قرارداد اجتماعی؛ میثاق آزادی و احترام به حقوق بشر
در قرارداد اجتماعی در امور فرهنگی باید ویژگیهای ملی، فرهنگی، مذهبی و تاریخی در نظر گرفته شود تا فرهنگ، وسیله و مبلغ خشونت، وحشت، فحشا و دهشتافگنی نگردد. هر نوع تبلیغ و ترویجی که نفاقافگنی مذهبی، زبانی و قومی را شعلهور میگرداند و بهکرامت انسانی مغایرت دارد، در قرارداد اجتماعی منع و محکوم گردد. پیروزی بر خشونت، پیروزی به دشمنان امنیت ملی ماست.
سرگرمیهای سالم و برنامههای مثمر و مثبت چون موزیک و مطالعات متنوع و گوناگون ادبی باید خطوط اصلی نظام تعلیم و تربیت ما گردد تا نسلهای آینده از نیروی عظیم و قوی بدنی و روحی و معنوی برخوردار گردند. تربیت بدنی و معنوی میان دو عنصر نفسانی لطف و نرمی و قهر و خشونت همآهنگی ایجاد میکند و در نتیجه نسل آینده دلاور، مهربان، خوشبین، زیباپسند، آراسته با فرهنگ و تمدن و دشمن خون و خشونت خواهند گردید.
ما امروز وارد مرحلۀ جدید تاریخی گردیدهایم. هر مرحلۀ جدید مراحل قبل را نسخ و نابود میکند و جای آن را میگیرد و به کمال و ترقی نزدیکتر میگردد.
عصر بیمسوولیتیهای سیاسی، فکری و اخلاقی که میراث دوران گذشته بود، سپری گردیده است. حکومتهای بدون روح و روان با تن فرسوده در باطلاق رکود و انجماد دستوپا میزنند و افرادی را با این وضع فلاکتبار به زور و ریاکاریهای سیاسی میخواهند راضی بگردانند، جسم بدون روح اگر دفن نگردد فاسد میگردد. ملت بدون روح نیروی محرک معنوی ندارد. روح یک ملت را حاکمیت قانون که منبع آن ارادۀ عمومی است ایجاد میکند و از روح عمومی دولت تشکیل میگردد.
دموکراسی که بر اساس ارادۀ عمومی ایجاد میگردد میتواند عامل وحدت ملی گردد و تصورات و فهم افراد جامعه را از قیود خرافی و اختلافهای زبانی، قومی و مذهبی آزاد بگرداند. چنانچه دموکراسی در کشور چندزبانه مانند سوییس عامل وحدتدهنده است.
در حکومت دموکراسی، حاکم و شهریار مردم است و دولت برای رضایت و فرمانبری مردم کار میکند. بقای دولت بهرضایت مردم ارتباط دارد. این حاکم بودن مردم در دولت دیدگاه جدید روسو بود. «مردم باید فرمان برانند نه شهریار و اراده همگان باید حاکم باشد و نه یک تن.»
وی در ادامه این طرح مینویسد: « مردم به محض اینکه به موهبت اراده آراسته شد میبایست به سطح یک ابرشخصیت رفعت پیدا کند… نسبت به آن چه خارج از آن است یعنی نسبت به مردمان دیگر به موجودی واحد یا فرد یکتا تبدیل شود… هر ملت باید به عنوان یک شخصیت و ارتش مردمی هم بر اساس خدمت وظیفه ملی و اراده عمومی تاسیس گردد.»
حاکمان در جوامع قبیلهیی و بسته با فریب، نیرنگ، زور، تطمیع وهراس و دهشتافگنی میتوانند حاکمیت را غصب نمایند، اما ملت در این نوع حکومتها فاقد روح و رواناند، همان طور که هتلر خون آلمانها را که نژادپرستی بود بهجای روح نشانید تا نژاد برگزیده بر جهان استیلا داشته باشد. از همین سبب هتلریها خود را آزاد و معاف از هرگونه تعهد و مسوولیتهای اخلاقی، فکری و سیاسی میدانستند.
در ایدیالوژی فاشیستها دروغپردازی، تحریف حقایق، دشمنتراشیهای موهوم، ترویج نفاق و کینهتوزی مجاز بود. در حکومتهای بسته و استبدادی بهاصطلاح امروز توتالیتاریسم، با خون، قوم، نژاد و بیمسوولیتی، سد و مانع آزادی، اراده عمومی، دیگراندیشی و تکامل میگردند.
مردان متفکر تاریخ به کشف حقیقت افکار عمومی میپردازند که بیانگر اقتضای زمان است. مردان تاریخ شجاعانه و دلیرانه جان خویش را علیه وحدتهای کاذبانه نژادی و قومی وقف میکنند تا تن و جان ملت را زنده و قوی گردانند.
نژادپرستان در طول تاریخ بهخاطر خطای مشترک متحد گردیدهاند. «میگویند نژاد عبارت از مجموعهیی از انسانهاست که نه به واسطه اصلونسب مشترک، بل بهعلت خطای مشترک درباره اصلونسب خویش به هم وحدت پیدا کردهاند. ملت به مفهوم هگل عبارت از جماعتی از انسانهاست که به واسطۀ خطای مشترک در مورد تاریخ خویش با هم وحدت یافتهاند. جامعه باز و دشمنان آن ص۷۲۹»
نظریات اجتماعی و فلسفی روسو از موجبات عمده انقلاب فرانسه شد. امروز دو قرن از انتشار قرارداد اجتماعی میگذرد هنوز هم اندیشههای او تاثیرعمیق بر افکار جهانیان دارد. طغیان روسو در راه آزادی، ایمان به انسانیت، اصالت انسان، آزادی شخصی و عشق به طبیعت فلسفه فرزانگی در عالم است.
دوران ما زوال عصر دیکتاتورها و بیاحترامی به حقوق بشر و کرامتهای انسانی است. با زوال عصر دیکتاتورها، شهرها بزرگ، فاصلهها کوتاه، صنایع رشد و فقرا آگاه میگردند و تاثیر بزرگ از لحاظ فرهنگی و فکری بهوجود میآورد و قرارداد اجتماعی صمیمیترین آرزو به آزادی و احترام به حقوق بشر خواهد بود. تنها حکومتی مشروع و دلخواه خواهد بود که متکی به رضایت کسانی باشد که بر آنها حکومت میکند.
دکتور علیاحمد کریمی