بازنشر خبر فاجعه؛ تروریزهکردن روان جامعه
با وقوع هر فاجعه از سوی شورشیان طالب، داعش، حقانی و دیگر گروهها، رسانهها و شبکههای اجتماعی دست به نشر و بازنشر خبر آن (گاهی به بدترین شکل) میزنند. به این ترتیب، شعاع فاجعه و تاثیرات آن بهسرعت در سراسر کشور و حتا فرای مرزها گسترش مییابد.
بدون شک چرخش اطلاعات و دسترسی به آن، از حقوق بنیادین شهروندی است؛ اما باید دید که در عمل چقدر چنین عبارت حقوقی، قابلیت انجامپذیری دارد؛ بهویژه این که یک جامعه در شرایط جنگی به سر ببرد.
کارگزاران جامعه مدنی به تبع از حامیان بینالمللی همواره مخالف «سانسور» معلومات هستند و غالبن بر سر این موضوع هیچ استثنایی را نمیپذیرند، اما آیا واقعن ما بهعنوان شهروندان افغانستان به همه معلومات لازم دسترسی داریم؟ یا فقط اخبار حملات انفجاری و اطلاعات ناکارآمد (آشغال) به چرخش میافتند و بیش از آن چه نیاز داشته باشیم به دست ما میرسند؟
هدف از این نوشته، توجه کارگزاران رسانه به «مدیریت اطلاعات» است، «نه سانسور و کتمان اطلاعات.» آنچه به عنوان «مدیریت بحران از طریق رسانه» در غرب شناخته میشود، مغایرتی با چرخش آزاد معلومات ندارد. کشورهای غربی نیز در شرایط دشوار، تلاش میکنند تا با مدیریت اطلاعات اول از همه، از افزایش بحران جلوگیری کنند و بعد تنش به وجود آمده در جامعه را فرو بنشانند و به این ترتیب روان جامعه را تا حد ممکن «سالم» نگه دارند.
دولتهای غربی برای چنین امری، «کدهای رفتاری» مشخصی را برای رسانهها تنظیم کردهاند؛ بهویژه وقتی کشوری در شرایط بحرانی قرار میگیرد. بر اساس این کدها، رسانهها بهعنوان مثال از گمانهزنی درباره هویت، قومیت، زبان و مذهب فرد مهاجم خودداری میکنند. حتا اگر هویت فرد برای پولیس و نیروهای امنیتی مشخص باشد، باز هم رسانهها تا فروکش کردن تنش، اجازه نشر آن را ندارند.
بهعنوان مثال، در واقعه تجاوز و دستدرازی گروهی به هزار زن در شب سال نو 2015 در شهر کلن آلمان، رسانهها تا مدتی اجازه نداشتند تا درباره هویت افراد مهاجم خبر نشر کنند؛ اگر چنان میشد، فضای اجتماعی آلمان دچار پیشفرض بر ضد مهاجران تازهوارد میگردید و ممکن بود فاجعه ابعاد جدید بگیرد.
مثال دیگر، تظاهرات بزرگ دانشجویی است که در سال 2012 در شهر «کبک» کانادا انجام شد. این تظاهرات حدود 100 روز طول کشید و بیش از 185هزار دانشجو اشتراک کردند، اما رسانهها و خبرگزاریهای غربی بسیار اندک درباره آن اطلاعرسانی کردند.
و مثال دیگر، شورش چپیهای آلمان هنگام برگزاری «گروه بیست» در شهر هامبورگ در سال 2017 است. درگیری تا حدی شدید بود که برخی از افسران پولیس آن را به «جنگ خیابانی» تشبیه کردند. در این درگیریها حدود 500 نیروی پولیس زخمی شدند و تظاهرکنندگان شعار میدادند: «به جهنم خوش آمدید.» اما واکنش و نوع برخورد رسانهها در قبال چنین واقعهیی تاملبرانگیز است. باز هم مدیران بحران و کارگزاران رسانهها، به جای «دراماتیک ساختن فضا»، «به جای هیجان دادن»، فقط سعی کردند به آن به عنوان یک واقعه خبری ساده بپردازند.
این همان نکتهیی است که در شرایط کنونی افغانستان میتوان با آن به تقابل با «تروریزه کردن جامعه» پرداخت. تنظیم «کدهای رفتاری» برای رسانهها و موظف ساختن آنها به رعایت نکات اساسی در شرایط بحران میتواند، تا حدی روان جامعه را آرام نگه دارد. به عنوان مثال، رسانهها موظف شوند که در هر نوبت خبری، فقط یک بار و آن هم دو دقیقه به یک فاجعه تروریستی بپردازند نه بیشتر. به این ترتیب، هم از «سانسور» جلوگیری میشود هم از تبدیل شدن ناخودآگاه رسانهها به «ماشین تبلیغاتی تروریستها!»
برای تروریستها بازنشر فاجعه، مهمتر و کارآمدتر از خود فاجعه است. در یک حمله انتحاری پیچیده، ممکن است یکصد نفر کشته شوند؛ اما بازنشر خبر چنین واقعی، روح و روان میلیونها شهروند افغانستان را خدشهدار و دچار رعب و وحشت میکند. در واقع شورشیان با گسترش خبر حملهشان میتوانند از یکسو بین هواداران خود اعتباری کسب کنند و دست به سربازگیری بزنند؛ از سوی دیگر، میتوانند روحیه عمومی جامعه را خدشهدار و ضعیف گردانند. علاوه بر این، تشدید خبر فاجعه عملن به تضعیف روحیه نیروهای امنیتی حکومت منجر میشود.
در شرایط جنگی، بازنشر خبر یک واقعه تروریستی، چیزی غیر از «پروپاگاند» به نفع گروههای شورشی نیست.
دکتور عاصف حسینی؛
کارشناس مدیریت بحران
یکی از مسایلی است که بسیار سنجیده باید عمل کرد. متاسفانه تب رسانه ها عامه را فرا گرفته است و هر کسی خود را محق می داند که اطلاع رسانی کند. این مساله باعث فشار روانی بیشتر بر افراد می شود. برخی نیز ترجیح می دهند که وقایع را پی گیری نکنند زیرا باعث افسردگی بیشتر و بیماری شان می شود.