آسیبشناسی حکومتداری و نظامهای سیاسی در افغانستان
مفهوم مردمشناسی و نسبت آن با استعمار
گفتگوی ویژه با پروفیسور نظیف شهرانی؛ استاد دانشگاه اندیانای امریکا
اشاره: دکتور محمدنظیف محب شهرانی؛ پروفیسور مردمشناسی (انتروپولوجی) در دانشگاه اندیانای ایالات متحده امریکا، در قریه شهران مربوط ولسوالی خاش ولایت بدخشان متولد شد. دورۀ مکتب ابتداییه را در مکتب «معروف» در شهران به پایان رساند. بعدا مکتب متوسطۀ ابن سینا و لیسه دارالمعلمین را در کابل تمام و شامل فاکولته تعلیم و تربیه دانشگاه کابل شد. در شروع سال سوم در دانشگاه کابل، در سال ۱۹۶۷عیسوی با استفاده از یک بورس تحصیلی دولت امریکا جهت ادامه و تکمیل درسهای دوره لیسانس به دانشگاه هاوایی در جزایر هاوایی به شهر هانولولو رفت. در دانشگاه هاوایی لیسانس خود را در سال۱۹۷۰ در رشته انتروپولوجی و یا انسانشناسی بهدست آورد و در دانشگاه واشنگتن در شهر سیاتل جهت تکمیل دوره ماستری و دکتورا در رشته انسانشناسی قبول شد. دوره ماستری و کاندیدی به دکتورای خود را در دو سال در حالیکه هفتۀ بیست ساعت بهحیث معاون استادان تدریس میکرد تا مصارف دروس خویش را بپردازد در سال ۱۹۷۲ تکمیل کرد.
نظیف شهرانی با بهدست آوردن بورسهایی از موسسات معتبر تحقیقات علوم اجتماعی امریکا ((SSRC و صندوق تحقیقات وینرگرین برای مطالعت انسانشناسی Foundation for Anthropological Research) (Winner-Gren در امریکا جهت تکمیل تحقیقات دوره دکتورای خویش به افغانستان برگشت.
در سالهای۱۹۷۲ تا ۱۹۷۴ در پامیر و واخان به مطالعه تطابق محیط زیست مردمان قرغیز و واخی در ارتفاعات بلند و شدیدا سرد و هم سرحدات مسدود با کشورهای همجوار پرداخت. با بهدست آوردن معلومات لازم به دانشگاه واشنگتن در شهر سیاتل برگشت و پایاننامه دکتورای خود را در سال ۱۹۷۶ تکمیل و از آن دفاع کرد و درجه دکتورای خود را بهدست آورد. دکتور نظیف شهرانی سالهای ۱۹۷۷-۱۹۷۶ در دانشگاه هارورد مصروف تحقیقات مافوق دکتورا بود و کتاب خود را دربارۀ «قرغزان و واخیان افغانستان: تطابق با سرحدات مسدود» The Kirghiz and Wakhi of Afghanistan: Adaptation to Closed Frontiers را آماده چاپ کرد که در سال ۱۹۷۹ از طرف موسسه نشراتی دانشگاه واشنگتن در شهر سیاتل نشر شد.
به دلیل کودتای کمونیستی هفت ثور و تعرض شوروی سابق در کشور و عواقب ناگوار آن نتوانست به کشور برگردد. دکتور نظیف شهرانی مشغول تدریس در دانشگاههای امریکا شد و تا سال ۱۹۹۰ در دانشگاههای نیواد در شهر رینوو دانشگاه کلیفورنیا در شهر لوس انجلس درس داد. در ۲۸سال گذشته کرسی پروفیسوری در دانشگاه اندیانا در شهر بلومنگتون را بر عهده دارد. وی همچنان در این دانشگاه ریاست بخش زبان و فرهنگ شرق میانه و در کنار آن، بیش از ده سال مدیریت برنامههای مطالعات اسلامی را بهعهده داشت.
دکتور شهرانی فیلوشیپهای مافوق دکتورا را برعلاوه دانشگاه هارورد در دانشگاه ستانفورد و مرکز تحقیقاتی و در وویلسون برای علمای بینالمللی در سمیتثسونین انستیتیوشن در واشنگتن دیسی را هم بهدست آورده است. کتابها و مقالات وی بهزبان انگلیسی درباره تاریخ، فرهنگ و سیاست افغانستان و کشورهای آسیای میانه به نشر رسیده است. علاوه بر افغانستان در پاکستان، اوزبیکستان، قرغزستان، قزاقستان و ترکیه هم تحقیات علمی انجام داده است. در حال حاضر، دکتور نظیف شهرانی با استفاده از یک برنامه تحقیقاتی از دانشگاه اندیانا به افغانستان برگشته و مصروف مطالعات و تحقیقات علمی است.
