در لندن خیر و خیریت است!
جمع قلندران سرگردان ما که همه هم طرفدار آرسنال هستند یا بهرغبت یا بهرفاقت، این چند روز بهشدت متاثر از استعفای آرسن ونگر بودند. مربی بزرگی که جنون و شعر را وارد فوتبال کرد. بدون شک علاقهمندان بهفوتبال در دو دهه اخیر بخش زیادی علاقهشان را بهاو مدیونند. او که فلسفه خاصش نهفقط فوتبال انگلیس که حتا تیمهای بارسلون و ریال و بایرن را هم متاثر کرد.
او نشان داد که فوتبال میتواند ورای ورزش یک سامانه اجتماعی خاص باشد. او که متخصص اقتصاد بود و پنج زبان میدانست و دلبستگی جدی بهفلسفه مارکس داشت، فوتبال را بهصنعتی پردرآمد تبدیل کرد و در عین حال بهآن شور و جذبه داد.
ستارههای مثل تیری هانری و فابرگاس و انلکا و اشلی کول و غیره را ساخت و بهجای پول صرفکردن توجهاش را بهجذب و پرورش استعدادهای جوان معطوف کرد؛ بعد در همه دنیا بهدنبال دیوانهها میگشت تا سمفونی جنون و رویا را تکمیل کند و کرد.
بعد از خریدن ارشاوین کپتان جنونمند روس گفته بود بین نبوغ و جنون یک خط نازک است. من روی این خط راه میروم تا نوابغ را بههنرنمایی بکشانم و کشاند حالا بعد از بیستودو سال سکوی تیمی را که بهدر تمام دنیا گسترده است رها میکند.
تیمیکه از باراک اوباما تا بنلادن عاشقش بودند. همان بنلادن تروریست در بدترین روزهای آوارگی در وزیرستان حتا بازیهای آرسنال را از دست نمیداد.
دلایل امنیتی اجازه نمیدهد وگرنه یک لیست از مقامات ارشد افغانستان هم دارم که همه عاشق آرسنال هستند.
آقای الف میگوید: منتها اینها در آن خط نازک بهطرف دیوانگیاش بیشتر نزدیکند تا نبوغ.
جیم میگوید: شاید یک ارسن ونگر میخواستهاند یک رییس خوب که نبوغ آنها را آشکار کند ما همیشه مدیران بد داشتهایم. چه کرزی چه قبلی و بعدیاش.
میم میگوید: داوود خان و ترهکی و کارمل را هم اضافه کن. فکر کن ترهکی که از اولین رمان نویسهای پشتو است یا کارمل با آن همه محفوظات ادبی که نیم شعر فارسی را حفظ داشته چرا نتوانستهاند یک سیستم با ثبات بسازند.
الف میگوید: خُب شاه فقید هم رباب مینواخته و شعر میسروده اما این هنرها برای حکومتکردن کفایت نمیکرده، یک ذره عقل معاش و فکر سیستمسازی هم باید میداشتند.
جیم میگوید: نیم رهبران جهادی هم شاعر بودهاند از استاد محقق تا استاد ربانی و حکمتیار و نیازی و …
الف میگوید: اره، محقق بر اقتفای قهار عاصی یک غزل طولانی درست ساخته بود.
میم میگوید: تنها سیاستمداری که اهل شعر در افغانستان نبوده، همین حنیف اتمر است. شاید برای همین از همه هم موفقتر است. عبدالله و قانونی خو همه چیز را حتا جلسه بن را هم شاعرانه میدیدند.
دال میگوید: شما عشق اشرف غنی را بهادبیات ندیدهاید از شعر سعدی مردمشناسی درآورده و از داستانهای معاصر پشتو و فارسی دارد کشور را مدیریت میکند.
الف میگوید: برای همین خیالی است. سیاست یک واقعیت عینی است نه تخیلات ادبی.
قاف، بهمناظره سپنتا و خلیلزاد اشاره میکند و میگوید: این هم یک نمونه دیگر. از سپنتای ادیب خیالاتی تا خلیلزاد ناادیب واقعگرا. بهدل سپنتا باشد همی حالی زبان روسی را زبان دوم میکند. بحث جدی میشود، طرفداران سپنتا که شاگردان و اصحابش بودند یکطرف میشوند و مخالفین یکسو. هر دو طرف رگ گردنشان و صدایشان تا سر کوچه میرسد از بس سر هم جیغ میزنند.
اینها میگویند آخر این چه روشنفکری بود که شاهد همدم یک دیوانه خرابکار مثل کرزی شد. موافقین میگویند این قصه ایاز و محمود مقایسهاش با سپنتا غیر اخلاقی است.
قاف، اما دلیل میآورد که ایاز هم از روشنفکران بسیار باسواد عصر خود بوده و عشق او با محمود از نوع بازاری نیست.
نون، وارد بحث میشود که سپنتا وزارت خارجه را اصلاح کرد و سیستم کارگزینی مدرن ساخت.
قاف میگوید: همین که دو سال غیر قانونی بر خلاف پارلمان در وزارت ماند برای همه بدیهایش بس است.
من میگویم همین که اینقدر جدی بوده که ما از لندن هم از او یاد میکنیم؛ یعنی خیلی تاثیرگذار بوده.
الف میگوید: برای اینکه از او توقع داشتهایم از خود ما کتاب خوانها بوده چرا درباره جیلانی و خرم گپ نمیزنیم.
جیم میگوید: کاش در باره آنها گپ میزدیم که وضع ما این نبود. تیپهای مثل سپنتا نخود سیاه روشنفکران در سیاستند، همه را سرگردان میکنند و پشت سرشان یون و طاقت آتش بهخرمن مردم میزنند و کسی متوجه نمیشود. تو فکر کن شورای امنیت را در زمان سپنتا کی میشناخت؟
بحث شورای امنیت که می شود همه یاد ناامنی و انتحار میافتند که کار کار همینهاست.
جیم میگوید: اینها حرفهای عوامانه است. خانه از پای بست ویران است، سیستم امنیتی ما مشکل دارد به آدمها مربوط نیست کدام آدم عاقل برای خودش جنجال میسازد.
الف میگوید: این حرفها را گم کنید. دلیل هر چی هست یک گروه قومی هر روز قتل عام میشوند، هر روز عزادار می شوند و کسی هم جوابگو نیست. نتیجه اش این می شود که مثل کویته مردم مسلح شوند و دیگر اقوام را در رد شدن از منطقه خود تلاشی کنند.
دال میگوید: این یعنی یک کابل را چند قسمت قومی کنند که خیلی شرمآور است.
قاف میگوید: دیگر راهی نیست پالیسیسازان همین را میخواستهاند. شکاف قومی هر روز بیشتر میشود و حالا که به اوج رسیده مردم همه از هم و با هم از پشتو زبانها متنفر شدهاند. این تقصیر رسمی دولت است که مردم کوچه و بازار را به جان هم انداختهاند. وگرنه دکان دار و دهقان قوم ندارد قومش کسب و کارش است.
الف میگوید: هی از اینها بگذریم کدام شعر تازه کدام نمایشگاه عکس و نقاشی تازه کدام کتاب تازه نیست که دربارهاش حرف بزنیم؟!
سید رضا محمدی (4)