از اندلس چه بیاموزیم؟
سفرنامه: بعد از سفری ده روزه به جنوب اسپانیا، بلاخره به خانه برگشتم. اما احساس میکنم روحم را در کوچههای گرانادا، شهری که صدای اذان از منارههای سر به فلک کشیدۀ آن روزگاری نمادی از شکوه و عظمت تمدن اسلامی بود، جا ماندهام. دیوارهای قصر الحمرا چون پردۀ سینما از نظرم میگذرند که روی آن نوشته شده (ولا غالب الا الله). نزدیک پنجرهیی ایستادهام که با آیات قرآن مزین است و از آن به بیرون مینگرم و آن عارف بزرگ اسلام ابن عربی را در مسجد کاخ سویل میبینم که نشسته و به تفکر مشغول است.
در همین حال ذهنم مرا به جاهای دیگری میبرد، به یاد روزهایی میافتم که کوچه و بازار شهر ما، کندز، هرزگاهی شاهد خونینترین برخورد گروههای مسلح مجاهدین بود و جان و مال هیچ کندزی از دست تعدی جنگسالارها در امان نبود. متاسفانه کودکی من مانند هزاران کودک دیگر با همین وضعیت افغانستان مصادف شده بود. از برکت پدر و مکتبی که به دلیل جنگهای داخلی مجاهدین گاه باز و گاه بسته میبود قادر به خواندن ونوشتن شده بودم.
دنیای بیرونی برای من جهنمی بیش نبود و این باعث میشد که من دنیای خود را در لابلای کتابها بیابم. برایم مهم نبود که عنوان کتاب چیست و مولف آن کیست، فقط کافی بود تا چیزی جدیدی از آن بیاموزم. بنابراین هر کتاب را که مییافتم آن را میخواندم وعطش کتابخوانی در من هر روز بیشتر میشد.
گاهی فکر میکردم اگر برای من دو گزینه وجود میداشت که در شهر باشم و یا هم در یک زندان دوردست و با کتابخانهیی بزرگ، من دومی را انتخاب میکردم. در چنین روزها کتابی در مورد اندلس و تمدن بزرگ اسلامی که مسلمانان شمال افریقا در جنوب اسپانیا پایهگذاری کرده بودند، به دستم افتاد.
این کتاب که چاپ ایران بود ( نام آن فعلن در خاطرم نیست) شکوه تمدن بزرگ اسلامی اندلس در اسپانیا را به خوبی به تصویر میکشید و غمگینانه با سقوط سلطه هشتصد ساله مسلمانان در اسپانیا پایان مییافت.
شاید یکی از دلایل تاثر من از این کتاب این بود که اسلام پیرامونم را در مقایسه با تمدن بزرگ اسلامی اندلس متفاوتتر مییافتم. اسلامی که مجاهدین افغان در آن زمان به نمایش میگذاشتند همانند اسلامی که امروز داعش و طالبان به نمایش میگذارند، اسلام خون و تفنگ بود که همدیگر را بهنام اسلام کشته و با مدنیت و تعقل سر سازگاری نداشت. در نتیجه افغانستان ومردم بیچارۀ آن را به کام سیهروزی و ویرانی کشیده بودند.
بدین ترتیب اندلس برای من مدینۀ فاضله و اتیوپیای جهان اسلام شد. جایی که یهود، نصارا و مسلمان زیر حکم امیر و خلیفه مسلمین با صلح و همدیگرپذیری میزیستند. جایی که صدها دانشمند در رشتههای مختلف را به جهان تقدیم کرده و نقش آن در شکلدهی تفکر روشنگرانۀ غرب و آغاز رینسانس غیر قابل انکار است.
همان زمان با خود میگفتم آیا روزی فرا خواهد رسید که بتوانم از این قلمرو از دسترفتۀ مسلمانان دیدن کنم و در قصرها و کوچههای آن قدم زده و در مساجد به جا ماندۀ آن نماز بخوانم؟
این آرزویم بالاخره بعد از بیست و چند سال برآورده شد و توانستم به بهانۀ اشتراک در یک کنفرانس علمی از چند شهر عمده ایالت اندلس که زمانی پیشرفتهترین شهرهای تحت سلطه مسلمانان در اروپا شمرده میشد دیدن کنم.
