جرقههای خِرد جمعی در هلمند
آغاز اعتراضهای فعالان مدنی ولایت هلمند نسبت بهادامه جنگ و خونریزی در کشور و تقاضا از طالبان برای قطع جنگ، یک حرکت امیدوارکننده و دینامیک تعبیر میشود که از یکطرف بیزاری مردم را از ادامه جنگ بهنمایش میگذارد و از طرف دیگر نشانههای از تکوین خرد ملی را برجسته میکند که تا هنوز بهآسانی قابل رویت نبود. پس از اینکه سازمان استخبارات پاکستان بدنه متلاشیشده طالبان را بازسازیِ کرد، توسعه نفوذ آنها در حوزه جنوب و جنوب غرب، ولایت هلمند و ولایتهای همجوار آن، مرکز شدیدترین جنگها میان طالبان و نیروهای دولت و ایتلاف بینالمللی بوده است که تلفات و ضایعات ناشی از آن در هر دو طرف درگیر، بسیار سنگین ارزیابی میشود. علارغم اینکه در یکدهه پسین حجم قابل توجهی از امکانات مالی دولت نیز در این مناطق بهمصرف رسیده است، اما متاسفانه هیچ نشانههای چشمپرکنی از مظاهر توسعه و ترقی در این مناطق بهچشم نمیخورد و آنچه که محتوای فیزیکی و روانی زندگی را در این ولایات شکل میبخشند، جنگ و تبعات ویرانگر آن است.
تاسف دیگر این است که از شروع نبردهای خونین میان دولت و طالبان در این مناطق تا اکنون هیچگونه آمار از میزان تلفات نیروهای انسانی و ضایعات ناشی از جنگ وجود ندارد و تنها چیزیکه قابل شناسایی این است که کمتر خانوادهیی را در این مناطق میتوان سراغ گرفت که ضایعات و مصیبتهای ناشی از جنگ بر زندگیشان سایه نینداخته باشند. باتوجه بهاین وضعیت، تامل در ساختار روانی و ظرفیت تحمل اجتماعی مردم این مناطق چشمانداز روشنی را بهسوی اهمیت آموزههای دینی و سنتهای مخلوط با آن میکشاید که چگونه تحت تاثیر عواطف دینی ناملایمات و ناگواریهای زندگی قابل تحمل میشود؛ اما در آن سوی بازی دستهای بیرحم و بهخوانآلودهیی امر و نهی مینویسند که منفعت و ادامه حیات سیاسیشان را در ویرانی افغانستان و پریشانی مردم میدانند. بنابراین زورق منافع سیاسی و اقتصادی آنها باید در دریای خون مردم بهساحل مقصود برسند. هرگاه از این منظر بهجنگ جاری در افغانستان نگرسته شود، گرههای بسیاری از معمای جنگ گشوده خواهد شد و عوامل و دلایل ادامه بحران در افغانستان نیز بهسادگی تحلیل پذیر خواهند گردید.
اعتراضهای مدنی علیه ادامه جنگ در شهر لشکرگاه را نیز از همین منظر باید نگریست که پس از سالها سکوت و تحمل مصیبتهای ویرانگر، تکانهیی در خرد جمعی مردم بهوجود آمده است تا با بهرسمیت شناختن خود، بر تمامی آنچه که امکان زندگی ساده و انسانی را از آنها سلب کرده است نه بگویند و با آن بهمقابله برخیزد. از همینرو این حرکت نشانهیی از بیداری وجدانهای خفته تعبیر میشود که ادامه جنگ را تحت هر نام و عنوانیکه باشد، مانع حیات بشری دانسته و بر تحقق صلح که حق مسلم حیات آدمیست تاکید میکند.
عواطف دینی و مذهبی بر علاوه سنت و حساسیتهای قومی متاسفانه یکی از انگیزههای اصلی جنگ جاری در افغانستان است که سیاستورزان کهنهکار از آن بهعنوان قویترین کارت بازی بهره میجویند و برای بسیاری از جنگجویان کلید بهشت را ارزانی میدارند؛ اما این فرایند جاویدانی نیست و سادهترین تامل پیرامون جنگ و پیامدهای آن برای مردم، گرههای بسیاری از معمای جنگ جاری میگشاید. اعتراضهای مدنی در هلمند که زندگی و آروزهای کثیری از باشندگان آن سالهای متمادی در شعلههای جنگ خاکستر شده است، جرقهیی در تاریکی تعبیر میشود که برای تسری و گسترش آن در سایر مناطق باید تلاش ورزیده و برای تبلیغ و ترویج آن اندیشه کرد.
جنگ جاری در افغانستان که بهظاهر با پوشههای متفاوت و احساساتبرانگیز تزیین شده است، نه جنگ قوم است و نه جنگ دین و مذهب بل در بعد خارجی تعارض منافع متضاد کشورهای دور و نزدیک و در بُعد داخلی نبرد بر سر تصاحب ثروت و قدرت است که دستیافتن بهآن نه عواطف انسانی را میشناسد و نه خودی و بیگانه. از همینرو مهار این جنگ نیز ساده و آسان نخواهد بود مگر اینکه وجدانهای خفته بیدار شده و جرقههای خرد ملی آنچنان که در هلمند شعله افروخته است، فراگیر شود. در این حالت معاملهگران جان و مال مردم سیاهروی میشوند و رخت فرار بر میبندند. هرچند که عقلن رستن یک گل را نشانه بهار نمیدانند اما تماشای همین یک گل هم میتواند تداعیگر زیبایی و اهمیت بهار باشد.
هادی میران؛ روزنامهنگار