روایت چهلسال اخیر و دورنمای آن
انسان موجودی است متفکر و در عین حال جستجوگر و این ویژگی از آن نقطه و آن زمان آغاز شد که بشر به فکر حل مسایل مختلف زندگی افتاد. با توجه به آن پیام روشنگری در سرزمین ما نه تنها با تاخیر رسید که سوگمندانه با استعمار و ساز و برگ آن بیشتر به مثابه ابزار حاکمیت نمایان گردید. به بیان دیگر پیام روشنگری در خاور زمین به خواب رفته و افسونزده، خودجوش و برخاسته از متن جامعه نبود.
عدم آگاهی نسلهای موجود به اوضاع سیاسی افغانستان و قبل بر آن از تجارب متجاوزان خارجی، کشمکشهای خونین و تقابل نظامی برای کسب و حفظ اقتدار سیاسی مستلزم تحلیلهای گسترده از مهمترین مباحث زندگی و گوشه از تاریخ مبارزات آگاهانه مردم این خطه میباشد.
بررسیهای علمی و تحقیقی دربارۀ شناسایی زمینههای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، ردیابی و پیجویی اوضاع سیاسی این مقطع بدون توجه به پیشینه سیاسی و تاریخی ممکن و مقدور نمیباشد. تحقیق در پیوند به تاریخ در هر کشوری دشواریهای منحصر به خود را دارد و افغانستان نیز از آن مجزا نبوده، برگهای تاریخ آن پر از فراز و فرودهای فراوان است. تحولات سیاسی کشور آغاز بسیاری از دگرگونیها در این سرزمین، سرآغاز و پایان یک برهه مملو از تشنج برای مردم افغانستان به شمار میآید که پرداخت به آن کاری بینهایت پیچیده است.
حضور نادرشاه در صحنه سیاسی و مشخصات عمده این مرحله که ناشی از استبداد، رکود فرهنگی و حاکمیت کاکاها و عموزادهگان محمد ظاهر بود بالاخره پالیسیهای داخلی و خارجی را از حالت غیرفعال در سمت مثبت و فعال متحول گردانید که منتج به دگرگونیهای سیاسی و اجتماعی شد که متاثر از اوضاع جهانی و جنبش مشروطیت بود.
در صدارت داودخان تمایلات ذهنیگرایانه در پلانگذاریها حاکم شد. به نفع اقشار فقیر تغییری به وجود نیامد. اقشار ترقیخواه طعم تلخ استبداد را به اشکال مختلف احساس نمودند و به موجب تصویب و انفاذ قانون اساسی، حکومت از خانواده جلیل سلطنتی مجزا گردید. رعایت ارزشهای اسلامی، استقلال سیاسی، مشروطیت، دموکراسی و بازنگری بر ساختارها بریدههای از اهداف سیاسی حکومات دهـه اخیر سلطنتی بود.
در ده سال اخیر حکومت و سلطنت ظاهرشاه، کارمندان نظام به آینده خود مطمین نبودند و به تسهیلات زندگی خانوادههای زحمتکش کوچکترین توجه به عمل نمیآمد. بوروکراسی فاسد قادر به جذب تحصیل کردهگان کشور نبود. قرارداد ننگین در زمینه آب هلمند به حکومت ایران اسباب نفرت کلیه اقشار و طبقات جامعه را برانگیخت. در شرایطی که مردم کشور از زندگی قرون وسطایی بیدار میشدند و آرزوی پیروزی تحولات دموکراتیک را داشتند در چنین شرایط ناقوس، زنگ مرگ سلطنت را در ۲۶سرطان سال ۱۳۵۲ خورشیدی به صدا درآورد و نظام به اصطلاح جمهوری به سرنوشت مردم افغانستان حاکم گردید. این تحول به واکنشهای مختلف نیز رو به رو شد.
نیروهای دموکراتیک به امید غلبه بر نابرابریها، استبداد و سهمگیری در حیات سیاسی و بیرون شدن سیاست از انحصار خانواده سلطنتی، حمایتهای بینظیر را در شهرها و خیابانها راه انداختند و استعدادهای سرشار و خلاق خود را از قوه به فعل درآوردند.
