مقاله

فراموش‌شدگان صلح؛ قربانیان واقعی به‌رسمیت شناخته شوند

جواد محمدی دروازیان

در آغاز باید گفت، داشتن امنیت یکی از حقوق اصلی همه مردم بوده و یکی از مقاصد اساسی نظام‌های سیاسی تأمین امنیت در همه قلمروهای سیاسی، اقتصادی، حقوقی، نظامی، اجتماعی، فرهنگی و شهروندی در حوزۀ فردی و اجتماعی برای همه افراد جامعه‌است. البته توقف جنگ، داغ‌ترین و ضروری‌ترین نیازی است که بدون آن نمی‌توان به امنیت در عرصه‌های مذکور فکر کرد.

 بسیاری از کشورهای جهان، امروزه از این ناتوانی برای پایان دادن به جنگ رنج می‌برند. آن‌چه که در یوگسلاوی سابق رخ داد، یا اینک در خاور میانه، افغانستان و بسا کشورهای دیگر رخ می‌دهد«همین پدیدۀ ناتوانی در پایان دادن به جنگ.» همواره از طریق تلویزیون‌ها اجساد زنان و کودکان، ویران شدن خانه‌ها، کشتار و بمباران را می‌بینیم و صدای گریه خانواده‌ها از رسانه‌ها به گوش می‌رسد؛ ولی جنگ روز به روز بیشتر می‌شود.

افغانستان هم از این قاعده مستثنا نیست. بل جنگ در آن بیشتر از هر نقطۀ دیگر جهان شعله ور بوده است. به اساس آمار سازمان ملل متحد در افغانستان بیش از ۷۰ هزار غیر نظامی از سال ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۸ کشته یا زخمی شده‌اند. این آمار فقط بخشی از تلفات را توانسته ثبت کند. آمار واقعی به مراتب بیشتر از این است که نیازمند به بحث جدا گانه است.

در  دهۀ اول، تلاش‌های برای تطبیق برنامه «عدالت در گذار» روی دست گرفته شده بود. آن برنامه امیدی برای پایان دادن به جنگ و خشونت بود؛ ولی دوباره کنار گذاشته شد. اینک صلح به عنوان محوری‌ترین موضوع، مطرح است و بار دیگر تلاش‌های سیاسی برای پایان دادن جنگ در جریان است. البته تلاش‌ها در هاله‌یی از ابهام هستند و معلوم نیست چه اتفاق قرار است بیفتد. ولی امیدواریم طرف‌های مذاکره شعور انسانی لازمی داشته باشند که خواسته‌های برحق «بازندگان اصلی جنگ» و قربانیان واقعی فجایع را که یکی از شاه کلیدهای «صلح مثبت» است مدنظر قرار دهند و  رسیدگی به خواسته‌های قربانیان را جزء اساسی توافق نهایی خود در نظرگیرند.

تجربه به اثبات رسانده‌است  که، درهر جنگ بیشترین خسارت را غیرنظامیان متحمل می‌شوند و در عین حال کمترین توجه هم به آنها می‌شود. زمانی که از جنرال تامی فرانکس (جنرال امریکایی) در بارۀ کشتار غیرنظامیان در افغانستان پرسیده شد، گفت: «ما اجساد را نمی شماریم».[۱] این منطقِ اکثریت جنرال‌ها و سیاستمداران نسبت به قربانیان غیرنظامی در زمان جنگ و صلح است.

پس از پایان جنگ، بیشتر از همه قربانیان هستند که به فراموشی سپرده می‌شوند. جنگجویان و سیاسیون بسیار با خونسردی از کنار آن می‌گذرند. تنها از طریق فشارهای اجتماعی است که می‌توان مطالبات قربانیان جنگ را بر سیاسیون و نظامیان قبولاند. اگر جامعه فشار وارد نکند و مطالباتش را از برندگان جنگ در زمان صلح نگیرد، پاسخ آن تصویب قوانین عفو و معافیت از مجازات برای عاملین خواهد بود. پس از پایان جنگ نیز، جنرال‌ها و سیاستمداران دخیل در جنگ با استدلال‌های که گذشته «سراسر سیاهی و ویرانی است باید به فراموشی سپرده شود. زنده کردن گذشته، درد‏ها را تازه می‏کند، به شکاف و کینه در جامعه دامن می زند وعده‏یی را علیه عده‏یی دیگر بر می‌انگیزد.» (برادران، ۱۳۸۹، ۷) و «قربانیان برنخواهند گشت» سعی در به فراموشی سپردن و کتمان حق میلیون‌ها قربانی می‌کنند که هزینه واقعی جنگ بر آنها تحمیل شده است.

