مقالات

دانش و بینشِ روشنفکران

پیدایش علم و دانش با خلقت انسان برابری می‌کند و بشر همواره در صدد آن بوده‌است که بفهمد و درک نماید. علم و دانش در زندگی انسان دارای جایگاۀ ویژه است. نقش علم در زندگی انسان این است که راۀ سعادت و تکامل و راۀ ساختن را به انسان می‌آموزاند. تحصیل انسان را توانا می‌کند تا آینده را همانگونه که می خواهد، بسازد.

بی تردید ما در هر جغرافیایی که ساکن باشیم، با هر لباسی که ملبس شده باشیم، در هر دوره‌یی تاریخی که زندگی کرده‌ باشیم و به هر اعتقادی که معتقد باشیم، فقط انسان هستیم و هیچ پدیده و ارزشی نمی تواند انسانیت ما را سلب کرده و به نام این و آن، ما را از یکدیگر منفصل نماید.

تجربۀ تاریخی حاکی است که گذار از جامعۀ سنتی به جامعۀ مـُـدرن، به ویژه در مراحل ابتدایی آن، مسیر هموار و آسانی نیست. اجزای از سنت در برابر تجدد، سخت‌جانی نشان می‌دهد و اکثراً باعث بُروز بحران‌های سیاسی ـ اجتماعی می‌شود. بدیهی‌ست که یکی از مؤلفه‌های اصلی دولت‌‌های مـُـدرن، پُررنگ شدنِ نقش مردم در حكومت است. در عین زمان، نقش مردم به خصوص قشر تحصیل‌کرده در حل بحران‌های سیاسی ـ اجتماعی به طور گسترده‌ای افزایش میابد.

عمده‌ترین ویژگی‌ها و مسـوولیـت‌های اندیشمندان را می‌تـوان در محـورهای ذیل مشاهده نمود:

الف) خود شناسی ـ نخستین وظیفۀ تحصیل‌کرده آن است که خودش را بشناسد. خودشنــاسی به این معناست که اولاً بدانید انسان بـودن چیست؟ ثـانیاً بدانید بودن آن نوع انسانی که شما هستید، چیست؟ خودشناسی یعنی این‌کـه بدانید چه می‌تـوانیـد بکنید و از آنجا که هیچکس نمی‌داند چه می‌تـواند بکند؛ مگر آنکه سعی کند تنها سرِنخ آنچه انسان می‌تواند بکند، چیزی‌است که کرده‌است.

دانش، انسان را به سوی کمال هدایت می‌کند، افرادی که در زندگی درست فکر می‌کنند، گفتار عاقلانه دارند و خوب قضاوت می‌کنند و در برخوردهای اجتماعی دیگران را به خود جذب می‌کنند. آنها شمعی هستند که می‌سوزند تا دنیای تاریک جهل و نادانی را با دانشِ خود روشن کنند و خفتگان را بیدار کنند؛ زیرا  می‌دانند سودجویان همواره سعی دارند افرادی را در جهل و بی خبری نگاه دارند تا بدین وسیله راۀ نفوذ و تسلطِ زورگویانه شان را برآنها محفوظ داشته باشند.

میخواهم رُک‌وراست اشاره داشته باشم. اندیشه ورز کسی است که آرام، حساب شده و صمیمانه حرف می‌زند، می نویسد، فراوان می‌خواند، اندیشه می‌کند و با اندوخته‌های از دانش، فرهنگ و سیاست به کاوشگری می‌پردازد؛ تا لعل از کان و مرواریدِ آبدار از قعر دریا به دست آرد. قشر تحصیل‌کرده در واقع پاسدار میراث‌های گهربار دیرینِ سرزمین خود می‌باشد تا مبادا ارزش‌های فرهنگی جامعۀ شان را غبار فراموشی از نظرها دور نگهدارد و به مرور زمان محو و نابود شان کند؛ البته قلم و دانش نیز بهترین و محکم‌ترین ابزار و سلاحِ ماست که در مقابل سودجویان به پا بایستیم و بکوشیم تا همواره آن را در دست داشته باشیم و از آن در زندگی اجتماعی خود کار بگیریم.

ب) شناخت و آگاهی ـ شناخت و آگاهی از مبانی تحصیل به شمار می‌رود. روشنفکر به آموزش ارج می‌گذارد و آن را وسیله‌ای برای ابداع یک انسان مستقل و متفکر می‌داند. از دید روشنفکر بدون آزادی و استقلال، خردورزی ممکن نمی‌باشد. روشنفکرِ امروزی با سلاح عقل به جنگ خرافات می‌رود و در بیدار نمودن استقلال فکری افراد از هیچ‌گونه سعی و تلاش دریغ نمی‌ورزد و به مردم روشِ فکر کردن را می‌آموزاند. روشنفکر هیچ‌گاه با واقعیت برخورد ایدیولوژیکی  نمی‌کند و واقعیت را آن‌گونه که هست، جلوه می‌دهد. اساسِ کار روشنفکران را نقد، سنجش و خرد شکل می‌دهد. روشنگرانِ آگاه به ارزش‌های جهانی چون: عقل، حق، آزادی، عدالت و دموکراسی پابند بوده و دارای  وجدانی، با ماهیتِ اخلاق جهانی می‌باشند.

