با نزدیک شدن انتخابات ریاست جمهوری بار دیگر یارگیریهای سیاسی در جریان افتاده و تلاشها برای جلب توافق شخصیتهای بهاصطلاح بانفوذ و در واقع رهبران سیاسی آغاز شدهاند.
خاصیت جدی انتخاباتها همین است؛ کمپین به هرگونۀ ممکن تا رای لازم بهدست آید. اصل حرف جمعآوری رای است. در دموکراسیهای پیشرو و سابقهدار، تنها نفوذ سیاسی کفایت نمیکند، بل پسمنظر سیاسی نامزد و مهمتر از همه برنامه و آجندای کاری نامزد است که رای میآورد.
هرچند در پیشرفتهترین دموکراسیهای جهان بهشمول ایالات متحده امریکا و بزرگترین دموکراسی جهان یعنی هند، شگردهای زیاد انتخاباتی بهشمول خرج میلیاردها دالر برای جلب آرای مردم بهکار بسته میشود، اما این فقط بخش کوچک کار است. بخش اساسی کار تبیین و توضیح آجندایی است که مردم به آن احساس نیاز میکنند.
در کشور ما که دموکراسی با زور B52 آمده و جایگزین افراطیترین رژیم تاریخ بشر شده است، در ابتدای کار نه تنها بستر مناسب اجتماعی برای دموکراسی و فهم دموکراسی وجود نداشت که دموکراسی و ارزشهای سیاسی مبتنی بر مشارکت سیاسی، یک دم بهشکل «تیکهیی» در دست «تیکهداران قومی» و بهظاهر سیاسی قرار گرفت و از آدرس همین بزرگان که قدرت و سیاست را ویژه خود میدانستند بر سرنوشت مردم حاکم گشت.
این دموکراسی تیکهداری، در زودترین فرصت راه به خانههای رهبران قومی کج کرد و دیگر خبر از رای مبتنی بر آگاهی و حقوق شهروندی وجود نداشت. آرای تمام اوزبیکها خلاصه میشد در بانک رای جنرال دوستم، آرای تاجیکان خلاصه میشد در بانک رای مارشال فهیم و بعدتر داکتر عبدالله، آرای تمام هزارهها خلاصه میشد در بانک رای محمد محقق و کریم خلیلی و ….
اما در این میان بحث پشتونها کمی متفاوتتر بوده است. پشتونها بانک رای مشخص نداشتند و هنوز ندارند، ولی سلطه قومی برای آنان از اهمیت بالایی برخوردار است و هر پشتون که اقبال بیشتری برای ریاستجمهوری داشته باشد، رای پشتونها از همان آدم است. فرق نمیکند این آدم تکنوکرات، مجاهد و یا اینکه این آدم طالب دوآتشه است. با این همه، آرای پشتونها هم بهشدت قومی استعمال میگردند تا ملی و شهروندمحورانه.
فرق دیگری که پشتونها با سایر اقوام دیگر مدعی قدرت دارند این است که آنان تنها در بحث ریاست جمهوری این اتفاق نظر را دارند و همه دست را یکی میکنند تا راس قدرت را نگه دارند، ولی در بحث پارلمان موضوع فرق میکند. آنها بهجای قربانیکردن هزاران رای بهپای چهرههای اقتدارگرا، همیشه به این فکر بودهاند که حضور بیشتر داشته باشند، چون پارلمان خود با رای سر و کار دارد.
تاجیکها نیز در مواردی با مسایل سیاسی چون انتخابات هوشیارانه بازی میکنند، در حالیکه گزینه معاونت اول را دارند، اقبال خود را در ریاستجمهوری هم میآزمایند. این حرکتهای تاجیکان بیشتر از روی احتیاط رقم میخورند تا قماربازیهای فردی؛ چون تاریخ سیاسی و اقتدارگرایی قومی در افغانستان از یکسو و از جهت دیگر نگرش حاکم شرکای بینالمللی بر افغانستان چنین ایجاب میکرده است.
در این میان سادهترین بازیها را هزارهها و اوزبیکها انجام دادهاند. همه هزارهها در انتخابات 1384 بهپای صندوقهایی رفتند که محمد محقق برای ورود به پارلمان 52هزار رای بیاورد. در حالیکه با 52هزار رای پنجنفر دیگر امکان رفتن به پارلمان را داشتند.
اکثر هزارهها در انتخابات 1388ریاست جمهوری به این خاطر به حامد کرزی رای دادند که کریم خلیلی و محمد محقق در کنار حامد کرزی میباشند. در حالیکه کرزی نه تنها برای هزارهها که برای تمام افغانستان برنامهیی نداشت. پیشینۀ حکومت وی نیز خالی بود و برای هیچ کسی کار نکرده بود، جز «شهرک عینو مینه» در قندهار، «بلاکهای شاداب ظفر» در کابل که بهچشم میخورند و صدها مورد زمینخواری و غصب داراییهای عامه دیگر که به چشم مردم نمیآیند و «جز باقیات و صالحات» آقای کرزی هستند.
