دریغا ملا عمر
محمدآصف سلطانزاده، نویسنده افغان مقیم دنمارک است. در سال ۱۳۴۳ در کابل به دنیا آمده است. از سلطانزاده تاکنون چند مجموعه داستان و رمان منتشر شده که از جمله میتوان به در گریز گم میشوم، دوزخ عدن، نوروز فقط در کابل زیباست، دریغا ملا عمر و … اشاره کرد. سلطانزاده جایزه ادبی گلشیری در ایران و جایزه ادبی کپنهاگن در دنمارک را در کارنامه خود دارد.
«دریغا ملاعمر» رمان آصف سلطانزاده. این رمان را نشر «تاک» در بهار1396 در کابل به نشر رسانده است. این اثر در ۲78 صفحه، با قطع و صحافت مرغوب است.
دریغا ملا عمر داستان ملایان شلاق به دستی است که برشی از قسمت تاریخ افغانستان را شکل میدهد و با دریغ و درد وحشتی را این ملایان بر جغرافیای افغانستان حاکم ساخته بودند. ملا عمر متمایز از سایر، زمامداران است. متمایز بودن او در ناشناخته بودن چهره اوست. این امر در شکلگیری روایت و پرداخت رمان”دریغا ملا عمر” نقش داشته است. این رمان روایت گویا از وضعیت افغانستان در دوران طالبان را بازگو میکند.
ملا عمر شخصیت گویای رمان است، مردی که شرارت، منتهای بدی و ظلم را بیان میکند و در بسیاری موارد نسبت به زیردستاناش شرورتر است. نویسنده با ارایه تصاویر دقیق از جنگ طالبان و جنگهای داخلی افغانستان، صحنهها را چنان روایت میکند که ساختار فکری و باور عقیدتی طالبان را به چالش میکشاند. این صحنه در پیش چشم مخاطب به گونه نمایشنامه پدیدار میگردد. نویسنده برای روایت این رمان از فرم کلاسیک نمایشنامه سود جسته است. ناشناخته بودن ملا عمر خود وحشت دیگری است. افراد دیگر تلاش دارند تا خودشان را به جای ملا عمر جا بزنند. این چیزی است که هراس را در بین مردم عمومیت بخشیده است و چندین ملا عمر ظهور میکند. ملا عمر تا آخر، تا امروز به گونهیی ابوالهول باقی میماند. ترس و هیبت او هنوز، سبب خشم و نفرت است. سلطانزاده باور درونی امارتیهای متحجر، ملاعمر و همباوراناش را خیلی دقیق دانسته و روایت کرده است. رویاها و تصورات این گروه دگماندیش در دریغا ملا عمر چنان روایت میشود که آن دوره سیاه طالبانی در ذهن ما زنده و پیش چشممان تصویر میشود.
تعدد ملا عمرها به حدی است که حتا خود ملا عمر هم در یک گردش شبانه در کابل با یک ملا عمر بدلی برخورد میکند. ملا عمر که از زنها متنفر است. برای نفرت بیشتر از زنها آیات و احادیث را در نکوهش از زنان در ذهناش مرور و تفسیر میکند.
دریغا ملا عمر یک نگاه متفاوت به جنگ و خشونت طالبان است. تقریبن همه صحنهها واقعیاند. خوانش این رمان به دوستداران کتاب توصیه میکنم.
از متن کتاب:
“دریغا ملا عمر!
مرگ تو با مرگ بوداها رقم خورده است.
ملا عمر! تو خوب میدانی مرگ چیست.
بیشتر از هر زمامدار این سرزمین مرگاندیش بودهای.
بیشترین دستور مرگ هم از آن تو است:
“بگیرید و ببندید و بر دار کشید”
اعتراض میکنی ملا عمر که این گونه نیست؟
خیلی دیر میگویی.
آتش از ویرانهها در هر طرف سر بر فلک دارد.
دیوارها ملا عمر، دیوارها
مویه زنان را در جرز خود زندانی کردهاند.
همه زندهجانها محکوم به مرگاند ملا عمر. دریغ!
ولی تو پیش از آن که بمیری، مردهای”
چشمانداز دانایی (2)
عظمالدین برکی