رمان «دختران تالی» روایتگر سورۀ تاراج
برزخ انتظارخانه و انباشتگاه آدمیزادگان است و آنها تا “اشراطالساعه” بهجز از قصهگفتن و قصهشنیدن در آنجا هیچ مصروفیتی ندارند.
در رمان “دختران تالی” برزخیها دور هم مینشینند، شبهای قصه برگزار میکنند و روزگاری را که در دنیا گذراندهاند، راویت میکنند. تعدادی قصه میگویند و جمعی هم که نوبتشان گذشته است، سرتاپا گوش میشوند. در بالا بلند دانای کلی هم نشسته است و آنگاه که قصهگویی لب میبندد او رشتۀ سخن را در دست میگیرد.
در رمان “دختران تالی” روایت بسان توپ فوتبالی “پاس” داده میشود و در هر فصل توپ به پیش پای یکی میافتد و بدون اینکه روایت گسستی داشته باشد زاویه دید تغییر میکند و گاهی راوی اولشخص، گاهی دومشخص و گاهی هم سومشخص است.
“دختران تالی” قصه دخترانیست که از همان بدو تولد آنها را “عاجزهها و سیاهسر” میدانند و به آنها به چشم متاعی برای پولدارشدن و موجودی برای شهوترانی مینگرند. و اما این دختران، بیخبر از گرگانی که در کمین نشستهاند، دوست دارند عروسکبازی کنند، بدوند، بخندند، درس بخوانند، دوست بدارند و دوستداشته شوند.
قصه “دختران تالی” قصۀ گیرودار امید و نومیدیست، قصۀ عشق و نفرت است، قصۀ آزادگی و بردگیست، قصۀ بودن و نبودن است، قصۀ اجبار و اختیار است، قصۀ گرگان انساننماست، قصۀ باغ و برهوت است و در نهایت روایت تابوهایی است که تا حال در افغانستان جراَت نوشتنش را کمتر کسانی داشهاند.
رمان از مرگ دو تن در دشت “بکواه” آغاز میشود و رفتهرفته راویهای دیگری به آن اضافه میگردند و حلقههای زنجیری میشوند که روایت “دختران تالی” را تکمیل میکنند. روایت در طول داستان بند و بست مییابد و بسان دایرهیی میچرخد و دوباره به دشت بکواه میرسد و بدینگونه به انجامی میرسد که رمان از آن آغاز یافته است. سیامک هروی در رمان “دختران تالی” با چنین آغاز و انجامی میخواهد بگوید که مصائب دختران سرزمینش تکریریست که در عصر حاضر ویرانگرتر قد علم کرده است.
کوثر، قهرمان اصلی داستان، دختر باهوشیست که در درۀ پرتی، در میان کوهسار زندگی میکند. او از کودکی زندگی سختی دارد و دل رمیدهیی؛ اما با بزرگ شدن، دنیای حول و حوشش را میشناسد و رفتهرفته میفهمد که خیلیها نقاب بر رخ دارند و گرگهای انساننما اند. او یک تنه با تیزچنگالها و تیزدندانهای زیادی مبارزه میکند و بزرگ میشود و با استعداد خاروقالعادهیی که دارد به پیشرفت و تحصیل و آزادگی فکر میکند. او به همینگونه عاشق بیپروایی میشود، چیزیکه در جغرافیای پر از رعب و سرکوبگر خواب و خیالی بیش نیست.
روایت “دختران تالی” روایت امروز است، روایتی از تاراج دختران در سایۀ حاکمیت پساطالبان، در سایۀ حاکمیتی که شعارش تامین حق، عدالت و انصاف است، در سایه دولتی که به کمک امریکا و شرکا باید مکتب و جاده بسازد، امنیت بیاورد، با مواد مخدر، دهشت، اختناق و برای اعادۀ حقوق زنان تلاش کند. اما نه، تو در رمان “دختران تالی” چنین چیزی را نمیبینی و زود درمییابی که اینها همه شعار و سراب اند. زود درمییابی که دولت خود در رونق فتنه و فساد ید طولایی دارد. زود میدانی که ملا، طالب، یاغی، رهزن و مامورهای حکومتی همه باهم کمر برای تاراج بستهاند.
این رمان در 464صفحه با تیراژ یکهزار نسخه از سوی نشر زریاب در کابل منتشر شده است.
و به همینگونه از سوی نشر نبشت در آمازون به صورت جهانی نیز منتشر شده و به واسطۀ اپلیکشن کتابخوان “نبشت” با گوشیهای موبایل و “تبلیتها” نیز قابل خواندن است.
هاجر صفا