جای شک نیست که ملت و حکومت در تمام سالهای جنگ جاری در این سرزمین هزینۀگزاف جانی، مالی و روانی برای جنگ پرداخته است. اما تاریخ نشان میدهد جنگها از هر آدرس و نامی بیش از اینکه ویرانی ساختمانی به جای بگذارد، ویرانی ساختاری به جای میگذارد.
قومیتگرایی، تبعیضهای زبانی، کود دادنهای فراوانی جنسیتی، خشونتهای مهار نشده و مردم خشمگین بعد از جنگ یعنی ویرانی فرهنگی و اجتماعی. در چنین شرایطی هرگونه ندای صلحی میتواند، از تبعات جنگ و پساجنگ بکاهد و به زندگی عادی مردم کمک کند.
حکومت با آنکه برای یافتن راه کارهای رسیدن به صلح تلاش میکند، اما هنوز نتوانسته است گروه های دخیل منطقهیی و داخلی را برای رسیدن به یک صلحپایدار متحد و واحد بسازد.
بر طبل صلح (به مفهوم یک پروسه و خواست ملی) کوبیدن اخلاق سالم سیاسی میطلبد. آنچه که هم اکنون در بین گروههای مذاکره کننده داخلی به چشم نمیخورد.
گروهها و آدرسهای مستقلی که بدون نماینده حکومت حاضر به گفتگو با طالبان هستند، همسویی یا طالبان پیدا کردهاند و آن یعنی رد حکومت افغانستان. این گروه فقط راه رسیدن به صلح را طولانی تر و پر پیچ و خم تر میکنند.
با بودن چنین شکافی در بین ملت، از سوی دیگر طالبان صلح را پروسهیی جدا از جنگ میدانند. آنان در حالیکه پشت میز مذاکره برای صلح نشستهاند، دست به قتل مردم در کابل، غزنی و فراه میزنند و بدون در نظر داشت اصل جنگ، قربانیانشان را از بین مردم ملکی بیگناه انتخاب میکنند.
اما ناعادلانهترین بخش انتحارهایی که این روزها اتفاق میافتد، دامنگیر کودکان ما در این سرزمین شده است. جنگ میتواند برای بزرگ سال در بدترین حالت قابل پذیرش و تامل باشد چنانچه تا کنون بوده است. اما جنگ در مقابل کودک ترومای برای چشمان جامعه ایجاد میکند که درمانش به مراتب بیشتر از یک جنگ معمولی هزینه بر خواهد بود.
طالبان بدون در نظر داشت جبهات حقیقی جنگ در بین مردمی دست به انتحار میزنند که در حقیقت همیشه قربانیان اصلی جنگ و فقر و هجرتند و بیش از همه خواستار صلح.
حکومت با آنکه تلاش میورزد از هر مسیری ولو با آزادی تعدادی از طالبان راه صعود به صلح را هموار، واقعی و دست یافتنی کند، اما طالبان با دست زدن به اعمال ناشایست غیر بشری آرزو و تلاش حکومت و ملت را تبدیل به رویای دوری می کنند. ملت با بودن در مرکز انتحار، هر بار گروه کثیری از دادخواهان صلح را از دست میدهد و اینبار برای چندمین بار کودکان مکاتب افغانستان قربانی سیاستهای نادرست هستند. پنجاه کودک زخمی در کابل و نود کودک در غزنی. این رقم وحشتناک و غیر قابل بخشش است.
در حقیقت صلح بیش از همه با سلامت زندگی کودکان این سرزمین رابطه دارد. باید حفظ سلامت روانی و جسمی این کودکان برای ملت و حکومت اولویت داشته باشد تا جنگ مفهومش وسیع تر از اینی که است، نگردد.
به جا و لازم است تا حکومت به عنوان اصلی ترین گروه مذاکره از طالبان درخواست کند تا انتحار و جنگ نابرابر و بزدلانه خویش را از دل زندگی مردم عادی بیرون بکشند و به جبهات اصلی جنگ منتقل کنند.
حکومت و همچنین گروههای غیر رسمی مذاکره کنندگان با طالبان باید به آنان بفهمانند که کودکان هیچ گونه ارتباطی با جنگ و مسایل جنگ ندارند.
هر چه بیشتر جنگ و خون به قلم و دفتر کودکان این سرزمین سرایت کند، خشم، کابوس و ترومای بعد از جنگ گسترده تر میگردد و بعید است تا کودک قادر باشد این وحشت پس از جنگ را حتا در دوره صلح فراموش کند یا به عنوان حامی صلح در کنار این پروسه قرار بگیرد.
کشورهایی که میزبان این گروه خونریز استند غیر معتقد به اصول بشری هستند باید خط قرمزهایی را برای ادامه میزبانیشان مطرح کنند و هیچ خط قرمزی مهمتر از حفظ سلامت روانی و جانی کودکان ما نیست.
گروههای غیر رسمی که از آدرس شخصی برای پروسه صلح بار و بنه سفر میبندد، باید بدانند هر گونه رفتار شخصی یا برداشت شخصی از صلح بر مبنای منافع شخصی شان خیانت به ملت و حکومتیست که سالهاست تقاص اشتباه بزرگان نابلد خویش را میپردازد.
صلح هیچ گونه ارتباطی با خودخواهی و خودمحوری ندارد. آنانی که برای رسیدن به قدرت از بازیهای بد سیاسی سود میرند و صلح را پروسه حکومت و ملت نمیدانند، در مقابل اشک و خون این کودکان مسوولاند.
ملت، سوداگران صلح اهل سفر را نخواهد بخشید.
سرمقاله/ روزنامه راه مدنیت