مهجوری کتاب؛ کشندهتر از جنگ
دوستدارم در آغاز این سالِ تحصیلی، مطلبِ مختصری در باب مهجوری «کتاب» بنویسم. چون هنوز که هنوز است در سرزمین ما «کتاب» مهجور است و آنطور که میباید ارجمند پنداشته نمیشود. امروزه دانشوران و اصحاب اندیشه، «دانایی» را معادل «قدرت» میدانند و ریشة شکوه و صلابت ملتها را در پرتو خردمندی و دانایی آنان به سنجه میگیرند. پس با این حساب، سهم ما از دانش بشری به چه پیمانه است؟ رغبت و علاقهمندی ما به خوانشِ «متن» و تولید آن چهگونه است؟ آیا عنایت کافی و فرصت وافی برای مطالعه و تفحص داریم؟ نویسندۀ این سطور، تلاش میکند بر محور پرسشهای مزبور بهقدرِ توش و توان خویش این نبشته را پی گیرد.
همانطور که با شروع فصل بهار، درختان شکوفه میدهند، گُل و سبزه قد میکشد و قلبِ باغچه از تب سردی تهی میشود و نسیم ملایم بهار شروع میکند به نوازشگری جان و جهان آدمیزاد، قفسههای کتابفروشیها نیز به روی دانشجویان و دانشآموزان، رُخگشایی میکنند و کتابفروشان با لبخندِ امیدوارانه چشم به راه علاقهمندان کتاب و دانش مینشینند. همانطور که لباسفروشیها لباس بهاری عرضه میدارند و بازارشان با آب و هوای گرمِ فصل گُل و زیبایی، گرم میشود. کمی خیالپردازانه و خوشبینانه است که بازار کتاب را بسان بازار لباس و کالاهای دیگر گرم و پُر رفت و آمد تلقی کنیم. برایند این مساله زیاد مستور نیست، همینکه در تولید مواد مخدر، در فساد اداری و مالی، در زنستیزی و کودک آزاری… مقام اول را در جهان داریم معنیاش همین است که با کتاب و مطالعه فاصله داریم، با آگاهی و معرفت فاصله داریم. ملتی که کتاب بخواند، و مطالعه را بسان آب و غذا جدی بگیرد، هرگز «فرخنده» را در پایتخت کشور آتش نمیزند. جوانانی که با اندیشه و تفحص سر و کار داشته باشند، شگردهای تفکیک راستی و درستی را آموخته باشند، هرگز خوراک کوره های داغ احزابِ قومی و قبیلهیی نمیشوند.
از جهتی، ناشران و کتابفروشان از حکومت شکایت میکنند که دست سکتور خصوصی را نمیگیرد و ما با ناشران کشورهای همسایه نمیتوانیم رقابت کنیم، قیمت کاغذ بلند است و نویسندگان و شاعران هزینه چاپ کتاب خود را نمیتوانند تهیه کنند. از جهت دیگر، دلسردی نویسندگان این است که کتابشان وقتی چاپ میشود به فروش نمیرسد و لای قفسههای کتابفروشیها میماند و خاک میخورد. من بهشخصه شاهد بودم که شاعری مجموعه شعر خود را در هزار نسخه چاپ کرد و بیشتر از صد جلد آن به فروش نرسید. این یعنی فاجعه. وقتی کتاب چاپ میشود، اگر نقد نشود، اگر به فروش نرسد، هیچ انگیزه ای برای نویسندۀ آن باقی نمیماند که سراغ کتاب بعدی برود. همینطور، در سالیان پسین، زعیمان کشور، هیچ کدامشان سیاست فرهنگی مدون و پویا نداشتهاند. شما در کدام منشور انتخاباتی اصحاب قدرت دیدهاید که برای نویسندگان، شاعران و ناشران برنامه داشته باشند؟ بحث از امنیت، اقتصاد، زنان، صحت… بوده است، ولی هیچ بابی در مورد رشد و توسعه فرهنگی نداشته و ندارند.
