حادثه دستگیری عبدالغنی علیپور معروف به قمندان شمشیر از سوی امنیت ملی کشور که منجر به دو روز تظاهرات پیهم در کابل، بامیان، دایکندی و … گردید در واقع در نوع خود خشنترین و جدیترین مظاهره در سالهای اخیر بود.
مسدود کردن راههای عامه، به آتش کشیدن پاسگاههای امنیتی پولیس، پرتاب سنگ به طرف نیروهای امنیتی، وارد کردن خسارات به تاسیسات عامه، آزار و اذیت عابران و فلج کردن بخش بزرگ سیستم ترانسپورتی شهر کابل از پیآمدهای این تظاهرات بیقاعده بودند.
اما در آن طرف از لحظات آغاز دستگیری قومندان شمشیر، سرور دانش؛ معاون دوم ریاستجمهوری تمام تلاش خود را به کار بست تا هم قانون رعایت شود و از جانبی خواست مردم هم در نظر گرفته شود.
قومندان شمشیر بر اساس قانون یک قومندان مسلح غیر مسوول است و باید به حکومت و مراجع قانونی حساب پس بدهد. در عین حال همین قومندان شمشیر با حمایت از مسافران و مردم بیدفاع در برابر طالبان، حامی مردم نیز است.
توقع نمیرفت قضیۀ علیپور در ظرف کمتر از 48 ساعت حل گردد. دست کم برای آزادی علیپور جستجو کردن یک راهحل قانونی(راه گریز از قانون) یک هفته وقت لازم داشت. اما در این مدت آقای دانش با تمام توان کوشید تا هم راهی برای نقض نشدن قانون فراهم آید و هم آقای شمشیر رها شود، که در واقع تحت ضمانت رها شدن علیپور همین مفهوم را میرساند و الا هیچ رهایی در کار نبود.
استاد دانش به عنوان یک ریفارمیست سیاست منطقی در افغانستان، پیوسته برای بهبود همه جغرافیایی بهنام افغانستان فارغ از قوم، مذهب، زبان و سمت کوشیده و بهخصوص برای بهبود وضعیت عمومی مناطق مرکزی با تمام قد تلاش کرده است. نمیتوان فشار وارده از سوی مظاهرهچیان را نادیده گرفت ولی نقش وی در رهایی آقای علیپور جدی تر از سایر ابعاد قضیه بوده است.
با توجه به تلاشهای 48 ساعته آقای دانش در ساختار رهبری حکومت، این قلم باور دارد که تدابیر وی برای اقناع رییسجمهور در قضیۀ علیپور نقش اساسی داشته و همچنان انعطافی که ریاست عمومی امنیت ملی در این قضیه در برابر معاون دوم ریاستجمهوری بهخرج داد نیز قابل ستایش است.
ما قضایای مشابه دیگر نیز داریم که هیچ تلاش و فشاری موجب عقبنشینی از موضع اساسی اداره امنیت ملی کشور نشده است.
در مدت معاونت چهار ساله آقای دانش بیش از 400 قانون، مقرره و اصلاحات و تعدیل در حوزه قانونگذاری کشور، مستقیم تحت رهبری وی انجام شده است. هم اکنون استاد دانش ریاست بیش از ده کمیته برجسته دولتی را به عهده دارد و تمام فیصلههای وی صد درصد مرعیالاجراست. این اقتدار که در واقع به مردم هزاره برمیگردد، در هیچ برهه از تاریخ سیاسی کشور ما، دست کم در قرون معاصر حتا در دوره حکومت داکتر نجیبالله که آقای سلطانعلی کشتمند صدراعظم آن حکومت بود، در یک محاسبه درست و منطقی اتفاق نیفتاده است.
وقتی رییسجمهور استاد دانش را «مرجع تقلید» خود خطاب میکند، حرف کمی نیست، این نهایت عزت و حرمت به وی و درواقع به مردم است.
به صراحت میتوان مدعی شد که در حکومت آقای غنی هیچ مصلحتاندیشی، باجدهی و کلاهگذاری وجود ندارد و جای هر نوع قلدوری، زور نشان دادن و ایجاد موجهای مردمی هم خالی است. بنابراین وقتی رهبر نظام سیاسی به دانش مرجع تقلید خطاب میکند به این معناست که همین حرف مصداق دارد.
