سخنرانیهای نماز جمعه و خشونتآموزیِ دینی
در آشوبناکیِ اوضاع کنونی کشور، هیولای خشونت هر روز بیرحمانه جانِ شماری از هممیهنان ما را میستاند و هر دم جمعی را به عزای فرزندان و عزیزانِ شان مینشاند.
مبارزه با مظاهر مختلف خشونتورزی از قبیل خشونت علیه زنان، خشونت علیه کودکان، و خشونتهای آزارطلبانه و کشتارجویانۀ طالبان از جمله دغدغهها و دلمشغولیهای اساسيِ جامعۀ افغانی است.
هرچند همۀ نمودهای پیشگفتۀ خشونت به نحوی چشمگیر ویرانگر و دردآور هستند، اما در این میان پهنه و دامنۀ ویرانگری و رنجپروریِ خشونتهایی که توسط ایدیالوژیِ ترور و انتحارِ طالبانی اعمال میشود بسی فراختر و درازدامنتر است و وسعتِ تخریب آن به قدری استخوانسوز و زندگیستیز است که روزگارِ همۀ افراد و آحاد این دیار را تار و تلخ نموده است.
امروزه حکومت افغانستان و نیروهای خارجیِ مستقر در کشور با تمام قوا بسیج شدهاند و علیه ایدیالوژی ترور طالبانی نبردی بیامان و گسترده تدارک دیدهاند، اما چنانکه شاهد هستیم این بسیج داخلی و خارجی طی سالیانِ گذشته نه تنها در راستای کاهش خطر تروریزم مؤثر نبوده است، بل روز تا روز خطر این ایدیالوژیِ کشتارجو افزایش یافته است؛ تا جایی که این ایدیالوژیِ خونخوار و زندگیآزار در تازهترین اقدام خود توانسته است به ولایت هرات که یکی از ولایات نسبتا امن افغانستان است رخنه کند و با بیرحمیِ تمام رختِ حیات تعدادی از هموطنان بیگناهِمان را از بستر هستی برچیند.
یکی از عمدهترین عواملی که باعث شده تلاشهای دولت افغانستان و نیروهای خارجی در راستای مبارزه با خطر فزایندۀ ترور و انتحارِ طالبانی مؤثر نیفتد این است که برنامهریزان و سیاستگذاران خارجی و داخلیِ مبارزه علیه تروریزم تا کنون نتوانستهاند تحلیلی واقعبینانه، چندبُعدی و روشنگرانه از این پدیدۀ نامیمون ارایه دهند.
بدیهیترین اشتباه این مغزهای سیاستگذار این بوده که آنان همواره خشونت طالبانی را از منظر نظامی و سیاسی تحلیل کردهاند و در نتیجه برای برچیدنِ آن از بستر جامعۀ افغانی، راهکارهایی نظامی-سیاسی طراحی نمودهاند؛ غافل از اینکه این پدیدۀ شوم بر بنیاد ژرفساختهای متعدد فرهنگی، معرفتشناختی، هرمنوتیکی، اقتصادی و سیاسی و بر پایۀ یک نظامِ الهیاتی تمامعیار استوار است که اگر کسی بخواهد بر آن فایق آید، بایستی نخست این ژرفساختها را مورد هدف قرار دهد.
اشتباه دیگری که برنامهریزانِ مبارزه علیه تروریزم در افغانستان مرتکب شدهاند این است که آنان همواره ریشۀ خشونت را فرافکنی کردهاند و تأکید ورزیدهاند که خاستگاه و پایبستِ خشونت در آنسوی مرزهای این کشور قرار دارد و از کشورهای مجاور -بهویژه همسایگان غربی و جنوبی- به داخل افغانستان هدایت میشود.
به باور نگارنده، تردیدی وجود ندارد که سختافزارهای خشونت از قبیل سلاح و مواد انفجاری از برون مرزها -بهویژه از کشورهای مجاور که از قضا نام اسلامی را یدک میکشند- صادر میشود و برنامهریزان و مغزافزارهای عملیات تروریستی و انتحاری افغان نیستند، اما فراموش نباید کرد اکثر آنانی که با استفاده از سختافزارهای مذکور به خونریزی و خشونتورزی دست مییازند و برنامههای تروریستی و کشتارجویانه را در عمل پیاده میسازند، فرزندان همین مرزوبوم و پروردگانِ همین آب و خاک هستند. بنابراین، میتوان به قطع مدعی شد که پتانسیل و ظرفیت خشونتگرایی و کشتارجویی در داخل مرزهای کشور ما وجود دارد.
واقعیت این است که اگر ما در تحلیل ایدیالوژی کشتار و انتحار طالبانی به این شیوۀ تکبُعدینگرانه ادامه دهیم و خاستگاه این چالش چندبُعدی را فرافکنی کنیم، بیگمان از مسیر دستیابی به راهحلهای چارهجویانه و مناسب فرسنگها منحرف میشویم و نمیتوانیم بر ریشهها و تکیهگاههای خشونت در داخل کشور فایق آییم.
یکی از مهمترین ریشهها و تکیهگاههایی که پایبست خونریزی و خشونتورزی به شیوۀ طالبانی را در داخل کشور تحکیم میبخشد هرمنوتیک تکفیر و تفسیر تندروانه و افراطگرایانۀ است که از فراز برخی از منابر نماز جمعه از اسلام ارایه میشود.