در گذشتههای دور و نزدیک، اگر کتابخوان بودهاست، کتاب و کتابخانه به قدر کافی وجود نداشتهاست. باری یکی از شاعران دهة شصت میگفت، در آنسالها فقط یک جلد از کتابِ «طلا در مس» دکتر رضا براهنی در کابل پیدا میشد که شاعران آن را به نوبت مطالعه میکردند. حالا این مساله تا حدی حل شدهاست و کتابخانههای واقعی و مجازی فراوانی در دسترساند. اما متأسفانه کتابخوانِ جدی نداریم، آنانکه متن جدی میخوانند و همچنان دست بهآفرینش و پژوهش میزنند در نسبت به جمعیت کُل کشور، آنقدر کماند که قابل ملاحظه نمیباشند. وقتی سرانة مطالعه در سال یک دقیقه باشد، اوج این فاجعه را واقعن کجای قلبمان بگذاریم؟ اثرات این فاجعه در همه لایههای زندگی ما جاری و ساریست. جنگ فقط این نیست که با تفنگ و تانک بهمصاف طالبان برویم، جنگ میتواند چهره و صورتِ دیگر هم داشته باشد، همینکه زن ما بدون اجازة ما صلاحیت نفس کشیدن را ندارد، همینکه رانندۀ ما در روز صد مرتبه کلمۀ بیناموس و فاحشه را به این و آن استعمال میکند، همینکه جوان ما تمام فکر و ذکرش در فیسبوک خلاصه میشود، همینکه استاد ما به جای درس اصلی، اتفاقات سیاسی میان تهی را به خورد دانشجویان میدهد، به مراتب از جنگ وحشتناکتر و کشندهترند.
در جای دیگر هم این مساله را در رابطه به کثرت نسل دانشگاهی عنوان کرده بودم که ما دچار یک کمیت بیکیفیت هستیم، یعنی فراوان دانشجو وجود دارد، همچنان بسیار دانشگاه و آموزشگاه، اما چرا با وجود این همه نسل دانشگاهی هیچ تغییری در فکر و ذهن و اندیشة ما رخ نمیدهد. دختر دانشگاهی که چهار سال با استاد و صنف سر و کله زدهاست، نمیتواند از آن سنت هزار سالة زنستیزانه عبور کند و به سیاست خانوادگی نامیمون مردسالارانه «نه» بگوید.
ذات دانش و معرفت تغییرآفرین است و دیگرگونشونده، اما با وجود هزاران جوان لیسانس و ماستر، وضع فکری و فرهنگی ما رو به زوال است. فرهنگ و ادبیات با آفرینش و حمایت سرایشگران و نویسندگان مقدور است، پویایی و شکوفایی جامعه در گرو دانایی و خردگرایی است. و زمانی خرد و عقلانیت مورد تکریم است که کتاب، این یگانهترین دوست بشر مهجور نباشد، مطالعه فقط برای پُر کردن ساعات بیکاری نباشد، مطالعه فقط به جای قرص خوابآور، مد نظر نباشد.
همانطور که ماهوار پوشاک و خوراک میباید خرید، بایسته و شایسته است که کتاب هم خریده شود و عادت کنیم و به این مهم ایمان بیاوریم که همیشه در بودجه شخصیمان هزینه کتاب یادمان نرود. وقت بگذاریم و هزینه کنیم برای نورانی کردن ذهن و اندیشه خود. جمال و کمال آدمی همان است که قدر و منزلت دانش و دانایی را بداند و با مشعل علم، دل و دماغ جهان و جهانیان را روشن بسازد.
امیدوارم در سال تحصیلی جاری، جوانان ما، همانطور که طبیعت و جهان جامه عوض کردهاست، فکر و اندیشة خود را دیگر کنند و در ساحت مقدس علم کنجکاوانه گام بگذارند و «مطالعه» را به سان یک امر مهم و حیاتی ارجمند بدارند.
سعادت موسوی