فضای رسانهیی و مجازی افغانستان بهخصوص مواقع بحران نشان میدهد که در تحلیل وقایع سیاسی چگونه ناتوان و در تعریف دشمن تا چه حد در اشتباه هستیم. کشته شدن جنرال رازق یک بار دیگر ثابت کرد که تعریف ما از دشمن تا چه حد مخدوش و نادرست است. جماعتی دولت را مسوول ترور او دانستند و تعدادی هم پاکستان را مقصر پنداشتند.
گروه دیگری فورن صاحبنظر شدند و کشته شدن جنرال رازق را شبیه قتل جنرال داوود پنداشتند و پای ویسا، والی قندهار را در آن دخیل کردند. تعدادی از کارشناسان و آنهایی که خود را تحلیلگر و روزنامهنگار میخوانند بعد از نشر نخستین تصاویر دستکاریشده جلسه امنیتی قندهار، نیروهای خارجی و فرمانده عمومی نیروهای حمایت قاطع را قاتل اصلی جنرال رازق در رسانهها و صفحات مجازی معرفی کردند.
اما چرا؟
ویدیویی که توسط طالبان نشر شد نشان میدهد که نوجوان عامل قتل جنرال رازق پیش از ماموریت خود در مورد فریضه جهاد و انگیزه «فدایی شدن» با اشتیاق حرف میزند.
جوانی که معتقد است عملی را که انجام میدهد فریضه دینی است، بدون این که کوچکترین شکی را با خود راه بدهد، آنچه را انجام میدهد پیچیدهتر از آن است که خود میتواند درک کند. او نمیداند که ایدیالوژی او چگونه دستکاری شده و به سود بیگانگان از آن استفاده میشود. آنچه برای او مهم است پاداش اخروی است بدون این که بداند از او برای برآورده شدن اهداف سیاسی، استفاده ابزاری صورت میگیرد.
برای درک واقعیتهای سیاسی موجود افغانستان از همین جا باید آغاز کرد. ولی بسیاری این سرنخ را جاهای دیگری جستجو میکنند.
جامعه روستایی افغانستان در مقایسه با جامعه شهری که با گذشت هر روز به تفاوت بیرویه آن افزوده میشود، مستعد پرورش ذهنیتهای تند و خشن دینی است که در حقیقت به خاستگاه و بستر مناسب تفکر طالبانی مبدل شده است.
عوامل چون بیسوادی و بیکاری به وخامت آن هر روز میافزاید. بنابراین دشمن واقعی جامعه افغانی را نخست باید در بستر تفکر طالبانی آن جستجو کرد و بعد به سراغ دستگاههای استخباراتی خارجی رفت.
افراطیت دینی همان طوری که تلاشهای تجددگرایانه امانالله خان را به چالش کشید تا به امروز در جامعه افغانستان ادامه دارد. ایدیالوژی طالبانیزم را نمیتوان جدا از متن جامعه افغانستان شمرد. ایدیالوژی که دو لایه سیاسی و مذهبی دارد. لایه اولی بهطور خودآگاه (در سطح رهبری) و ناخودآگاه (در سطح پایینی) در خدمت بیگانگان قرار گرفته و علیه منافع افغانستان بهکار گرفته میشود.
لایه دوم الهامبخش حرکتهای ضد دولتی در چارچوب تهدید، مبارزه مسلحانه، انتحار و ترور در ردههای پایین بوده، بدون این که متوجه شوند در راستای برآورده ساختن اهداف دیگران عمل میکنند.
ایدیالوژی طالبانیزم متاسفانه پیرو زیاد دارد و هیچگاه ممکن نیست با نوع نظام دموکراسی حمایتشده غرب در افغانستان تلفیق شود. از همین جاست که حرف صلح با طالبان جز خیال محال چیزی بیش به نظر نمیرسد. ایدیالوژی طالبانیزم در آینده هم قربانی خواهد گرفت و جنرال رازق و آقای قهرمان متاسفانه آخرین قربانیان آن نخواهند بود.
شک کردن به دست داشتن حکومت افغانستان و متحدان بینالمللی در حملات انتحاری و ترور که توسط طالبان و داعش صورت میگیرد، عمق نافهمی ما را در تعریف از دشمن و منافع استراتیژیک افغانستان نشان میدهد.
دولت افغانستان در هفده سال گذشته با کمک جامعه جهانی سعی کرده ساختارهای جدید سیاسی چون شوراهای ولایتی، پارلمان و انتخابات ریاست جمهوری را برای تحکیم ارزشهای دموکراتیک معرفی کند که نه تنها به مزاج اکثر جامعه سنتی و مذهبی افغانستان برابر نیست و آن را پدیده غرب میداند؛ بل همچنان دشمنان خارجی دارد.
بنابراین در تعریف دشمن همان طوری که ذکر شد نخست باید عوامل داخلی در نظر گرفته شود و سپس ابعاد بیرونی آن.
طالبان و داعش به حیث نیروی عقبگرا، دشمن اصلی نظام فعلی است که نه تنها با حملات خود درصدد تضعیف دولت نوپای افغانستان است؛ بل از سر درگمی و از تقابل قرار دادن افکار عامه با دولت همچنان سود میبرند.
دولت تحت همین فشارها بهخاطر اقناع ذهنیت و مدیریت افکار عامه مجبور میشود تصامیمی بگیرد که در درازمدت میتواند زیانبار باشد.
تقرر برادر جنرال رازق در پست فرماندهی امنیه ولایت قندهار که تحت فشار افکار عامه صورت گرفت را میتوان از این دست اقدامات عجولانه حساب کرد که به سود مردم قندهار و دولت افغانستان نخواهد بود.
تا زمانی که شیوه زندگی روستایی توسعه نیابد، ملاها و مدارس مناطق روستایی تحت اداره و نظارت دولت قرار نگیرد، گروههای افراطی مذهبی به سادگی به حیث ابزار فشار علیه دولت افغانستان توسط کشورهای همسایه در رقابتهای منطقوی بسیج و به کار برده خواهند شد.
از این رو، راهی را که دولت افغانستان باید بپیماید راه طویلی است که از یکسو نیازمند توسعه ساختارهای جدید، مدرنیزهسازی جامعه سنتی و جلوگیری تفکر افراطی-دینی است و از سوی دیگر دشمنان خارجی افغانستان را باید در میدان دیپلماسی همچنان مغلوب سازد. این کار بدون دستگاه فعال و شایستهسالار دولتی و همکاری شهروندان آگاه ناممکن است.
شکست دولت فعلی و یا هر دولتی که در آینده هرچند از مجرای معیوب دموکراسی به میان میآید، به معنای پیروزی تفکر افراطی و برد دشمنان افغانستان خواهد بود که افغانستان را برای سالیان متمادی در سیهروزی و عقبماندگی نگه خواهند داشت.
نویسنده: مجیبالرحمن اتل