علیه دموکراسی
دموکراسی یکی از مهمترین دستآوردهای بشری و متعالیترین روش حکومتداری است. ماکسوبر سیاستمدار و جامعهشناس شهیر آلمانی معتقد بود که روش حکومتداری مبتنی بر دموکراسی بالاخره در تمام نقاط مختلف جهان گسترش یافته و تمام موانع آن مضمحل خواهد شد و بعضی دیگر دموکراسی را آخرین مرحلۀ تاریخ سیاسی و آخرین ایستگاه بشر خواندهاند.
تنها از طریق نظامهای دموکراتیک میتوان افسار لجامگسیخته قدرت را لجام زد و قدرت را بهحیث وسیله در خدمت مردم قرار داد. امروزه کشورهای صاحب دموکراسی، اعتبار بالاتر نسبت به کشورهای فاقد نظام دموکراتیک یا کشورهای دارای دموکراسیهای ضعیف دارند.
در سایه نظامهای دموکراتیک مفهوم شهروند تبارز پیدا کرده، حقوق و وجایب تعریف شده و معقول بر حکومت و شهروندان تسجیل و اجرایی میگردد.
دکتورین سیاست و جامعه معتقدند که در کشورهای کثیرالقومی و کثیرالفرهنگی دموکراسی میتواند بهحیث یک ستون و محور مشترک برای تمام مردم کارایی داشته باشد.
جامعهشناسان صلح و جنگ معتقدند کشورهایی که جنگهای داخلی را تجربه کرده بهترین صلح برای چنین جوامع، صلح دموکراتیک است. صلح دموکراتیک بیانکننده ایجاد و تقویت نهادهای دموکراتیک برای حل و فصل قضایای ملی است.
افغانستان کشوری است که هم تنوع قومی و فرهنگی دارد و هم جنگهای داخلی را تجربه کرده است. انتظار میرفت روش دموکراسی برای نظامسازی، حکومتداری، جوابگویی مشکلات و نابسامانیهای موجود باشد، اما پس از هجدهسال به نظر میرسد که دموکراسی نه تنها مشکلات و ناهنجاریهای گذشته و موجود را آنطوریکه انتظار میرفت حل نتوانسته؛ بل خود گرفتار آفتها و کژکارکردیهای جدی گردیده است.
در سایر کشورها نیز دموکراسی با موانع، آفتها و کژکارکردیهایی دست به گریبان است و حتی کلیت دموکراسی با پرسشهای جدی مواجه میباشد.
در این نوشتار کوتاه به کلیه موانع، آفتها و مسایل دموکراسی در افغانستان پرداخته نمیشود. صرف به چند مورد از مهمترین و جدیترین آفتها و موانع دموکراسی پرداخته میشود.
پوپولیزم یا عوامفریبی
پوپولیزم یکی از آفتها و آنتیتزهای عمومی در کل دموکراسیهای جهان شمرده میشود. در واقع پوپولیزم دموکراسی را که به عنوان بالاترین دستآورد سیاسی- اجتماعی بشر قلمداد میشد؛ به چالش کشیده و آن را با پرسشهای جدی مواجه کرده است. برخی با مطرح کردن بازتعریف و بازاندیشی پروسه دموکراسی همنوا و همگام با«پساها» یعنی پسامدرنیزم، پساساختارگرایی، پسا اثباتگرایی و پساتوسعهگرایی درصدد تغییر یا اصلاح این دستآورد تمدن بشری است.
دیده میشود که سیاستمداران در بسیاری از حکومتهای دموکراتیک، با شعارهای عوامفریبانه، انتزاعی، آرمانی، مبهم و غیرعملی به موجی از باورها واحساسات مردم سوار شده و به مبارزات انتخاباتی و سیاسی میروند.
دموکراسی در افغانستان نیز از این آفت مهم رنج بیشمار دیده و همچنان سیاستهای پوپولیستی در میان سیاسیون و بهخصوص در زمان کارزارهای انتخاباتی جریان دارد.
از وعدههای بلند انتخاباتی که عمدتن غیر عملی و خارج از توان و پتانسیل حکومت بوده تا عدم تعهد به آن وعدهها و شعارهای پر زرق و برق، از تعهدات و وعدههای زمامداران سیاسی تا استراتژیهای مدون حکومت همه با دیدگاه عوامفریبی پیش رفته است؛ مثلا وعدههای رییسجمهور غنی را در سفرهای ولایتیشان تا ساخت ششهزار مکتب، صادرات برق و… همه پوپولیسی بوده است. این سیاست پوپولیستی باور مردم را نسبت به نظام دموکراتیک و روش دموکراسی سخت آسیب میزند؛ زیرا حداقل مردم یک حافظۀ نسبتا کوتاهی دارد.
احزاب قومی، بیبرنامه، فردمحور و پروژهبگیر
اساسا احزاب سیاسی مهمترین عنصر و تسهیلکننده روند حکومتداری دموکراتیک است. بدون احزاب مقتدر، ملی و با برنامه، دموکراسی به موجود ناقصالخلقه و مسخشده میماند. در تمام کشورهایی که واقعا به تمثیل دموکراسی پرداختهاند، احزاب ملی و برنامهمحور، بازیگران و ممثلان اصلی دموکراسی است. مردم برنامههای احزاب را مطالعه و بررسی کرده و در انتخاباتها به برنامۀ احزاب رای میدهند اما در افغانستان احزاب نه تنها که ممثل و تسهیلکننده پروسۀ دموکراسی نیست؛ بل این احراب قومی و بیبرنامه خود مانع و آفت بزرگی برای استقرار و استمرار دموکراسی است.