هدف اساسی تحول ۲۶ سرطان سال ۱۳۵۲ خورشیدی یک مانور سیاسی خاندان سلطنتــی به منظور لقبگذاری علیه نیروهای ملی و دموکراتیک تلقی میشد. بدین وسیله محمدداود با سازشی به تسلط خانواده تداوم بخشید. شاه و خانوادهاش را از چنگ خشم مخالفان، با احترام تمام رهسپار ایتالیا نمود. وی موفق گردید که افسران اردو را شناسایی، شکار و مرحلهوار تصفیه نماید. قدرت سیاسی برای یک مدت دیگر در انحصار سلطنت طلبان قرار گرفت و به این نیرنگ از انتقال حاکمیت به مردم جلوگیری کرد.
در تحول سیاسی ۲۶ سرطان رژیم سلطنتی به وسیله نیروهای مسلح به صورت مشخص از طریق کماندو، زرهدار، قوای هوایی و در مجموع دستگاه اداری، فلج و واژگون شد. نظام جمهوری مستقر شد. رویداد ۲۶ سرطان از سوی سازمان یا حزب سیاسی معینی رهبری نمیگردید. در سقوط سلطنت عناصری اشتراک فعال داشتند که از خاندان سلطنتی به شکلی از اشکال آسیب مادی و معنوی دیده بودند.
در سالهایی که کودتای هفتم ثور به وقوع پیوست تضادهای بینالمللی مردمان آسیا، آفریقا و امریکای لاتین حادتر گردید. نیروهای اجتماعی با افزایش فساد در جوامعشان به پرخاشگری پرداختند و ابعاد این گونه مبارزات متنوع گردید.
کودتای هفت ثور، کشور را وارد یک مرحله دیگر نمود. نخستین جمهوریت تحت زعامت سردار داود سرنگون گردید. جلوههای تک حزبی و بلندپروازی ظاهر گشت. در ۶ جدی نظامیان شوروی به میهن هجوم آوردند. کودتای آرام علیه ببرک کارمل شکل گرفت. طراح مصالحه ملی داکتر نجیبالله احمدزی پیامهای مصالحه و سازش را به مجامع بینالمللی فرستاد و به واکنشهای متفاوت رو به رو شد.
جنرال شهنواز تنی در داخل به عکسالعمل نظامی دست زد. حزب وطن در ائتلاف بر ضد مشی انحصار گرانۀ داکتر نجیب ایستاد. پیامد و نتیجه این حوادث، ترور پنجاه تن از افسران و زندانی شدن قابل ملاحظهیی از رهبری جناح خلق حزب دموکراتیک بود. داکتر نجیبالله با رفقای ببرک کارمل نیز گذشت ننموده، آنها را تصفیه و به حاشیه راند. در اثر انتقال قدرت سیاسی از حزب وطن تحت رهبری او به رهبران جهادی در اثر ایتلاف، بخشی از حزب وطن در شمال کشور شکل گرفت و به شیوه مسالمتآمیز اقتدار سیاسی انتقال یافت.
رهبران تنطیمها از جامعه و شناخت آن درک همگون نداشتند. اوضاع منطقه و جهان با عقب گردهای تاریخی همراه بود که به اثر آن در نتیجه نظام سوسیالیستی اتحاد شوروی فرو پاشید. وحدت دو آلمان تامین شد. در قارههای جهان در سمت حل صلحآمیز منازعات گامهای بلند به جلو برداشته شد. هشت ثور نیز به اقشار و لایههای اجتماعی اثرگذاریهای متفاوتی را به جا گذاشت. زنان، تحصیل کردهگان، کارمندان عرصههای فرهنگی و هنری آسیبهای فراوانی را متحمل شدند. مجاهدین که مرامشان استقرار نظام مردم سالار بود درگیر جنگهای داخلی شده و آرزوهای شان به خاکستر مبدل گشت.
تحریک طالبان گروه سیاسی نبوده، رهبران آنان افراد مذهبی تندرو و دیدشان به مسایل سیاسی خیلی سطحی بود. در برخورد با مسایل پیشآمد تعصبآمیز و تنگنظرانه داشتند. همین عوامل داخلی و خارجی، طالبان را در سیاست آشکار کرد. اهدافشان محدود و مهم جلوه مینمود. در مورد تطبیق و انفاذ شریعت طرح جامعی نداشتند.
رهبران طالبان تصور نمیکردند که زمانی متصدی امور دولتی شوند. بنا بر آن ملا محمدعمر مجاهد به دلیل سختگیری بیش از حد و استبداد رأی به زعامت این گروه رسید. رهبران طالب با در نظر داشت دلایل بالا متوجه گردیدند که تحریک به بیراهه میرود علنا صدای اعتراضشان را بلند نتوانستند.
مسوولان اداره امر به معروف معلومات دینی ناکافی داشتند. در مدت پنج سال تسلطشان موفق به تدوین یک قانون همهجانبه نشدند. داوطلبان خارجی در زمان جهاد که با امکانات فراوان مالی از کشورهای عربی در صفوف شورشیان پیوسته بودند در صفوف طالبان نیز نفوذ داشتند و در نقش بالاتر از یک مهمان موقعیتشان را تثبیت نمودند.
تاریخ سرنوشت چگونگی بشر است. در روند تکامل فکری انسانها و بدین لحاظ نقش این دانش در شناخت گذشته، ارزیابی حال و پیشبینی آینده بیشتر از هر علمی میتواند تاثیرگذار باشد. شناخت تاریخ و تشخیص شایستها و نا شایستها در برهههای متفاوت زمانی در کشور عزیز ما افغانستان از اهمیت خاصی به علل گوناگون برخوردار است و آگاهی نسلهای امروزین این سرزمین بستگی دارد به میزان فهمشان از وقایع گذشته و سرنوشت نسلهای پیش از خود شان تا رسیدن به مأمولها که شاید تا اکنون دستیابی بدانها ممکن نبوده و یا هم میسر نشده است.
میراث پرفرازوفرود این دورهها در تاریخ معاصر فقط به تفرقههای قومی، جدایی ملی، اختلافات زبانی، نژادی، منطقوی و برتریجویی میان اقوام باهم برادر منجر گردید.
تاریخ مقاومت در برابر بیعدالتی، تاریخ دادخواهانه است و تاریخ سرزمین ما هم پهنه انجام مقاومتهای بزرگ روزگار است. تاریخ برابریخواهی ملی در این آب و خاک نیز تکرار خشونت و خونریزی از دیر و دور تا زمانۀ ماست.
در نبود گفتمان جامع و همهشمول که قادر به رسیدهگی به کاستیهای سیاسی باشد و آینده بهتر سیاسی را برای نهادینه شدن دموکراسی و حکومت قانون نوید دهد نباید انتظار محقق شدن آن را در کشور داشت و ضرورت است تا همه نیروهای سیاسی در حفظ و منافع ملی از مواضع فردی و گروهی بگذرند، فکر انحصار پُستهای دولتی و زراندوزی را از ذهن بیرون کشند، رقابتهای ناسالم را مهار کنند، به سازمانهای سیاسی راست و چپ حق ندهند که با تحصیل کردهها و تکنوکراتها درگیر شوند، در استخدام روشنفکران و تحصیل آموختهگان داخل و خارج بدون تبعیض برخورد شود، از علوم و تکنالوژی در حال توسعه به نفع نیروهای ملی و مترقی بهرهبرداری صورت گیرد و از یکهتازی و تکرویی سازمانها و تنظیمهای سیاسی جلوگیری به عمل آید.
در پایان برای آقای شاهحسین مرتضوی؛ معاون سخنگوی ریاستجمهوری آرزوی گفتمان پربار را دارم. امید میرود در روشنایی مشارکت اندیشهورزان عزیز دیگر بتوانیم در بازنویسی تاریخ کشور و آینده آن گام کوچکی برداریم. یادم افتاد به بیت معروف مولانای بلخ که میگفت: «هم ترازو را ترازو کاست کرد/ هم ترازو را ترازو راست کرد.»
دکتور حبیب پنجشیری؛ استاد دانشگاه