متأسفانه منبر، این رسانۀ پرمخاطب دینی، تبدیل شده است به تریبونی برای ترویج پرخاشگری و خشونت. تریبونی که پیامبر بزرگوار اسلام (ص) از آن برای گسترش پیام تسامح، مدارا، مهرورزی و خشونتپرهیزی بهره میجست، افتاده است به دست شماری از خطیبانی که با ارایۀ سخنرانیهای خونبار و آتشین آب به آسیاب دشمن میریزند و و احساسات و عواطف خلقالله را علیه منافع و امنیت ملی برمیانگیزند.
از همه دردآورتر این است برخی از خطیبانی که بر فراز منابر به پریشانگویی میپردازند و با تمسک به روایاتی ضعیف و گاه بیاساس تلاش میورزند تا عواطف مخاطبانشان را برانگیزند، از سواد دینی اندکی برخوردار بوده و صلاحیت سخنرانی و پیامرسانی از طریق چنین تریبون مهم و رسانۀ پرمخاطبی را دارا نیستند. برای اینکه میزان سواد دینی این عده از خطیبان را بدانیم، کافی است که به خطبههای جمعهشان گوش فرا دهیم تا دریابیم که اینان حتی با الفبای علوم دینی که همانا فهم صرف و نحو و دستور زبان عربی است، آشنایی ندارند.
البته در کنار سخنرانیهای نماز جمعه، نباید از نظر دور داشت که برخی از انجمنهای دینی و مراکز آموزش علوم شرعی نیز آگاهانه یا ناآگاهانه در ترویج خشونتورزی نقشی بارز ایفا میکنند. در واقع برخی از این مراکز و انجمنها عبارتند از عمدهترین مراجعی که به تولید و نهادینهسازی قرائتهای ایدیالوژیک از دین دست مییازند و در نتیجه به تربیت و پرورش دانشآموزانی دگمانش و جزمگرا میپردازند.
نکتۀ درخور توجه این است که دانشآموزان کمسواد این مراکز به سادگی -حتی قبل از به پایان رسانیدن دورۀ آموزشی خویش- میتوانند به مساجد رخنه کنند و منابر را، که مهمترین نهادهای پیامرسانی دینی هستند، تصرف کنند. در واقع دولت برای تعیین و انتصاب افراد به هر سمت سیاسی، فرهنگی و اجتماعی یکسلسله معیارهای تجربی و مسلکی در نظر گرفته؛ ولی برای تصرف سِمتهای دینی چون امامت و خطابت هیچگونه معیاری تعیین نکرده است.
بهعنوان نمونه یک شخص تا مادامیکه از تحصیلات رسمی و آکادمیک برخوردار نباشد، نمیتواند به مقام معلمی نایل آید، اما همین شخص با خواندن یکی دو کتاب فقهی و آراستن ظاهر خویش با یک قبضه ریش و چند متر عبا میتواند -بدون اینکه به تحصیلات رسمی نیاز داشته باشد- بر مسند امامت و خطابت تکیه زند و بهنامِ دین در گسترۀ بینش و کنش مردم حکمروایی کند.
واقعیت این است که اگر دولت بخواهد بر الهیاتِ تروریزم و حملۀ انتحاری فایق آید، گزیر و گریزی ندارد جز اینکه از تحلیلهای فرافکنانه و یکسویهنگرانه اجتناب ورزد و در کنار اهتمام به دیگر عوامل خشونتورزی، به امر مساجد و منابر عنایت بیشتری نشان دهد و در زمینۀ گزینش و انتصاب خطیبان و امامان نظارت و مراقبت افزونتری اعمال کند.
دولت بایستی تدبیری بسنجد تا مساجد و منابر را از تصرف یکعده از خطیبان و امامان کمسواد پاکسازی کند. صد البته که کمهزینهترین گام در راستای تحقق این مأمول این است که دولت از طریق وزارت ارشاد، حج و اوقاف و وزارت معارف تأسیس یک انستیتوت یا مرکز آموزش برای تربیت خطیبان و مبلغان را روی دست گیرد.
این انستیتوت باید با هدف ترویج و تحکیم روحیۀ اعتدال و میانهروی اسلامی پایهگذاری شود تا خطیبان و مبلغان در آن برای یک دورۀ دوساله آموزش ببینند و در پایان این دوره، مدرکی معادل ماستریِ ارشاد و تبلیغ دینی را دریافت کنند.
راهبرد دولت باید این باشد که در دراز مدت هیچکس جز فارغان این انستیتوت یا دیگر مراکز آموزشی شبیه و معادل آن نتوانند به سمتِ خطابت و امامت نایل آیند.
دولت بایستی با بهرهگیری از دیدگاههای ارزشمند صاحبنظران داخلی و در روشنایی استفاده از تجارب موفق دیگر کشورهای اسلامی نصاب و برنامۀ آموزشی این انستیتوت را به گونۀ تدوین کند که بر پایۀ آن عالمان و اسلامشناسانی رازآشِنا و جهانآگاه پرورش یابند؛ عالمانی که هم دین را بشناسند و هم دنیای نوین را، هم با قرآن آشنا باشند هم با فهمی امروزین از قرآن؛ هم فقه را بدانند و هم سنت صحیح و سقیم را در روشنایی وحی قرآنی و حکمت عقلانی بخوانند و بدینگونه بتوانند که پیامبروار پرچمِ رحمت برافرازند و روحِ آزرده و تلخیچشیدۀ انسانیت را با چهرۀ متبسم اسلامیت بنوازند.
عبدالکبیر صالحی؛ پژوهشگر علوم اسلامی