کودکستان، صنف اول مکتب نیست
نویسنده: زهرا تارشی
دختر اولم چهار ساله بود که دوباره مادر شدم. حس میکردم کمتر از قبل میتوانم متوجه او باشم. احساس میکردم وجدانم در برابر او درد میکند، اما نمیخواستم با این حس زندگی کنم. همیشه باورم این بود مادری که نسبت به خود حس خوبی نداشته باشد و نتواند خودش را دوست بدارد، هرگز نمیتواند مادر خوبی برای فرزندانش باشد. تصمیم گرفتم کودک اولم را در کودکستان ثبت نام کنم. به تعداد زیادی از کودکستانهای شهر رفتم. بارها از من پرسیدند وظیفهدار هستید؟ محصل هستید؟ یا مریض هستید؟
گویا دنبال یک «مجبوریت» میگشتند.
حقیقت هم این است که تصور ذهنی اکثریت افراد در جامعه این است که کودکستان مکانیست برای مراقبت و سرپرستی از کودک. مکانی که برای ارائه خدمات به «مادران مجبور» ایجاد شدهاست. مادران مجبور شامل مادرانی میشود که یا شاغل هستند، یا محصل و یا به هر دلیل دیگری فرصت و شرایط نگهداری از فرزندشان را ندارند. کودکستانها در سطح کشور نیز بر اساس همین «مجبوریت ها» طراحی شدهاند.
البته در این میان تنها کودکستانها مقصر نیستند. شاید توقعات ما والدین است که کودکستانها را به سمتی جهت داده که تنها برای ساعاتی کودکمان را فقط نگهداری کنند. در این میان به چه میزان به مسألۀ «آموزش» اهمیت داده میشود، سوال اصلی همین است. من به کودکستانهای متعددی رفتم. درست است که در بیشتر کودکستانها «آموزش» وجود ندارد؛ اما آنچه نگران کنندهتر و قابل تأملتر است این است که در بسیاری از کودکستانها آموزشهای وجود دارد که هیچ تناسبی با سن کودک ندارد. «آموزش بد» به مراتب از نبود آموزش خطرناکتر است.
به کودک من در سن چهار سالگی «الفبای انگلیسی» آموزش داده میشود. در طول یک ماه او میتواندA,B,C را خوب بخواند و کم کم هم بنویسد. وقتی به خانه میآید منِ مادر که میخواهم کیفیت کاری کودکستان را ارزیابی کنم به سراغ کتابچهاش میروم. میبینم یک صفحه حرفA را نوشته و یک صفحه دیگر هم کار خانگی دارد.
دخترم را که در حال بازی است و در دنیای کودکانهاش غرق است صدا میزنم و میگویم باید کار خانگیات را انجام بدهی. آن شب قرار است به مهمانی، خانۀ خالهاش برویم. در جمعی همه، با غرور دخترم را صدا میکنم و میگویم دختر لایقم! الفبای انگلیسی را با صدای بلند برای خاله جانت بخوان. وقتی میخواند دلم میخواهد از خوشحالی پرواز کنم چرا که افتخار میکنم دختری به این تیزهوشی دارم. آنچه دیگران در سن 7 سالگی میآموزند دختر من در سن 4 سالگی یاد گرفته است.
به او میگویم ترانۀ انگلیسی را هم که یاد گرفتی بخوان. راستش را بخواهید نمیدانم دقیقاً چه میخواند. برایم مهم هم نیست. همین که انگلیسی است ارزش دارد و افتخار میکنم دخترم به زبان انگلیسی ترانه میخواند. به این می گویند فرهنگ افتخار. من آگاهانه یا نا آگاهانه از فرزندم برای فخرفروشی به دیگران استفاده میکنم.
آنچه دقیقاً اتفاق افتاده همین است که کودکستانها تبدیل شدهاند به صنف اول مکتب. آنچه را که کودک باید در صنف اول مکتب بیاموزد، کودکستان به او یاد دادهاست و اکثریت کودکانی که بعد از سپری نمودن کودکستان به مکتب میروند هیچ انگیزهیی برای حضور در صنف ندارند؛ زیرا قرار نیست چیز جدیدی بیاموزند. صنف اول برایشان جز تکرار مکررات، چیز بیشتری نیست و همین باعث میشود از همان شروع، نسبت به مکتب دلسرد شوند.
