دانشیمَرد
فیلسوف و شاعر بزرگ مکتب بلخ؛ شهید بلخی گفته بود: هر کجا دانش است خواسته نیست/ هر کجا خواسته است دانش کم.
منظور او از خواسته، مال دنیا بوده اما این مصداق حقیقتی مدام است. سرور دانش، را خیلیها سیاستمداری منفعل میدانند. سیاستمدار بیخواستهیی از شرکای قدرتش و برای این سرزنشاش میکنند. اما واقعیت این است که او بهخاطر عدم هیاهوگری و جنجال سرزنش میشود. او یک استاد طراز اول حقوق است که با همه طراز اولی در دانشگاه کابل به او کرسی ندادند. او اما اعتراض نکرد؛ بل سعی کرد کرسی خودش در ابن سینا را جدی بگیرد و آن را جدیتر از دانشگاه کابل هم ساخت.
در وزارت هم او اهل هیاهو و مصاحبه نبود؛ چرا که در هیچ زد و بندی نبود. کسانی اهل جنجالند که منافع و شرکت و گروه دارند. گروه او اهل دانشگاه است نه در گمرک کسی را منصوب کرده و نه زد و بندی در سرای شاهزاده دارد.
از بودیجه دفترش هم به جای نوچهسازی و خرید خانه و زمین و دکان، مجله و کتاب برای اهل فرهنگ چاپ میکند. جلسات ادبی و فلسفی را حمایت میکند و این گونه زیربنایی قدرتمند را میسازد که برای رسانههای زرد جذاب نیست.
نه او قومندانی را لت میکند و نه با وزیری مواجه و نه برای تقسیم غنایم دزدیهای دولتی طمعی دارد. برای این طبیعتن در اخبار زرد جای ندارد.
ما سالهاست عادت کردهایم سیاستمدار را با لشکر و شمشیر و خرج و برج بشناسیم. با بازی در معادن و گمرکات و تجارت سیاه و وقتی یک سیاستمدار از قوم ایکس یا ایگرک چند نفر از خودش را به این کارها بگمارد، تخیل جمعی آن قوم ارضا میشود. هیچ سودی به عموم مردم نمیرسد. اما آنها از این که در میان دزدها چند نفر با او مشابهت وهمی خونی داشته باشند مفتخر میشود.
همین افتخارات تخدیر تاریخی مردم بودهاند. مثل جنگهای افغان و انگلیس و امیر تیمور و چنگیز و سلطان محمود و ابدالی و غیره… افتخار میکنیم که یکی از ما جگر مردم یک کشور دیگر را دریده است. افتخار میکنیم که جگر همسایه را پاره کرده یکی از خانه ما به جای اینکه سرافکنده باشیم.
و این رویه، اخلاق آرمانی ما شده، غارت، دزدی، تجاوز و اندوختن مال با هر طریق زشت و الگوهای جامعه هم چنین آدمهایند. آقای دانش اما میخواهد این رویه را با اصلاح فرهنگی تغییر بدهد. برای این همه وقتش را سر قانون، ادبیات، فرهنگ و فکر گذاشته است. همه نیرویش را خرج نه خود و خانواده که خرج جوانان با آینده برای تغییر گفتمان خشونت کرده است.
شاید رسانههای زرد این رویه را خبر نسازد، اما آینده به او افتخار میکند. ما بیش از هر چیز به عبور از گفتمان ساکن اوباشیگری، غارت و بدزبانی نیازمندیم.
صلح با تغییر در ذهن ما ایجاد میشود. نمیشود رگ گردن را با خشم برافروزیم و به هم فحاشی کنیم و امید صلح داشته باشیم. نمیشود دیوارهای نفرت بنا کنیم و به این دیوارها تکیه کنیم.
دفاع کردن از این رویه برای من و هرکسی تاوانبارست؛ چون رسانههای زرد بیانیههای آتشین را دوست دارند، اما این وظیفه اخلاقی من و هر کسیست که از این نوع رفتار به خاطر آینده خودمان دفاع کنیم.
معلوم است اگر من فحاشی کنم و قومی را وحشی بگویم و مردم را به خشونت دعوت کنم، هزاران نفر مرا شاعری مبارز و قهرمان میدانند اما در عین حال میدانم این خیانت به انسانیت است و با نفرت و خشونت هیچ چیز حل نمیشود.
فرهنگسازی تنها چاره کارست و هیچ سیاستمداری را جز سرور دانش نمیشناسم که با این رای همراه باشد. فردا که موجهای عصیان، خشونت و هیاهو فرو بنشیند، مطمینم اهل فضیلت بسیاری بر این قول همنوا خواهند شد.
سید رضا محمدی؛ شاعر و نویسنده