آقای دانش تنها رهبر سیاسی است که در نزد رییسجمهور از احترام خاص برخوردار است و در شرایط دشوار با وی مشوره صورت میگیرد. حرفاش نزد رییسجمهوری خریده میشود و کارها و ماموریتهای دشوار به وی سپرده میشود. دانش با کمال درایت و دانش از عهده بارهای سنگین مسوولیتهای سیاسی برمیآید.
حالا تصور کنید، این نظام منتفی است، به تعقیب آن جنگ داخلی است و اگر هم جنگی به تمام معنا عیار نباشد، یا حکومت طالبانی است و یا حکومت مجاهدین. جایگاه هزارهها و تشیع در هر سه مورد چگونه خواهد بود؟
ضرب مدال «بهنام کاتب هزاره»، دادن لقب شهید وحدت ملی به «شهید مزاری»، بزرگداشت از پیشکسوتان تاریخ مبارزاتی شیعه توسط حکومت، توجه خاص به ولایات مرکزی و هزارهنشین با شعار «به زندان جغرافیایی افغانستان مرکزی پایان میدهیم»، رسیدگی به ناامنی در ولسوالیهای ارزگان خاص، مالستان و جاغوری و سرانجام انعطاف پیش از حد انتظار حکومت در برابر قومندان علیپور که اتهام گروگانگیری پولیس و مداخله در نظم عمومی امنیت ملی را دارد، همه از برکت تلاشهای مدبرانه استاد دانش بوده است.
رییسجمهور در چهار سال حکومتاش سه بار به بامیان به عنوان نماد جغرافیای هزارهها سفر میکند و به ارزش صدها میلیون دالر پروژههای زیرساختی بهخصوص در حوزه جاده و اتصال برای این مردم افتخاری منظور میکند. در طول تاریخ تمام درد هزارهها زندان جغرافیایی بوده است. اگر سر به گریبان فرو بریم و اندکی تامل کنیم، این حمایت کمی است؟ چرا کرزی در مدت سیزده سال حکومتاش هیچ توجه لازم به هزارهها نکرد، چه کسی از وی بازخواست کرد؟
معنای این حرفها این است که رهبری حکومت وحدت ملی تمام تلاشهای شهروندان هزاره خود را به دیده قدر مینگرد و به هیچ وجه به حمایت این مردم پشت نکرده است.
مردم ما در مشارکت وسیع سیاسی، در معارفپروری، در تلاشهای مدنی، در ترویج نظام سیاسی شهروندمدار و در یک عبارت کوتاه در حمایت از نظام سیاسی کشور شهره نیک دارند. اما به آتش کشیدن پاسگاههای پولیس، حمله بر تاسیسات عامه، مسدودکردن شاهرگهای اساسی حمل و نقل شهری، اخلال در نظم عمومی پایتخت، شعارهای بیاساس، حمل اسلحه و فیرهای خودسرانه و راهاندازی بینظمی در شهر، هیچ بهانه داشته نمیتواند، جز اینکه این بگروند سفید را خاکستری و سیاه نماییم.
نقش اخلالگران و برخی از شکستخوردگان سیاسی که در عقب موبایلهای هوشمند قرار گرفته مردم را تحریک میکردند و خود در تلاش آشفتهسازی وضعیت برای رسیدن به ماهی مراد بودهاند، به همه چون آفتاب هویداست. اما مردم ما باید یک محاسبه منطقی و تحلیل دست کم انطباقی از وضعیت داشته باشند.
هر نوع آشفتهسازی و ایجاد خلل در نظام حکومتداری بیش از همه به ضرر هزارههاست و این را همه میدانند، پس چرا ما باید کاری کنیم که سنگ به پای خود ما برگردد؟ و برعکس تقویت یک نظام سیاسی قانونمند، مبتنی بر مشارکت سیاسی و مقتدر، بیش از هر حوزه اتنیکی دیگر به نفع هزارههاست.
سید امین بهراد؛ روزنامهنگار