دکتور محمدنظیف شهرانی، چندی پیش در کنفرانس بینالمللی مطالعات افغانستان در کابل اشتراک کرد. در حاشیۀ این کنفرانس بینالمللی در مرکز معلومات افغانستان ACKU پرسشهایی را دربارۀ قدرت، مناسبات قدرت، علل ضعف و ناکامی نظامهای سیاسی در افغانستان با او مطرح کردم. پرفیسور شهرانی بهرغم اینکه از نظر صحی ناخوش بود، اما در کمال شکیبایی، بیش از دو ساعت به پرسشهایم پاسخ داد. نتیجۀ این گفتگوی دو ساعته در دو بخش تدوین شد. بخش اول آسیبشناسی نظامهای سیاسی در افغانستان و بخش دوم دربارۀ شناخت مولفههای مردمشناسی، اهمیت این رشتۀ نسبتا نوظهور در طرح پالیسیهای موثر دولتها برای بهبود وضع اجتماعی، مفهوم مردمشناسی در عصر استعمار و در دورۀ پسا استعمار و اینکه چرا به مردمشناسی نیاز است و چطور میتوانیم با استفاده از مطالعات مردمشناسانه و یافتههای آن برای خدمت مردم و ارتقای کیفیت زندگی استفاده کرد. از آنجا که این دو مساله جداگانه مطرح شده، از سویی طولانی است و امکان نشر آن در یکی دو قسمت وجود ندارد. ناگزیر تنها برش کوتاهی از آن گفتگوی طولانی را از طریق روزنامه راه مدنیت در چند قسمت نشر خواهیم کرد.
آنچه را در این شماره میخوانید- احتمالن در دو سه بخش دیگر نیز ادامه خواهد داشت- تنها بخشی از پرسشها و مباحثی میباشد که دربارۀ نقد حکومتداری در افغانستان مطرح شده است.
هدف از طرح این گفتمان در وضعیت کنونی این است که بزرگان و داعیهداران حکومتداری و نظامسازی در افغانستان بتوانند با درک درست از وضعیت کنونی و اینکه اگر واقعا اراده دارند که به مردم خدمت کنند و درصدد نهادسازی هستند، از پیشنهادها، الگوها و نقدهایی کارشناسانهیی که در این گفتگو مطرح شده در راستای بهبود و اصلاح اداره و نظام سیاسی استفاده کنند:
اگر تعریف کوتاه از مفهوم مردمشناسی و چگونگی تولد این رشتۀ نوظهور در مطالعات اجتماعی داشته باشید؟
کلمۀ مردمشناسی در اصل از انگلیسی به فارسی ترجمه شده و در فارسی ما این واژه را نداشتیم، واژههای انگلیسی برگرفتهشده از زبان یونانی Anthropos انتروپوس – که مردم یا انسان معنا میدهد و logia لوگیا- بهمعنای علم است. علم یا دانش مردمشناسی البته در آن روزهای نخستین. منظور از این واژه، عبارت از تخصص در بهوجود آوردن یک علم نو بود. به لحاظ اینکه در اول همه چیز شامل فلسفه بود. هر کسی که فیلسوف میبود تمام چیز را باید میفهمید؛ چی از فلسفه، چی از طبعیت، کیمیا، بیولوژی و … اما بعدها این رشتهها هر کدام تخصصی شد. رشتههای دیگر نیز تخصصی شدند. در قرن نوزده برای اولین بار این رشته بهصورت تخصصی چهره گشود، زمانی که حکومتهای استعماری غرب، در جوامع تازه رفتند از اروپا به سمت افریقا، جزایر بحرالکاهل و آسیا حرکت کردند و این مناطق را مستعمره خود ساختند. در آن وقت اصول این بود که همه چیز را باید به صورت تخصصی و علمی مطالعه کنند و آنها (استعمارگران) بهخاطر اینکه بهتر بتوانند استعمار خود را گسترش دهند و بهترین استفاده را از کشورهای مستعمره داشته باشند و جهت اینکه مردم را بهتر کنترول کنند به مطالعۀ عرف عادات و ساختار اجتماعی جوامع مستعمره پرداختند. برای اولین بار از سالهای ۱۸۵۰ به بعد کانونهای تحقیقاتی و هم کرسیهای علمی مردمشناسی در یکی از دانشگاههای انگلستان، در اسکاتلند- ایدنبرگ و بعدها در آکسفورد و جاهای دیگر تشکیل شد. بهتدریج این رشته، شکل علم را بهخود گرفت. دلیلش هم این بود کسانی که به جایی میروند، باید زبان مردم را بیاموزند، در میان آن مردم سالها زندگی کنند و هم از عرف و عادات مردم از دیدگاه خود مردم باخبر شوند. اگر جامعه را درست بشناسند، آنگاه میتوانند درست به شکل علمی کنترول کنند.
