علتهای ظهور و افول نظامهای سیاسی در افغانستان
آسیبشناسی حکومتداری و نظامهای سیاسی در افغانستان
در بسیاری از نبشتهها و تحلیلها، علت سقوط حکومت امانالله خان تابوشکنی و شتاب او در جهت اصلاحات و مدرنیزهسازی کشور عنوان شده است که این روند شتابنده مدرنیزهسازی با فرهنگ سنتی افغانها و ملاها در تضاد قرار گرفت و منجر به شورشها شد. اما آنچه را که شما مطرح میکنید کاملا تحلیل تازه از چگونگی سقوط حکومت امانی است؟
بلی، علت اساسی سقوط حکومت امانی نداشتن بودجه و قطع کمکهای خارجی بود. وضع مالیات زیاد بر مردم بیبضاعت غیر پشتون آتش نارضایتیها را دامن زد و در نتیجه منجر به سقوط حکومت امانی شد. این تحلیل کاملا نادرست است و علت اصلی اغتشاش نوآوری نبود. ببینید وقتی حبیبالله خان کلکانی به قدرت رسید چی قدرحکومتش دوام کرد و چرا؟ حکومت امانالله خان حدود ده سال دوام کرد. باوجودی که روسها کمک کردند، طیاره دادند، پول دادند اما نه به پیمانه انگلیسیها که جوابگوی نیازهای حکومتش باشد، نبود. ولی حبیبالله کلکانی بدون کمک خارجیها تنها نه ماه در قدرت باقی ماند و نتوانست ادارۀ خود را حفظ کند.
امارت کلکانی را هیچ کس از برون نشناخت. هیچ کس کمک نکرد. تمام بودجه و دارو ندارش در مدت نه ماه تمام شد. پس از آن نادرخان به کمک هند بریتانیایی با پول و امکانات انگلیسیها بر تخت نشست.
پرسش این است که هدف اساسی حاکمان چیست، خدمت به مردم یا حفاظت از تاج و تختشان؟
بدون شک، در افغانستان هدف اساسی حکام گسترۀ اقتدار و حکومت کردن است نه خدمت به مردم. این یک واقعیت تاریخی تمام دورههای حکومتداری در افغانستان است.
چون بعد از آن میبینید که دوره مصاحبان با جنرال نادرخان شروع میشود تا انقلاب داوودخان- و تغییر از حکومت شاهی به ریاست جمهوری- تلاش تمامشان این بود که چگونه قدرت را نگاه کنند. چگونه اقتدارشان را حفظ کنند. پنجاه سال از طریق حکومت شاهی و سلطنتی و پس از آن چهار- پنج سال دیگر را داوود خان به نام جمهوری حکومت کرد. بعد از آن باز چه شد؟ عین گپ. کمونیستها را روسیه شوری وقت با پول و اسلحه و ایدیالوژی مارکسیزم به قدرت رساند. برای ده سال حکومتهای کمونیستی به حمایت مالی و نظامی و استخباراتی شوروی وقت دوام آورد.
پس از آن مسایل اقتصادی سیاسی افغانستان کاملا تغییر کرد. پیش از این تنها یک مرکز برای جلب و جذب کمکهای خارجی موجود بود؛ یعنی مرکز جذب کمکهای خارجی کابل بود. هرکس که بر تخت قدرت بود کمکها را میگرفت و برای اقتدار خودش و سرکوب رقیبان خود استفاده میکرد. اما در دوران حکومت کمونیستها وضعیت تغییر کرد. در دوره جهاد در پیشاور هفت تنظیم برای جذب کمکها بهوجود آمد. تمام اهداف کسانی که بر کرسی قدرت تکیه زدند، فقط رابطهشان با منبع خارجی بود. تا زمانی که اینها در قدرت بودند از تمام امکانات دست داشته برای حفظ اقتدار خود استفاده میکردند. حتا در دورۀ داکتر نجیب که سخن اصلاحات ارضی و جبهه و حزب پدر وطن مطرح شد تمام اینها یک بازی بود- یک بازی سیاسی بود. اعتماد و باور مردم نسبت به اقدامات او فرو ریخته بود، یکی از مشکلاتی که این حکومتها داشتند و یکی از علتهای اصلی عدم موفقیت حکومتها در افغانستان این است که اینها هیچگاه نتوانستند باور و اعتماد مردم را با خود داشته باشند. در بخش اعتمادسازی کاری نشد و با مردم صادق نبودند. چون اتکا و مشروعیت اقتدار اینها منابعی خارجی بودند نه پایگاه و خواست مردم.
اکنون نیز، مشکل بیاعتمادی، فاصله دولت با مردم بهعنوان یک چالش جدی مطرح است، از دید شما اگر این مشکل حل نشود، بحران و منازعات همچنان ادامه خواهد داشت؟ با توجه به وضع موجود برای آوردن اصلاحات و ترمیم ناکامیهای فزاینده و اعتمادسازی، چه راهکارهایی را پیشنهاد میکنید؟
تردیدی نیست که شکاف جدی میانه مردم و حکومت وجود دارد، این فاصله و این موج بیاعتمادی به این سادگی هم از بین نمیرود. از بین بردن دیوار بیاعتمادی نزدیک کردن دولت با مردم، یکی از چالشهای عمده سیاسی در افغانستان است و این مساله متاسفانه به زودی حل شدنی نیست!
از نگاه مردمشناسی و علم مردمشناسی راهکارها و راه حلهایی وجود دارد که میتواند در بهبود وضعیت آشفته کشور کمک کند. ما میگوییم راه هایی وجود دارند که این فاصله کم شود.
یکی از راهها کم کردن تمرکز قدرت، تقسیم قدرت از ارگ به ولایات است. اسرار به مرکزگرایی، تکمحوری و تکروی باعث گریز مردم از حکومت میشود. از سویی، اصل مرکزگرایی و تمرکز قدرت بیانگر این امر است که حاکم و رهبر حکومت به دنبال حفظ اقتدار خود است. برای او مردم وسیله است. به همین خاطر است که نمیخواهد از تمرکز قدرت بکاهد.
این رویکرد، خودش باعث جدایی مردم و بیاعتمادی میشود. اعتماد خریده نمیشود. به کرایه کرفته نمیشود. اعتماد ساخته میشود و اعتمادسازی عملی است دوامدار. و باید ثابت شود در رابطه بین افراد، اشخاص، موسسات و سازمانها. حکومت فقط و فقط درصدد تحکیم اقتدار خود نیست. باید ثابت شود که حکومت بهفکر خدمت به مردم در عمل هم است. برای اینکه اعتمادسازی در جامعه شروع شود باید دولت قدمی را بردارد و آن کاستن از تمرکز قدرت در کابل است. ما میگوییم حق بدهیم به مردم که اداره محلیشان را خودشان بدست گیرند. نه اینکه همه چیز از کابل دیکته شود.
گفتگوگردان: کاظم حمیدی رسا
قسمت چهارم