عین بازی را اوزبیکها انجام دادند و برای این به تیم تحول و تداوم تکت «رییسجمهور غنی» رای دادند که دوستم معاون اول بود. وقتی رای بر اساس آگاهیهای لازم شهروندی استعمال نگردد، رای در جهت تقویت قدرت رهبر قومی -نه بهبود وضعیت عمومی- استعمال گردد؛ حاصلاش آن برمیآید که ظاهرا جنرال دوستم با انجنیر ایشچی کرد و تمام بانک رای در همان ضرب صفر شد.
مشارکت قومی در ابعاد کلان یعنی در سطح کشور و هم در ابعاد کوچک در سطح قومی اتنیکی نهتنها نتیجه لازم را نداشت که در موارد متعدد، نتایج منفی در سطح ملی و در سطح اتنیکی برای مردم پس داده شد.
هفدهسال تجربه دموکراسی قومی بینتیجه بود و دور باطل. این موضوع را مردم دریافتند ولی دیر. انتخابات پارلمانی 28 و 29میزان سال جاری ثابت ساخت که دیگر نه بانک رای وجود دارد و نه اعتمادی برای بانکهای رای تا معاملات سبک و سنگین نقدی و غیر نقدی از این آدرسها صورت گیرند.
رهبران قومی خود نیز متوجه شدند که مردم به آنان پشت کرده و این را فهمیدهاند که از این مسیر راه بهجایی نخواهند برد، از سطح قوم، قبیله و احزاب قومیشان، به خانوادههایشان سقوط کردند.
همانطور که تمام تلاشهای رهبران قومی برای چاق کردن بیسهای اقتصادی خانوادگیشان خرج شده است، اوضاع و احوال آینده را چندان بر وفق مراد ندیدند و سرمایههای میلیاردی را در مخاطره دیدند؛ در تلاش وارد کردن نسل جدید رهبری برای مردم شدند تا اگر کاری دیگری انجام نشود، حفظ مایملک که واجب است.
پارلمان با مصونیتی که دارد جایگاه خوبی برای مصونیت از پیگرد قانونی پنداشته میشود. بنابراین از هر خانواده و دو نفر و چند نفر نامزد شدند.
جنرال دوستم بهجای وارد کردن چند اوزبیک جوان و کارا، باطور دوستم و راحله جان دوستم را به میدان انداخت. آقای سیاف حبیب رحمان سیاف را به مصاف سیاست فرستاد. حکمتیار حبیب رحمان حکمتیار را به ولیعهدی تعریف کرد. استاد خلیلی عالم خلیلی پسر و رضا خلیلی فرزند برادرش را برای معاملههای بعدی تیکهداری به میدان فرستاد. باقر محقق از کابل و محمدعلی محقق از بلخ فرزندان آقای محقق وارد بازی شدند. سیدمهدی انوری و سید مجتبی انوری فرزندان مرحوم جنرال سید حسین انوری، آمدند تا اقتدار حزبی را همچنان خانوادگی نگه دارند. عالمی بلخی که حالا خود وزیر است، کرسی مجلس را برای خانم رقیه عالمی بلخی خواهرش مناسب دید و به همین ترتیب دهها مورد دیگر.
انتخابات قبلی پارلمانی دو ویژگی جدی داشت؛ اول اینکه شماری از چهرههای فرهنگی و جوانی که بههیچ خانواده سیاسی وابسته نبودند و با امکانات کموبیش خود وارد رقابت شده بودند بسیار بیشتر از دو انتخابات دیگر بودند.
دوم، حضور پررنگ نسل جدید از خانوادههای سیاسی در انتخابات بود. تقریبا همه رهبران یکی دو نفر از اعضای خانوادههای خود را وارد رقابتهای انتخابات کرده بودند. هرچند هنوز نتایج بهطور کامل معلوم نیست و تنها نتایج ابتدایی چند ولایت مشخص شده که آن هم قابل تغییر است، اما ظاهر وضعیت چنان نشان میدهد که احزاب و رهبران قومی که تاکنون بانکهای رای بودند، این بار فرزندان خود را نیز حمایت نخواهند توانست.
این رهبرزادگان با امکانات وافر و بادآوردۀ «زر و زور» تلاش زیادی بهخرج دادند که از این آزمون قدرتمندانه بیرون شوند، اما عملکرد رهبران سیاسی در هجدهسال گذشته و بهخصوص در سالهای آخر به حدی خانوادگی بوده که دیگر توقع نمیرود، این رهبرزادگان، قدرت خانوادگیشان را استمرار داده و میراثداران خوبی باشند.
خلاصه کلام اینکه در انتخابات ریاستجمهوری پیش رو، نامزدان با مردم و رای هر شهروند طرفاند نه با بانکهای رای که تاکنون طرف بودهاند. این بار نوبت برنامه و آجنداست. نوبت رهبران معاملهگر قومی تمام شده است. نامزدان باید برای جغرافیایی بهنام افغانستان برنامه عملی داشته باشند. هیچ برنامه قومی و سمتی دردی را دوا نمیکند و راه به جایی برده نمیتواند.
در بحث معاونت نیز نامزدان بهجای معاونان دارای آرای انبوه به افراد ملی و دارای فکر بزرگ ببینند، زیرا رایدهندگان و شهروندان دیگر به قوم، حزب خانوادگی و سمت رای نمیدهند که به آجندای ملی افراد و شخصیت ملی افراد رای خواهند داد.
نویسنده: دکتور کریمی