طارق ابن زیاد در تابستان سال ۷۱۱م از تنگهیی که بعدها بهنام خودش (جبلالطارق) مسمی شد از شمال افریقا (مراکش امروزی) با هفتهزار سپاهی مسلمان وارد اسپانیا شد و رودریگ شاه سلسله ویسیگوتهای اسپانیا را در یک جنگ نابرابر شکست داد و تا شهر (تولیدو) پیشروی کرد. این پیروزی ابن زیاد را بعدها به قهرمان افسانهیی جهان اسلام مبدل ساخت. طوری که گفتهاند او بعد از ورود به خاک اسپانیا کشتیها را آتش زد و به همراهانش گفت که به جز حرکت به جلو و فتح اندلس دیگر راهی برای عقبنشینی و شکست وجود ندارد. اقبال لاهوری به آن چنین اشاره میکند:
طارق چو بر کنارهٔ اندلس سفینه سوخت
گفتند کار تو به نگاه خرد خطاست
دوریم از سواد وطن باز چون رسیم
ترک سبب ز روی شریعت کجا رواست
خندید و دست خویش بهشمشیر برد و گفت
هر ملک ملک ماست که ملک خدای ماست
بدین ترتیب تا زمستان همان سال تمام قلمرو اسپانیای امروزی زیر سلطه مسلمانان درآمد و نخستین دور حکمروایی مسلمانان بر اندلس از طریق حاکمانی که توسط والی القيروان (تونس امروزی) به نمایندگی حکومت اموی تعیین میشدند فراهم شد.
سقوط حکومت امویان توسط عباسیان با همکاری ابومسلم خراسانی، زمینه انتقامگیری سختی از امویان را برای ابوالعباس سفاح فراهم ساخت. این باعث شد که عبدالرحمن اول (بن معاویه بن هشام بن عبدالملک بن مروان) از دم تیغ عباسیان نجات پیدا کند و به شمال افریقا جایی که مادر او به یکی از قبایل بربر متعلق بود پناهنده شود. بعد با ورود به اندلس سنگ تهداب امارت اموی قرطبه را گذاشت که برای حدود سهصد سال ادامه پیدا کرد و با اختلافات بازماندگان عبدالرحمن و جنگهای داخلی که به آن همچنان (فتنه اندلس) هم گفتهاند خلافت قرطبه سقوط و ولایت اندلس بین چندین طایفۀ مختلف عرب تقسیم شد.
شمال مسیحی اسپانیا با استفاده از اختلافات درونی مسلمانان موفق شد تا شهر تولیدو را در سال ۱۰۸۵م از سلطه آنها بیرون آورد. با سقوط قرطبه در سال ۱۲۳۶م زمینه سقوط حاکمیت مسلمانان در جنوب اسپانیا سریعتر فراهم شد. تا اینکه در سال ۱۴۹۲ آخرین شهر زیر تسلط مسلمانان یعنی گرانادا بعد از یک سلسله نبردهای طولانی به ایزابیلا؛ ملکه کاستیل و شاه آرگون، فردیناند تسلیم داده شد و آخرین فرمانروای مسلمان یعنی امیر گرانادا ابوعبدالله محمد دوازدهم با یاس و ناامیدی راه تبعید به سوی مراکش را در پیش گرفت.
بدین ترتیب حاکمیت هشتصد ساله مسلمانان در شبه جزیره ایبری خاتمه یافت و پروسه اجباری مسیحیسازی مسلمانان به جا مانده در گرانادا و دیگر شهرهای اندلس آغاز و عصر طلایی همزیستی و تساهل مذهبی پایان یافت. مساجدی که همگی به کلیسا مبدل شدند تا هنوز با محرابهایی به سمت مکه، قابل تشخیص هستند.
از اندلس چه میتوانیم بیاموزیم؟
زمانی که بزرگترین کتابخانههای اروپا بیش از ۶۰۰جلد کتاب نداشتند، دانشمندان مسلمان تنها در شهر قرطبه سالانه بیش از ۶۰۰۰ جلد کتاب مینوشتند و به بیرون عرضه میکردند. کتابخانه قرطبه دارای بیش از ۵۰۰هزار جلد کتاب بود.
اندلس سرزمین اندیشههای نو و بکری بود که در آن دانشمندان، فیلسوفان، شاعران، منجمان، حکما، مفسران قرآن، موسیقیدانان وطیف مختلفی از روشنفکران دینی و غیر دینی میزیستند. عباس بن فرناس، مسلمه المجریطی(مادریدی) ابن باجه، ابن طفیل، ابن رشد، ابن عربی، الزرقالی، الزهراوی، ابن حزم، ابن زهر، امام قرطبی، ابوحیان غرناطی، البکری، البطروجی، سعید بن الحکم القریشی، ابن الخطیب، ابن جلجل و دهها نام دیگر نشاندهنده شکوفایی فکری و علمی تمدن اسلامی اندلس است.