فکر میکنید در گذشته رشته مردمشناسی یا دانش مردمشناسی برای عموم مردم میسر بوده یا اینکه صرف افراد خاص میتوانستند در این رشته مطالعه کنند؟
ببینید! در اوایل این علم، ویژۀ کسانی بود که یا برای دولت کار میکردند یا ثروتمند بودند. برای ثروتمندانی که وقت داشتند جایی بروند وقتشان را آنجا صرف کنند. بهعبارتی تحقیقات مردمشناسی ویژه دولتیهای استعماری و یا افراد ثروتمند بود که علاقمند فرهنگشناسی و مقایسه فرهنگهای مختلف بودند.
حتا برداشت دیگری از این واژه در آن زمان وجود داشت. مردمشناسان در اوایل سبک تحقیقی را بهکار بردند که آنها را «Armed Chair Anthropologist » میگفتند؛ یعنی کسانی که در چوکیهای آرام در برندههایشان در جوامع مستعمره مینشستند. بعد دستور میدادند کسانی را از مردم و جوامع بیاورند که به سوالات و پرسشهایشان جواب بگیرند. بدین ترتیب معلومات جمع میکردند و گزارش میدادند. یعنی شروع رشتۀ انترپولوژی بهعنوان یک رشته استعماری مطرح شد. من بارها گفتم که در شروع، این علم بهعنوان فرزند نامشروع (حرامزاده) استعمار بود. یعنی این رشته از استعمار زاده شد. اما بعدها مفهوم این رشته تغییر کرد. بعد از جنگ جهانی دوم، بسیاری از غربیها بهصورت عموم جوانهایشان برای عسکری، احضار شدند. جوانانشان رفتند جوامع دیگر را در زمان جنگ دیدند. زبانشان را مطالعه کردند و فرهنگ مردم را شناختند. از سالهای بعد از جنگ جهانی دوم کسانی که از جنگ فارغ شدند و به کشورهایشان رفتند، خصوصا در امریکا خواستند که در دانشگاه این علم را به صورت درست و تخصصی بخوانند.
با این وصف چی تفاوتی میان سوسیالوژی و مردمشناسی است؟
در آن زمان رشتۀ جامعهشناسی در کرسی دانشگاههای امریکا تدریس میشد. تفاوت میان جامعهشناسی و مردمشناسی در این بود که در جامعهشناسی جمعآوری معلومات بر اساس سرویهاست. پرسشنامههای را درست میکنند و به مردم میسپارند تا جواب دهند و معلومات را جمعآوری میکنند. روشی که در مردمشناسی بهکار میرفت، چگونگی جمعآوری معلومات بیشتر تنها جنبه کمیتی نه، بل کیفیتی داشت. علاوه بر این، جامعهشناسی با مردم شهری سروکار داشت؛ در کارخانهها، مکاتب، نهادهای دولتی و مردم شاغل در موسسات صنعتی و اقتصاد بازار. ولی مردمشناسی به مطالعه رفتار مردم قصبات و دهات، مالداران کوچی و یا گروههای کوچک شکارچی بهصورت عمیقتر پرداخت. توجه مردمشناسی بیشتر بر درک کیفیت زندگی مردم متمرکز بود و است. نوع مطالعهشان طولانیمدت بود و آموختن زبان جامعه و زندگی اقلا برای یکسال در بین مردم تحت مطالعه و حصه گرفتن در امور روزمرهشان و مشاهده حیات هر روزهشان را مشمول بود و میباشد. تمام معلوماتی که در مطالعه مردمشناسانه بهکار میرفت در قالب کتاب تحلیلی مفصل نشر میشد. موضوع تحقیق مردمشناسان، بیشتر مردم بیسواد و کمسواد بودند و نتایج مطالعات مردمشناسانه کیفی است و نه فقط کمیتی و احصایوی. مردمشناسان اول میرفتند زبان مردم را یاد میگرفتند. بعد فعالیتهای مردم عادی و کمسواد را مطالعه میکردند. بر اساس یک سلسله پرسشها که باید جواب داده میشد درباره چگونگی حیات مردم مورد مطالعه: اگر چوپان است چه کارها میکند، اگر دهقان است چه و یا کسبهکار است با چه تفاوتها. نوع رفتار، لباس پوشیدن، خوراک و پوشاکشان چطور تهیه میگردد، چگونه عبادت میکنند، به چه عقیده دارند، چگونگی مناسباتشان با یکدیگر و با دیگر جوامع مورد مطالعه قرار میگیرد.
گفتگوگردان: کاظم حمیدی رسا/ بخش نخست