تجربۀ جهانی به اثبات رسانده‌است اگر بخواهیم به صلح پایدار برسیم، نمی‌توان قربانیان را نادیده انگاشت. کشورهای که به ثبات واقعی پس از جنگ رسیده‌اند، از اول بنیان‌شان به خواست قربانیان بوده‌است. می‌توان کشورهای امریکای لاتین، افریقای‌جنوبی، یوگوسلاوی و غیره را در این چارچوب قرار داد.

از سوی دیگر بدون شک «پروسه مرگ بار» فاجعه و خشونت امروز، ریشه در گذشته‌یی دارد که پر از استبداد، ظلم، خشونت و بی‌عدالتی بوده‌است. ما از تجربۀ تلخ آنها و اتفاق‌های که برسرشان آمده‌است اطلاع چندانی نداریم. ولی می‌دانیم نفرت‌های قومی، مذهبی، زبانی و نژادی که به عنوان محرک اصلی جنگ‌ها ، از قرن‌ها پیش جریان دارد، کما فی السابق بر تعداد قربانیان روز به روز می‌افزاید.

 از سوی دیگر اربابان قدرت هیچ‌گاه حاضر نشده‌اند آنها را به عنوان محرک جنگ بپذیرند. در نیم قرن اخیر چون دولت‌ها نخواسته‌اند مسایل را بنیادی حل کنند و علل فرهنگی و اجتماعی بروز بحران را بیابند، اصل مشکل لاینحل مانده و فاجعه پس ازمدتی سر برآورده‌است و گذشته خون بار خود را «بر زمان حال» تحمیل کرده‌است.

بالاخره ما نتوانستیم گامی به سوی ترقی و تعالی برداریم؛ زیرا از یک طرف انبوهی از قربانیانی داریم که یاد آور خفت‌ها، ضعف و «زخم‌های» است که قدرت تحرک و ترقی را از اجتماع گرفته‌است. چون اجتماع زخمی است و آسیب‌پذیر، جامعه آسیب‌پذیر در معرض زخم‌های دیگر قرار دارد.

در حقیقت ما نسبت به گذشته با دو رویکرد کاملا مجزا روبه رو هستیم. از یک‌طرف کتلۀ بزرگ قربانیان که با انبوۀ خاطرات و تجارب تلخ و زخم‌های ناسور به سر می‌برند و از طرف دیگر گروهی که اصلا حاضر نیستند در بارۀ گذشته فکر کنند و نمی‌خواهند آن را به یاد بیاورند.

ولی به سخن پل ریکور، فیلسوف فرانسوی «همواره تمایل تاریخ کلاً به سوی تجلیل از برندگان است. همیشه تاریخ به نفع برندگان تفسیر شده‌است که در این نوع نگاه، آنچه در پروسۀ به اصطلاح پیشرفتجا گذاشته می‌شود، ازدست‌رفته محسوب می‌شود. در نتیجه، ما به یک روایتِ تاریخی دیگری هم احتیاج داریم که به موازات این نگاه حرکت کند. این روایتِ قربانیان، تلف‌شدگان و بجاماندگان است که با تاریخِ پیروزی و موفقیت مقابله می‌کند. به‌ خاطر نگاه‌داشتنِ یادِ قربانیان، زجرکشیدگان، تحقیرشدگان و فراموش‌شدگانِ تاریخ باید وظیفۀ همۀ ما باشد.» (ریکور، ۱۳۷۳، ۸۵)

به باور ریکور، تنها از منظر قربانیان است که می‏توان به مفهوم اخلاقی تاریخ و تاریخ‌اخلاقی دست‌یافت؛ شکل‏گیری یک تفکر تاریخی اصیل که بتواند بر زوایای مستور و پنهان جامعۀ افغانستان پرتو افگند، تنها بر مبنای دیدگاه قربانیان امکان‏پذیر است. دیدگاه جلادان فاقد بصیرتِ جامع‌نگری است. اما قربانیان به خاطر سرنوشت رنج‌بار و تراژیک‌شان به آگاهی تاریخی دست می‏یابند و از آنجا که همواره در نقش قربانی ظاهر شده­اند، آن بصیرت را دارند که به تاریخ از منظر اخلاقی بنگرند. اگر در هر پروسۀ صلح قربانیان فراموش شوند «به لحاظ نظری هیچ امتناعی وجود ندارد که فاجعه‏ها، باز هم، حتی به صورت وحشیانه‏تر از گذشته تکرار نشوند. ما تنها در صورتی می‏توانیم به سوی آیندۀ عاری از جنایت و کشتار گام برداریم که پیوسته کشتارهای همگانی را به یاد داشته باشیم. البته به یاد داشتن نه به خاطر زنده نگه‌داشتن حس‌کینه و به هدف بازتولید فاجعه‏های دیگر‏، بل بدان جهت که دانستن و به یاد داشتن آن‏ها می‏تواند احتمال تکرار فاجعه را به حداقل برساند.» (احمدی، ۱۳۸۹).