بنابراین، در ابتدا باید بدانیم اولویتهای آموزشی در دورۀ کودکستان چیست تا تفاوت بین کودکستان و مکتب برایمان محسوس گردد.
تحقیقات نشان داده که رشد اجتماعی و رشد هوشی کودکان از سن سهسالگی آغاز شده و تا شش سالگی به اوج خود میرسد. بنابراین، بهترین سن کودک برای رفتن به کودکستان سه سالگی میباشد و از آنجا که بخش بزرگی از فعالیت کودکان پس از ورود به جامعه را ارتباطات تشکیل میدهد، آموزش مهارتهای زندگی و مهارتهای اجتماعی، دراولویت برنامۀ آموزشی کودکستانهای نسل نو، قرار دارد.
دربخش مهارتهای زندگی، کودک تمام مهارتهای که او را در انجام فعالیتهای روزمره مستقل میسازد، فرا میگیرد.
چنانچه جولی هایمز؛ نویسندۀ کتاب «چگونه کودک خود را پرورش دهیم و به دوران بلوغ برسانیم» میگوید:«اگر کودکان ظرف نمیشویند به این معناست که فرد دیگری این کار را برای آنها انجام میدهد. بنابراین آنها نه تنها از انجام این کار؛ بل از فراگیری این موضوع که هریک از اعضای خانواده باید در انجام کارهای روزمره مشارکت داشته باشند، تبرئه میشوند. کودکانی که در انجام کارهای روزمره مشارکت دارند، در آینده کارمندانی میشوند که همکاری خوبی با همکاران خود دارند و دلسوزتراند؛ زیرا مبارزه را میشناسند و میتوانند کارها را به طور مستقل انجام دهند. پس با تشویق کودکان به انجام کارهای روزمره، مانند بیرون بردن زباله و شستن لباسهای خود در ماشین کالا شویی، آنها متوجه میشوند که برای داشتن سهمی در زندگی باید کارهای را در زندگی انجام دهند.»
در بخش آموزش مهارتهای اجتماعی در کودکستان مهارتهای نظیر برقراری ارتباط با همسن و سالان ، شناخت احساسات و کنترل آن، توانایی نه گفتن، گفتگو با دیگران، بیان احساسات و افکار و سایر موضوعات مرتبط به تربیت اجتماعی کودک، باید مدنظر قرار گیرد.
چنانچه محققان دانشگاه ایالتی پنسلوانیا و دانشگاه دوک در یک مطالعه، بیش از 700 کودک را در سراسر امریکا از فاصلۀ زمانی میان سنین کودکستان تا 25 سالگی مورد بررسی قرار دادند و ارتباط قابل توجهی را میان مهارتهای اجتماعی کودکان در سنین کودکستان و موفقیتهای آنها در دو دهۀ بعدی زندگی در بزرگسالی، کشف کردند.
این مطالعۀ 20 ساله نشان داد، کودکانی که مهارتهای اجتماعی دارند یعنی آنهایی که میتوانند با همسن و سالان خود همکاری کنند، به دیگران کمک کنند، احساسات آنها را بفهمند و مشکلات خود را حل کنند، در قیاس با کودکانی که مهارتهای اجتماعی محدودی دارند، بیشتر احتمال دارد که در 25 سالگی، یک مدرک دانشگاهی و یک کار تمام وقت پیدا کنند.
نسل نو کودکستانها دیگر کار صنف اول مکتب را انجام نمیدهند. ما والدین نیز نباید به خاطر عجلهیی که برای بزرگ شدن کودکانمان داریم کودکیشان را از آنها بگیریم. فراموش نکنیم کودکستان باید کودک را برای ورود به جامعه آماده کند. بنابراین کودکان در دورۀ کودکستان به عوض آموزش فورمول ریاضی و فزیک، باید دوست داشتن را بیاموزند، با عشق زندگی کردن، با عشق درس خواندن، با عشق کار کردن را بلد شوند و بیاموزند که خود و دیگران را دوست بدارند و احترام بگذارند. آموزش ریاضی، ساینس، جغرافیه و فزیک را بگذارید در زمان مناسب مکتب. کودکستانها باید فورمول خوب زندگی کردن را به کودکان یاد بدهند. نوبت ریاضی و فزیک نیز در زمان خودش خواهد رسید.