الزهراوی برای اولین بار روشهای پیشرفته جراحی را تجربه کرد و آلات متعدد جراحی را ساخت که به همین سبب در دنیای طبابت، امروز او را بهنام (پدر جراحی جهان) میشناسند. ارنست رنان مورخ معروف فرانسوی ابن رشد را که با گرایشهای نیوافلاطونی فارابی و ابن سینا مخالف بود بعد از ارسطو، خردگرای مطلق و از بانیان آزادی اندیشه میداند. آزاداندیشی ابن رشد باعث شده که امروز تندیس او را در شهر قرطبه نصب کنند.
بدون شک نقش دانشمندان مسلمان اندلسی در پیشرفت ریاضیات (الجبر)، نجوم، فلسفه، جراحی، داروشناسی و بقیه رشتههای علوم غیر قابل انکار است که با آثار بزرگان دیگر جهان اسلام، راه خود را عمدتن با ایجاد (مکتب ترجمه تولدو) به سایر نقاط اروپا باز و کمک مهمی به آغاز عصر روشنگری یا رنسانس در غرب کرد.
با سقوط گرانادا متاسفانه حدود یکمیلیون کتاب گرانبها و کمنظیری که به زبان عربی نوشته شده بودند به آتش کشیده شد و تنها تعداد اندکی از کتابهای طبی نگهداری شدند و عصر همزیستی ادیان مختلف خاتمه یافت و در صد سال پسین جمعیت مسلمانان و یهودیان بر اثر فشار کلیسای کاتولیک به صفر تقرب کرد و بدین ترتیب عصر طلایی اسلام در اندلس بهطور غمانگیزی پایان یافت.
اگر علل سقوط اندلس را مانند افراطیون مذهبی، فقط به تساهل و نرمخویی بیش از حد مسلمانان نسبت به پیروان سایر ادیان، خلاصه کنیم، کامن به خطا رفتهایم. چون اینها همان طوری که ذکر شد از دلایل سقوط اندلس نبودند وبرعکس تساهل مذهبی این دوره از افتخارات مسلمانان شمرده میشود که در این اواخر محور گفتمانها، بحثها و پژوهشهای علمی بیشماری در غرب بوده است. امروز که جهان اسلام از افراطگرایی مذهبی رنج میبرد، اندلس دریچۀ خوبی از اسلام واقعی، روشنگر و متمدن را به روی ما باز میکند که با تنگنظری و تاریکاندیشی گروههای تندرو اسلامی سر سازگاری ندارد.
اما جالب اینجاست که زخمهای برد و باخت مسلمانان و مسیحیان در جنوب اسپانیا، هنوز هم تازهاند و تا آنجا که من شاهد بودم احساسات ملیگرایانه و روح مسیحی حاکم در اسپانیا حتی قضاوتهای اکادمیک را تحت تاثیر قرار داده و همان طوری که اسامه بن لادن و الزواهری از گذشته غمناک اندلس بهخاطر بسیج مسلمانان و بهرهبرداری سیاسی یاد کردهاند، اسپانیاییها هم گذشته اندلس را فراموش نکرده و حساسیت آن را حفظ کردهاند.
ازپسگیری شهر گرانادا از مسلمانان، هنوز هم همه ساله توسط شورای شهری شهر گرانادا تجلیل میشود و پولیس با دقت رفتار بازدیدکنندگان مسجد قرطبه را زیر نظر دارد و مانع نماز خواندن مسلمانان در داخل مسجد قرطبه میشوند.
برای گردشگران به خصوص گردشگران مسلمان که از هر گوشه و کنار دنیا به دیدن اندلس میآیند، گذشتۀ اندلس نوستالوژی فراموشناشدنیست. علامه اقبال هنگامی که از مسجد قرطبه دیدن میکند زمانیست که نسبت به آینده مسلمانان در شبه قاره هند خوشبین نیست و هراس دارد آنچه در اندلس اتفاق افتاده شاید هم در هند با مسلمانان هندی رخ دهد. او با سرودن شعر (مسجد قرطبه) به زبان اردو، عشق درونی خود را نسبت به اسلام و گذشته مسلمانان در اندلس با شور و هیجان بیان میکند:
ای حرم قرطبه! عشق سی تیرا وجود
عشق سراپا دوام، جس می نهی رفتوبود
رنگ هو یا خشت و سنگ، چنگ هو یا حرف و صوت
معجزۀ فن کی، هی خون جگر سی نمود
به قلم مجیبالرحمن اتل