صلح واقعی؛ آشتی قربانیان و جلادان است

صلح واقعی صلحی است که بین جلاد  و قربانی صورت گیرد. این دو باهم آشتی کنند و یک‌دیگر را در آغوش بگیرند. این میسر نمی‌شود مگر این‌که آنچه بر قربانیان تحمیل گردیده‌است پذیرفته شود و تا مرز امکان ترمیم شود. میراث قربانیان جنگ و بناهای یاد بود‌شان برای نسل‌های آینده باقی بماند تا هرگز آنچه بر مردم گذشته است فراموش نشود.

اگر جامعه نتواند به این مهم دست یابد «ظالم راهی جز تشدید ظلم برای تحکم موقعیت خود نمی‌بیند و یا آن که ترمیم ظلم در شکل انتقام، زمینه‌ساز دور باطل خشونت و پدیداری مظالم دیگر خواهد شد.» اینجاست که ما به «بخشش» نیازمندیم. بخشش می‌تواند به ابزاری سیاسی تبدیل شده و به مدد جوامعی بیاید که در جستجوی راهی برای همزیستی هستند.» (ریکور، ۱۳۷۷،۳۳)

واضح است که در مقابل یک بدی تاریخی با اثرهای فراوان، تقاضای بخشش بدون یک فعالیت ترمیمی تا مرز آنچه که ترمیم ناپذیر است ممکن نیست. بخشش هم به معنای جلوگیری از عدالت نیست، بل به معنای عدالت بیشتر خواستن است. یعنی این که بخواهیم هم عدالت جمعی که روی صحبت آن با نهادها است اجرا شود و هم عدالت فردی که روی صحبت آن با افراد است. عدالت توانایی این را دارد که مانع انتقام گیری شخصی شود، برای این که نخواهد هر شخص مستقلا اقدام به اجرای عدالت کند. عدالت با وارد کردن عنصر سوم میان مهاجم و قربانی خود را از انتقام متمایز می سازد که شامل دولت، قوانین و دادگاه‌ها می‌شود. (ریکور، ۱۳۷۳، ۳۶)

خلاصه موفقیت هر برنامه صرف در نبود جنگ ممکن است. ولی اگر به قیمت قربانی شدن عدالت و فراموشی  قربانیان باشد، امکان دوباره شعله ور شدن جنگ کاملا محتمل است. ولی اگر قربانیان به رسمیت شناخته شوند و ترمیم آنچه بر آنها تحمیل شده‌است جزء برنامه‌های اساسی صلح قرار گیرد، جنگ ریشه‌یابی شود و «دال» محرک جنگ شناسایی و تضعیف شود، امکان آشتی از طریق بخشش طلبی و حفظ «گذشته به عنوان چراغ راه آینده» فراهم است.

به نظر نگارنده، فرصت مناسبی برای گذار از نظام مولد فاجعه و مرگ و استبدادزا به سوی نظام مردم‌سالار پیش آمده، ولی استفاده از آن به عقل سیاسی و حسن تدبیر سردم‌داران قدرت از یک طرف و از طرف دیگر پافشاری بر مطالبات اجتماعی مردم از طرف دیگر، بستگی دارد. هرچند یاد آوری گذشته و ترمیم ویرانه‌های جنگ، حفظ میراث قربانیان، هزینه‌های کمی نخواهد داشت، ولی برای رسیدن به صلح مثبت و پایدار راهی جز عبور از این دالان تاریک گذشته نیست.

منابع

  1. ریکور، پل، «خاطره، تاریخ و فراموشی»، برگردان ویکتوریا طهماسبی، مجله گفتگو شماره ۸، صص: ۴۷ـ۵۹٫
  2. همان «خاطره و بخشش»، گفتگوی رامین جهانبگلو با پل ریکور، مجله گفتگو شماره ۲۲، سال۱۳۷۷
  3. احمدی، اسدالله، «خاطره، تاریخ، فراموشی، آرمان شهر، ۱۳؟)
  4. برادران، منیره، علیه فراموشی: تجربه کمیسیون های حقیقت و دادخواهی، انتشارات آرمان شهر، چاپ دوم ۱۳۸۹

[۱] . به نقل از سایت  counterpunch.orgf

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا