد؟
هدف، تیاتر بود. فکرش را بکنید اوج درگیریهای فکری، بحرانهای روحی، چالشهایی که در محیط جدید بر سر راه قرار دارد، گروهی به فکر نمایش باشند؛ عشقی جز عشق بهتیاتر نمیتواند انگیزهدهنده باشد.
نمایشنامه «مرگ از دهان اقیانوس بزرگتر است» را چه زمانی نوشتید و مضموناش چیست؟
بعد از مهاجرتم به اروپا نوشتم. مدتی بود در نوشتن حریص شده بودم. از قید و بند سانسور رها شده بودم. برای بیان کردن بعضی مسایل جرات بیشتری پیدا کرده بودم. چندین نمایشنامه و داستان کوتاه نوشتم. از میان نمایشنامهها، «مرگ از …» برای اجرا انتخاب شد. در مورد مضمون اینکه نمایشنامه ده اپیزودیست. در هر اپیزود به موضوعی پرداخته میشود از جمله تقابل دو نسل از افغانستان که در ایران و دیگری در افغانستان رشد کردهاند، قانونهای تبعیضی اسلامی علیه زنان، مهاجرت و ….
در واقع این ده اپیزود مانند دانههای تسبیح به هم وصل هستند و یک پیرنگ را تشکیل میدهند. نمایشنامه سیکلوار است؛ و رابطۀ علت و معلولی بین اتفاقها دو طرفه است. به این صورت که یک حادثه در این داستان میتواند علت باشد و هم معلول.
و پرسش آخر، بهعنوان اولین گروه افغان بودید که در دوازدهمین فستیوال تیاتر هایدلبرگ نمایش اجرا کردید. جشنواره را چطور دیدید و از نظر شما شرکت گروههای افغان در این جشنوارهها چه کمکی به فرهنگ و هنر افغانستان میکند؟
خوب در کل قرار گرفتن در فضای رقابتی همیشه انگیزهدهنده برای کار کردن بهتر و قویتر بوده است. شناخت نقاط قوت و ضعف کار، آشنا شدن با هنرمندانی که بهشکل تخصصی تیاتر کار میکنند، تمام اینها نقاط مثبت شرکت در این جشنوارههاست. همیشه جای افغانستان در این جشنوارهها خالی است. خصوصیت خوب دیگری که این جشنواره داشت، قرار گرفتن هنرمندان افغانستان و ایران در کنار هم بود.