افغانستان امروز افغانستان ۷۴ نیست!
آن هنگامی که طالبان چونان جغد شوم بر ویرانههای این سرزمین مسلط شدند، صدای گریه بیوهزنان درمانده، کودکان گرسنه و مردان خسته از جنگ تنها آوایی بود که سکوت سهمگین چهار سوی این سرزمین را میشکستاند و زندگی را شرمسار تهمانده نفسی میکرد که در آن نه فراخی بود و نه فرحتی.
طالبان که بساط عیش فتح گستردند، دیوارها توانی برای مقابله نداشتند. مردان از این رو در صف جنگ نایستادند، زیرا که قبرستانی وسعتش را سالها قبل به رخ آبادانی کشیده بود و زنان که پذیرفتند در پستوی خانه از جهان و جهانیان رو بگیرند، زیرا هیچ جنگی رحمی بر رحمشان نکرد؛ بارها زندگی بخشیده بودند و اما بارها شتر مرگ افسارگسیخته و راهگمکرده زندگیهای به دنیا آمده را بلعیده بود و بلعیده بود.
طالبان ماندند و شلاق بر گرده بازماندگان جنگ کوبیدند تا مبادا هوسی بیشتر از نفس داشته باشند. دمی و بازدمی. نه بیشتر. رهایی فقط برای موهایی زایدی تعریف میشد که با بلندتر شدن و بلندتر شدن نماد سنت به شمار میآمد و ایدیولوژی وحشت را تبدیل به تصویر میکرد.
در این بین خشونت تعاریف جدید یافت. خشونتپذیری مرد و زن نداشت. زنان این طرف دیوار و مردان آن طرف دیوار هیولای وحشت را تجربه میکرد. آن روزها زنان و دختران پردههای سوخته خانه را بخیه زدند. زخمهای بدن خویش را مرهم گذاشتند، به مویشان دستی کشیدند و اشکهایشان را پاک کردند.
طالبان که رفتند روی دیگر سکه نمایان شد. دموکراسی چهره جدید شهر شد. نسل تازهنفس وارد جامعه شد و علماندوزی هر پستویی را در نوردید. هجده سال با شدت و حدت حضور مداوم در عرصههای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی از زنان امروز نسلی مقتدر ساخته است که با وجود زنستیزی رایج در اجتماع باز هم چنان بر مرکب ناتوانی شلاق کوبیده که بعیدست روز برسد که ضعف این زن را مقهور خود کند.
اینک در آمد آمد صلح، پشت هر میز مذاکره، الفبای احتیاط است و تکبیر قبولی. همان مردانی که روزی پردههای آشیانه زنان را به آتش کشیده بودند، دست به هیزم بردهاند تا با سیاستی دیگر آتشی دیگر برافروزند. نه برای اینکه صلحخواه هستند؛ بل برای اینکه قدرتخواه باقی ماندهاند.
آنانی که برای حفظ قدرت دست به دامن سیاستهای بیاساس میشوند حداقل موضوعی که باید بدانند این است که افغانستان اینک به هیچ عنوان افغانستان سال ۱۳۷۴ نیست. افغانستان امروز نسل جوانی دارد که از اقتدار تعریف متفاوت از ریش و پشم دارد.
طالبان امروز باید بدانند که هیچ گردۀ شلاقخوری باقی نمانده است تا عدالت طالبانی را بپذیرد و به نفسی خوش باشد. طالبان امروز باید بدانند که هیچ برادری نه میخواهد و نه میتواند زندانبان خواهرش باشد. طالبان باید بدانند سنگهای این سرزمین بعد از این زینت خیابان و پیادهرو خواهد بود، تا دلیل سر شکستن زنی. مردان این سرزمین شرمنده اشتباهاتی است که مرتکبش شده است.
طالبان باید بدانند که زنان امروز، زنانی هستند که برای علماندوزی دمی درنگ نمیکنند. زنانی که دلیل تمدن اجتماع پساطالبانی به شمار میروند. زنانی که تنانگی و زنانگی خویش را در بند اسارت هیچ تفکر و ایدیولوژی برتریطلبانهیی وا نمیدهند. کسی حق ندارد، طالبان را فریب دهد و به خوانشی که آنها از شریعت و دین دارند، لبیک بگوید.
طالبان باید بدانند که در خاک افغانستان پرشمار و بیشمار زنانی هستند که از یوغ بردگی و پستونشینی تاریخی درآمدهاند. آنها باید بدانند با چه کسی صلح میکنند.
این سرزمین آباد دیگر نیازی به جغد شومی ندارد که حرمت آبادی و زندگی را نمیداند.
ساحل