ج) رسالت قشرِ تحصیل آموخته ـ رسالت اصلی در واقع آگاهی بخشی به جامعه می‌باشد. اگر آموزه‌های لازم را به متن جامعه بدهد، آن را متحول می‌سازد. رابطۀ ساکنان یا مردمانی که در سرزمینی روز به شب می‌آورند با حکومتی که بر آن سرزمین حکم می‌راند از پگاه شکل گیری، الگوهای حکومت کردن همواره موضوع دلکش، پیچیده و پُر از فراز و نشیب و گاه درون‌آزار بوده است. این موضوع در قالب سه مفهوم بهم پیوسته قابل طرح است. اولین مفهوم نمایندگی کردن، دومی حساس بودن و بالاخره سومی پاسخگویی نمایندگی کردن ناظر براین حقیقت است که در هر سرزمینی باید نماینده و برگزیدۀ ساکنان آن سرزمین باشد که اندیشمندان بسیاری، بازهم در سرزمین‌های گوناگون و در مقاطع مختلف زمانی کوشیده‌اند، سازوکارهای بیابند برای تحقق و حفاظت از نمایندگی کردن، حساس بودن و پاسخگویی.

د) حقیقت جویی ـ اندیشمند دنبال حقیقت است که با عقل و علم، به ماهیت حقایق پی می‌برد و از حقیقت برای تکریم انسان و توسعه زندگی او در همه جوانبِ مادی و معنوی استفاده می‌کند. همچنان در جهان امروز نخبگان و اندیشمندان می‌توانند نقش‌شان را در این ایجاد تغییر و دگرگونی جامعه از طریق جنبش‌های اجتماعی ایفا نمایند که این جنبش‌های اجتماعی، مجموعه‌ای از تغییراتی که در طول یک دورۀ طولانی، طی یک یا چند نسل در جامعه رُخ می‌دهد با توجه به تعریفِ تغییر و تحول اجتماعی فرق این دو نیز روشن می‌شود که عبارتند از: «تغییر» قابل رویت و کوتاه مدت است؛ اما تحول درازمدت می‌باشد. دامنۀ تاثیر تغییر محدود؛ اما دامنۀ تحول گسترده است.

هـ) نقاد است ـ نقاد بودن یکی‌دیگر از ویژگی های بارز تحصیل‌آموخته است. روشنفکر یعنی معترض، کسی که با ناهنجاری‌های جامعه کنار نیاید و وجدان پرسشگراانه را در خود می پروراند. روشنفکر با صددرصد کنار نمی‌آید، روشنفکری دغدغه می‌خواهد، روشنفکری علم نیست و فن هم نیست که بتوان از طریق آموزش به دیگران یاد داد. کارِ روشنفکر نقد است. یک روشنفکر به خوبی می‌تواند زوایای پنهان یک ایده و کنش را دریابد. روشنفکر همیشه با چالش‌ها دست‌وپنجه نرم می‌کند. بسا روشنفکرانی بوده‌اند که جان خویش را هزینۀ این راه نموده‌اند.

و) نوگرا است ـ منظور از تحصیل دیدۀ نوگرا این است که همیشه همگام و هم‌قطار با کاروان شتابندۀ تکامل به عنوان پیشاهنگ به پیش می‌تازد. از سوی دیگر تراکُم ثروت، توجه جوامع بشری را به نوآوری شِگفت انگیز جلب کرده‌است و بنابراین مُدرنیزم یا همان نوگرایی چیزی جـُز تغییر و نوآوری نمی‌باشد.

نتیجه گیری

روشنفکران مزید بر مسوولیت‌های ملی خویش، مسوولیت‌های فرا‌ملی، جهانی و انسانی نیز دارند. عقل‌گستری، نقد و انتقاد نسبت به بی‌عدالتی‌های اجتماعی، ایراد و نقد نسبت به جنایاتِ بشری، حمایت از حقوق اساسی انسان، پاسداری از آزادی فکر و اندیشه و نوآوری‌های نظری، همه امروزه مسوولیت‌های بشری قشر تحصیل‌کرده شمرده می‌شوند. حمایت از ارزش‌های حقوق‌بشری نه منوط به شرق است نه متعلق به انسان غربی؛ بل هرکس که نام آدمی و بشر را با خود حمل می‌کند، در قبال آنها مسوولیت دارد.

در افغانستان، سیاست‌زدگی مفرط و جلوه‌های جذاب و پُرکششِ قدرت، سبب شده که عوام و خواص در فکر کسب و احراز اقتدار سیاسی و کارهای روزمره و مقطعی باشند، نه مسایلِ ریشه‌ای و ژرفی که با سرنوشت آدم و عالم- حال، آینده و گذشته- پیوند عمیق و دقیق دارند.

واقعیتِ تـوسعـه‌نیـافته‌گی افغـانستـان ایـن نکتـه  را به خوبی آشکار می‌کنـد که اکثر نابسـامـانـی‌هـا و معضلات فعـلی کشـور از قبیل: نـاامنـی، بیسوادی، فقـر، تعصبات قومی، فسـاد، کشت خشخاش، قـاچـاق مـواد مخـدر و… از عـوارض تـوسعه نیـافته‌گی کشور می‌باشد؛ لـذا در نتیجه گیری می‌توان گفت که افغانستان؛ هیچ‌گاه به استقلال، امنیت، عدالت و شگـوفـایی نخواهـد رسید مگراین‌که به توسعۀ پایدار برسد. توسعۀ پایدار ممکن نیست مگـر این‌کـه ابتـدا فـرهنـگ تـوسعـه در میـان دولت‌مـردان و سپس در میـان مـردم گستـرش یابد. عـامـلان توسعه یعنی دولت و نخبگان به هدفِ رساندن کشور به  توسعه پایدار باید باهم همکاری دوجانبه  داشته باشند.

از آنجا که قشر تحصیل‌کرده به عنوان عمده‌ترین بازی‌گران توسعۀ پایدار در هـر کشوری بوده و هستند، لذا نقش شان هم در میان برجسته‌تر از سایرین می‌باشد.

پوهنمل روح افزا امین؛ استاد دانشگاه کابل

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا