اصلاحات بنیادی؛ گذر از خانسالاری به قانونپذیری
جامعه افغانستان دارای ویژگیهای خاصیست که نیاز بهکنکاش و جستجوی علمی و کاربردی دارد.
جامعه ما یک جامعه سنتی و احساسی است که برای برونرفت از بحران فعلی نیاز بهمدرنشدن و عقلانیشدن دارد. کاری بس دشوار که تجربههای آنرا ما در تاریخ افغانستان داشتهایم. برخورد مردم با هرگونه رفورم و تجددپذیری کاملن تحملناپذیر بوده و با سرکوب دولتها مواجه شده است. سقوط امانالله و حاکمیت کمونیستی از این دست تجربهها بود که متاسفانه جامعه نه تنها بهسوی تجدد و روشنگرایی رهنمون نشد که حتا سیر واپسگرایی عجیبی را بهخود گرفت.
مصداق امروز جامعه افغانستان آن هم در قرن بیستویک را میتوان در کمتر جامعه امروزی در دیگر مناطق جغرافیا جستجو کرد. جامعه سخت دگماندیش، تحولگریز و واپسگرا که بههیچ عنوان حاضر نیست برای بهترشدن شرایطش کاری انجام دهد.
دید و بینش مردم در طول تاریخ عوض نشده و برای اینکه در شرایط حاضر دولت بتواند از وضعیت که اکنون با آن روبهرو است رهایی یابد، چارهیی ندارد جز کارکردن علمی و اصولی روی ذهن این جامعه.
سوءاستفادهگران عرصه سیاست در این مرزوبوم باعث شده است که تضادها و برخوردهای عقدهیی مردم در واقعهها و اتفاقات افزایش یابد. این سوءاستفادهگری سالهاست که مردم را رو در روی هم قرار داده است؛ از اینرو برای رهایی مردم از این بند، دولت رسالت دارد تا در عرصه روشنگری کار ویژهیی را در نظر بگیرد.
نگرانی دولت از وضعیت فعلی قابل درک است و مشکلات فراروی دولت بسیار. تمام تلاشهای دولت بدون حمایت و پشتبانی مردم نمیتواند مثمر واقع شود. بنابراین لازم است که دولت برای ساختن یک جامعه یکدست، یکنواخت، توانمند و عبور از یک جامعه واپسگرا و سنتی بهیک جامعه مدرن وعقلایی تلاش کند.
کارکرد دولت در افغانستان در طول تاریخ بهگونهیی بوده که تنها بهسیاستهای مقعطی میپرداخته و در ساختن یکجامعه روشن، کارکرد خاصی را انجام نداده است. دولتها در هر برهه همیشه بهجامعه و مردم از بالا نگاه کردهاند و نگاه رعیت اربابی داشته است که باید عوض شود.
در واقع آنچه در یک حکومت مردمسالار و قانونمدار ملاک و معیار است در جامعه امروزی ما مشاهده نمیشود. فرضیههایی یکحکومت دموکراتیک در جامعه که دچار فقر فرهنگی و علمی است بههیچ عنوان قابل تطبیق نیست. در جامعهیی که اسم و رسم و تصویر در انتخابات تبدیل میشود بهنماد انتخاباتی – که در بسیاری از موارد تصویر یک حیوان است – انتظار استقرار یکحکومت مردمسالار عبث و بیهوده است.
انتظار دولت ساختارشکن را نداریم اما میتوانیم از حداقلها شروع کنیم؛ این حداقلها میتواند جامعه را اصلاح کند. در واقع شروع گامبرداشتن بهسوی یکجامعه روشن و عقلایی میتواند از همین امروز باشد.
بهنگرههای تاریخی باید توجه شود و تجربههای دولتهای پیشین هم میتواند در این روند بهکار آید. سیاستزدگی سخیف که امروز مردم با آن درگیر هستند بر میگردد بهبینش و نگرههای سطح پایین مردم و تحریکپذیری مردم. بهبازیگرفتن احساسهای مردم راههایی هستند که خیلیها توانستند با سوءاستفاده از آن سوار بر موج احساسها شوند و بهخواستههای نامشروع خویش برسند.
از یک نگاه مردم افغانستان را میتوان بد چانس گفت؛ زیرا در تحولات بعد از سقوط طالبان، حاکمیت بهدست ناکارآمدترین رهبر افتاد.
با نگاهی گذرا بهحاکمیت حامد کرزی میتوان دریافت که مردم افغانستان بهترین چانسها را از دست داده است. متاسفانه فرصتسوزی بسیار، در دوران حاکمیت حامد کرزی صورت گرفت؛ دورهییکه میتوانست سکوی پرتاب، برای مردم افغانستان از جامعه سنتی بهیک جامعه روشن باشد.
در واقع تمام کارکرد دولت کرزی بهمعاملهگری و بهدستآوردن منافع نامشروع سپری شد و این چهره تاریخساز، بدترین دوران را برای مردم افغانستان رقم زد.
شان و شعور حامد کرزی در حد رهبری جامعه افغانستان نبود؛ زیرا حتا حامیان خارجی آن هم بهاین موضوع پی بردهاند و بهآن اعتراف میکنند.
ما نمونههای بسیاری را از جوامع مختلف داریم که با یک رهبری درست و اصولی توانستند جوامعشان را از یک جامعه عقبمانده بهیک جامعه درحال رشد رهنمون کند؛ یعنی تلاشهای فردی در سطح رهبری توانسته است ذهن و افکار مردم را مترقی کند.
شرایط در بعد از حاکمیت طالبان و توجه ویژه جامعه جهانی بهافغانستان و سرازیرشدن کمکهای بیحسابوکتاب، میتوانست بهنفع مردم افغانستان، بهکار گرفته شود اما متاسفانه این فرصت طلایی با حاکمیت ملوکالطوایفی جناب کرزی از دست رفت.
در جوامع مثل افغانستان، تجربه نشان داده است که اصلاحات از بالا میتواند جواب دهد و از آنجا که در خود مردم هیچ تکاپویی برای بهبود وضعشان دیده نمیشود؛ انتظار از یک جامعه تنبل و عقبمانده انتظار بیهوده است.
فرضیههای روانشناختی در علم روز بهکار این جامعه نمیآید بل باید با مطالعه مردم این سرزمین فرضیههای جدیدی مطابق با خلقیات و ویژگیهای این مردم ارایه شود.
قانونگریزی جزو خصلت مردم ما شده است؛ از اینرو برای تبدیلشدن جامعه افغانستان از یک جامعه قانونگریز بهیک جامعه قانونپذیر مشکلات بسیاری فراروی دولت است. بنابراین دولت هم برای اینکه بهیک جامعه قانونپذیر برسد چارهیی جز روبهروشدن با این مشکلات ندارد. در نتیجه وظیفه دولت است که رگ خواب این مردم را پیدا کند.
محمدعلی عباسی؛ روزنامهنگار