روزنامهنگاری در جنگ برای صلح
جواد محمدی دروازیان/ قسمت دوم
چگونه روزنامهنگاری میتواند جامعه را از جنگ به صلح سوق دهد؟
هدفِ روزنامهنگاری صلح، پیشگیری از جنگ، کاهش آثار جنگ یا تبدیل جنگ به صلح است.
همانطور که در شمارۀ قبلی آمد، بدون شک صلح و امنیت از نان شب هم ضروریتر است، اما رسانهها اغلب، حقایق مربوط به جنگ را منعکس میکنند، زیرا ارزش خبری دارد.
به باور برخی اندیشمندان حوزۀ ارتباطات و خبر «این صلح و آرامش نیست که خبر را میسازد؛ بل باید یک اتفاق بد بیفتد که خبر شود. اینکه دربارۀ صلح حرف بزنیم، اتفاقی نیست و برای خیلی از افراد ارزش ندارد.» زیرا عرفِ رایج در جهان این است که خبر خوب یعنی خبر بد. هرجا جنگ و برخوردی رخ دهد، خبر خوب همانجاست و اگر صلح، توسعه و آبادانی برقرار و همه چیز آرام باشد، آنجا خبری موجود نیست.
این در ذات روزنامهنگاری گنجانیده شده است و در نظام آموزشی ژورنالیزم ما نیز همین دیدگاه رایج است و تدریس میشود. بنابراین، عادت ما کار کردن با درگیری، برخورد، تضاد و نزاع است.
زمانی که نخستین بار یوهان گالتونگ، روزنامهنگاری صلح را مطرح کرد میخواست «برجستهسازی صلح» را به عنوان جاگزین «برجستهسازی جنگ» بهکار ببرد. از دیدگاه گالتونگ، روزنامهنگاری جنگ همواره تمایل دارد بر خشونت بهعنوان مبنای درگیریها تاکید کند. روزنامهنگاری جنگ انسانها را به خوب و بد تقسیم میکند و در ارزیابی نهایی، همیشه یک طرف برنده و یک طرفِ بازنده وجود دارد.
گالتون بر تاثیر رسانهها تاکید میکند و پشتوانهاش تاثیر قدرتمندِ رسانهها بر جامعه است و میگوید وقتی رسانهها میتوانند به شکلگیری جنگها تاثیرگذار باشند و واسطه جنگها شوند، پس میتوانند بر آرامش این جنگها نیز تاثیر بگذارند. وظیفه روزنامهنگار صلح این است که بیان کند رسانهها چه باید بکنند تا آرامش برگردد.
به تعبیر فیشر «در قرن هجدهم، ما روزنامهنگارانِ بیماری داشتیم که با جزییات چگونگی گسترش بیماریهای واگیردار و تلفات آن را گزارش میکردند، اما دربارۀ درمانها چیز چندانی نمیدانستند و کمتر در این مورد گزارش میکردند. ما امروز «روزنامهنگاران سلامت» داریم که دربارۀ تحقیقات جدید در باب درمان بیماریها، و سبکهای زندگی سالم مطلب مینویسند که جلو بیماری را میگیرد. «روزنامهنگاران صلح» نه فقط دربارۀ جنگ، که نیز دربارۀ علل آن، جلوگیری از آن و راههای بازگرداندن صلح بنویسند. لازم نیست آنها خودشان راهحلهای برای جنگها ابداع کنند -همانطور که روزنامهنگاران بهداشت و سلامت لازم نیست خودشان درمانهای برای بیماریها ابداع کنند- بل اینها را از متخصصان میپرسند.»
مهمترین مولفههای این نوع روزنامهنگاری «حقیقتگرایی، فرایندمحوری، مردمگرایی و راهحلگرایی است.»
روزنامهنگاری صلح، نگاهی یکسان به نوع بشر دارد، زیرا باور دارد که نگاه تبعیضآمیز و نابرابر و تقسیمبندی انسان به سیاه و سفید و سرخ و زرد خشونت و عدم تفاهم را بیشتر میکند.
گزارشگری صلح با تکیه بر گزارشهای عمقی که حقایق را به درستی منعکس میکنند و نیز با هدف انسانی کردن دیدگاهها به سراغ منابع و رویدادهای دست اول میرود و به جای استفاده از نقل قولهای تکراری، در کانون رویداد حضور مییابد و به انعکاس همه ابعاد و جنبههای یک رویداد و نیز پیشینه، زمینه، علل و عوامل خشونت و درگیری، معرفی عناصر دخیل در آنها و راهکارهای رسیدن به تفاهم میپردازد.»
این موضوع باعث میشود که حرف دل مردم و خواستهای انبوهی از انسانها، بهخصوص آنان که از دایرۀ حکومت، قدرت و مبارزات سیاسی دورند، شنیده شود. این موضوع از یک طرف امتیاز و از سویی هم، نوعی دفاع از ارزشهای انسانی و توجه به اکثریت خاموش جامعه است.