سیاستمداران احساساتی
معمولا در سیاست احساسات و موضعگیریهای احساساتی و فاقد دورنمایی جای ندارد. کافی است که موضعگیریها، وعدهها و سخنرانیهای نخبگان سیاسی را مرور و تحلیل محتوا کنید. بهنظر میرسد که اکثر موضعگیری و موقفگیریهای سیاسی فاقد یک بیز و اساس منطقی، استراتیژیک و سیاسی است. بهطور مثال به چند مورد اشاره میشود:
موضعگیریهای داکتر عبدالله پس از اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۳، موضعگیریهای استاد محقق در کمپینهای انتخاباتی و نیز در بسا موارد بعد از انتخابات، موضعگیریها و اظهارات استاد عطا در انتخاباتهای ریاست جمهوری و آخرین بار در مخالفت با داکتر عبدالله و همینطور موضعگیری و اظهارات آقای دوستم در برابر رییسجمهور و شورای امنیت.
موضعگیریها و اظهارات احساساتی و فاقد دورنمای عقلانی و سیاسی پیامدهای منفی را روی روحیه مردم، نحوۀ مبارزات سیاسی، تصامیم و برنامههای حکومتی خواهد داشت. سیاست دنیا تدبیر، عقلانیت، سعه صدر، بزرگبینی و دوربینی است.
فقدان اپوزیسیون
هر حکومت دموکراتیک نیاز به یک اپوزیسیون قوی، با برنامه و ساختارمند دارد. اپوزیسیون را حکومت «در سایه» نیز میگویند؛ زیرا همواره در تلاش گرفتن اقتدار سیاسی از طریق نقد کارکرد حکومت موجود و ارایه برنامههای بهتر برای مردم است، اما در هر سه دور انتخابی، یک اپوزیسیون تعریفشده، با برنامه و ساختارمند وجود نداشته است. گروههای بیرون از قدرت که خودها را گاهی اپوزیسیون میپنداشتند هیچ یک با معیارهای تعریفشده برابر نبوده، بل با اظهارات و موقفگیریهای غیردموکراتیک خود آفت و مخل دموکراسی بودهاند.
زورمندان و تفنگداران محلی
یکی از آفتها و موانع گسترش و تحکیم دموکراسی زورمندان و تفنگداران محلی و مورد حمایت سیاستمداران و زمامداران مسوول است. این گروههای مسلح هم مخل ارزشهای دموکراتیک بودهاند و هم پروسههای ملی مانند انتخاباتها را سبوتاژ و صدمه زدهاند. همچنان در تضعیف نهادهای حکومتی و حکومتداری سهم بهسزایی ایفا و بازی کردهاند. گزارشهای زیادی وجود داشت که این زورمندان محلی از سوی برخی چهرهها حمایت و تجهیز میشوند که همواره از مزایا و امکانات حکومت برخوردار بودهاند.
ضعف نهادهای دموکراتیک
چندین دور انتخاباتهای ولسی جرگه، شورای ولایتی و ریاست جمهوری نشان داد که کمیسیونهای انتخابات ظرفیت و کفایت لازم را برای اجرای موفقانه پروسههای انتخاباتی نداشته است، چیزی که حالا بدیهی و مسلم فرض شده و کسی منکر آن نیست. ناتوانی کمیسیونهای انتخابات بر مدیریت سالم پروسه مردمسالاری موجب بیباوری مردم به کل پروسه گردیده و رغبت مردم برای اشتراک در انتخابات کاهش قابل ملاحظه یافته است. تقلبهای گسترده در انتخابات مثل موریانه نظام مردمسالاری را از درون تضعیف و بیوجهه ساخته است.
سیستم انتخاباتی رای غیر قابل انتقال
در جامعه مثل افغانستان که پراکندگی سیاسی و اجتماعی به صورت گسترده وجود داشته و احزاب نقش قابل ملاحظه در پروسههای انتخاباتی ندارند. سیستم رایگیری غیر قابل انتقال سبب پراکندگی بیش از حد آرای مردم شده است. در این صورت نظام از مشروعیت کمتر برخوردار شده و دلبستگی مردم برای شرکت در انتخابات نیز کمتر خواهد شد.
بهرغم آفتها و موانع گسترش و تحکیم پروسه مردمسالاری که تذکر رفت؛ عناصر و پتانسیلهای امیدوارکننده نیز وجود دارد. از همه مهمتر مردم افغانستان باید خود سرنوشت دموکراسی را بهدست گرفته و آن را به یک محور مشترک و آینه تمامنمای مردم با هم برادر و همسرنوشت که سالها از نبود یک حکومت مردمی و سیاستمداران قومی رنج بیشمار کشیدهاند، تبدیل کرده و تقویت کنند. انتخابات سرنوشتساز ریاست جمهوری پیش روست و بر مردم افغانستان که فارغ از هر نوع حب و بغض قومی، زبانی و سمتی از این فرصت اندک اما طلایی استفاده بهینه کنند.
سیدمحمد فیروزی؛ دانشجوی دکتورای جامعهشناسی