پس چه باید کرد تا به این هدف نایل شویم؟
نخست، روزنامهنگار باید پیش از تهیۀ گزارش دربارۀ موضوع جنگی، معلومات دقیق از وضعیت اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و موقعیت سیاسی مردم محل معلومات به دست آورد و با شهروندان عادی زیاد صحبت کند و خلاصه هرچه میتواند در بارۀ آن معلومات به دست آورد.
دوم، هیچ چیزی را تا به چشم خود ندیده است و یا اطلاعات موثق به دست نیاورده است باور نمیکند و به اطلاعات مقامها بدگمان است، به ویژه اظهاراتشان دربارۀ قساوت طرف مقابل بدون شواهد موثق هرگز قابل اعتماد نیستند.
برخلاف گزارشگر جنگ، گزارشگر صلح در تهیۀ نحوۀ دستور کار و شیوۀ گزارشدهی از بدبینی مزمن و تقسیمبندی جامعه به دو گروۀ مخالف اجتناب میکند تا راهی پیدا کند برای دست یافتن به راههای بدیل و گفتگوی درون اجتماعی به جای برجسته کردن عدم توافق. البته این ربطی به تبلیغات سیاسی ندارد و به معنای حمایت از طرف مقابل نیز نیست، بل این رویکرد میپذیرد که خبرنگاران در هنگام گزارش کردن وقایع خبرساز نیز هستند.
گزارشگران صلح مسوولیت دارند که:
- بدانند درگیر شدن آنها به موضوع تا چه حد ممکن است بر رویدادها اثر بگذارد؛
- لایههای عمیقتر مواضع طرفهای جنگ را بکاوند؛
- از خود بپرسند که آیا از طرف دست اندرکاران زرنگ رسانهها در خدمت ترویج هدفهای یک طرف مخاصمه قرار نگرفته اند؟
درک ماهیت جنگ و خشونت رایج
یکی از ضروریات روزنامهنگاری برای صلح درک ماهیت جنگ و خشونت رایج است. همانگونه که گزارشگر اقتصاد، حقوق، سیاست، فرهنگ و صحت نیازمند به معلومات ابتدایی در بارۀ موضوع مربوط هستند، روزنامهنگار برای صلح، نیازمند به فهمیدن ماهیت جنگ است.
همانگونه که در شمارۀ قبلی اشاره شد، درگیری و جنگ دلایلی دارند و افرادی که در این جنگها نیز شرکت میکنند دارای انگیزهاند. باید دید این محرکها چیست؟ گاهی بقای سلطه یا قدرت گروه حاکم است. گاهی فقر و توزیع نابرابر ثروت، ظلم و خصومت تاریخی است و گاهی تضادهای قومی، زبانی و مذهبی است.
سه نوع خشونت
برخی از پژوهشگران، خشونت را به سه نوع تقسیم کردهاند:
خشونت مستقیم: یا جنگ فزیکی که آشکارا جنگ، شکنجه، اعدام، ناپدید کردن، آمار کشتهها و مجروحان، تجاوز شدهها، اختطاف، لت و کوب، آوارهها، بیجاشدگان و امثال آنها را روزنامهنگار به وضوح مشاهده میکند.
گاهی در جریان جنگِ رویاروی، قوانین بینالمللی جنگ نقض میشود. آگاهی خبرنگار به او کمک میکند تا گزارش نافذتر منتشر کند. مثلا مشاهدۀ بمباران یک عبادتگاه یا یک اثر تاریخی به اندازۀ کافی ناگوار است، اما اگر بدانیم که چنین حملهیی نشاندهندۀ تخطی از کنوانسیون ژنو هم هست، آن وقت موضوع اهمیت بیشتری پیدا میکند- یعنی مطلب از سطح یک مقاله معمولی به سطح گزارش نافذ و موثر ارتقا مییابد و تغییرات مهمی در تدابیر و استلزامات این درگیری به وجود میآورد.
خشونت آشکار مثل کوه یخ است که فقط نوک آن دیدنی و آشکار است، اما اضلاع دیگری دارد که آن را به شدت حمایت میکند و در عین حال قابل رویت نیست. به عبارت دیگر خشونت آشکار از آثار خشونتهای پنهان است.
خشونت فرهنگی: بعضی ارزشهای که در عینحال در دل خودشان خشونت را پرورش میدهند، مثل سخنرانیهای نفرتانگیز، افسانههای جنگی، خود بزرگبینی قومی و تمدنی، میل به انتقام، حاکمیت فرهنگ معافیت از مجازات و طیف وسیعی از هیجانات نهفته دیگری که میتواند به عنوان محرک خشونتهای بیشتر عمل کند.
خشونتهای ساختاری: زمانی است که نظام سیاسی، اجتماعی و اقتصادی موانعی را به وجود میآورد که مردم نمیتوانند از آن عبور کنند. مثلاً جوانی در اثر فقر اقتصادی مزمن مجبور میشود وارد ارتش یک کشور شود. بعد در جنگ شرکت کند و برخی انسانها را بکشد. آیا میتوانیم بگوییم اینجا خشونت صرف یک امر شخصی است؟ نه؛ زیرا ساختار او را کاملا مجبور کرده است که بجنگد و او به سمت خشونت سوق یابد.
ادامه دارد…