سطحینگری جریان افراطیت سنتی تا مدرن
زهرا فرخنده نادری
من با نمایشگاه “چادری مقابل لنگی” یا “صلح مقابل جنگ” خواستهام اعتراضهایم را مقابل عمل و رفتارهای غیر عادلانه در کشور روشن کنم. در این نمایشگاه بر هیچ فرد، فرهنگ و هویتی اهانت نکردم؛ بلکه از حق انسانی و شهروندیام استفاده کردهام. در این نمایشگاه نه تنها تجارب و برداشتهایم را بهعنوان یک زن افغان به نمایش گذاشتهام، بل نفرتم را نسبت به عملکرد نادرست انسانها در سوژههایم (همسوی سیاست با هنر) بیان کردهام. بنابراین بهخاطر نمایشگاه اعتراضیام نسبت به هیچ فردی معذور نیستم و نیاز به پاسخگفتن نمیبینم.
با وصف اینکه تقریبا ۱۲سال در این جغرافیا به هدف بهتر شدن کشور سپری کردهام؛ مخصوصا 8-9 سال مبارزهام را بهعنوان یک زن افغان در سطح ملی انجام دادهام که اکثریت آن در عرصۀ ملی برای رفع بحران ملی، صدا و پیامد داشته است. اما آنچه جالب است، یکتعداد غربزده و سنتزده بر من تاختند؛ درحالیکه من مخالف افراطیت چه زیر نام غربزدگی و چه زیر نام سنتزدگی استم؛ برای اینکه طرفدار اعتدال میباشم.
من با هویت فردیام به عنوان یک زن سیاسی آن هم با پرداختن قربانی در سطح ملی آغاز به فعالیت کردهام و تا کنون با هویت فردی خویش (در پهلوی هویت جمعیام) به پیش میروم. اما تعدادی در صفحههای اجتماعی و رسانهیی، بحث تبار و خویشاوندانم را به رخم میکشانند. این بحث به من نه؛ بل به برداشت و عدم ظرفیت آنها ارتباط میگیرد. من معمولا علیه هرگونه قدرت و ساختارهای قدرت سنتی موضع گرفتهام، اما برای اینکه من از یک خانوادۀ سنتی-مذهبی هستم، همواره بر من بهنمایندگی تمام تاریخ اجداد و فامیلم تاختهاند، اما من این بحث و قضاوت را بهتاریخ میگذارم.
بهعنوان یک زن در حوزه سیاست که با مبارزۀ بیش از یکدهه اینجا رسیدهام؛ پیشبین ایجاد گفتمان، بحث و حتا نقدهای خیلی تند سیاسی، فرهنگی و اجتماعی در رابطه به این نمایشگاه بودم، اما نه به این حد پیشبین بیفرهنگی فردی، جمعی و گروهی که هیچ مرزی را برای عقدهها و دردهای بیارزششان نشناخته، بر پدر، مادر، مذهب، فامیل و قوم یک فرد آن هم مبنی بر نقل قولهای دروغین و قانون جنگلی بتازند. این چنین برخوردهایی بیشتر برای افروختن آتش نفرت است نه نقد! اما تاسفبار این است که تعدادی با ادعای مدنیبودن و فعال فرهنگی بیآنکه بدانند اشتباه میکنند، نفرتپراگنی میکنند.
نمایشگاهی که من آن را از یک اتاق با یک تیم کوچک آغاز کردم؛ بیرون از چشم اکثریت فامیل، دوستان و مردم روی آن کار نمودم. میدانستم آن دیدگاههاییکه قبلا ساختار قدرت بر آن استوار است، حق و قدرت ابراز نظر را در رابطه به تجاربم نمیدهند، بهخصوص آنکه دید زنانه در اجتماع درصدد تغییر مثبت و عزت واقعی زن فراتر از دید ابزاری و نمایشی باشد.
من تاهنوز هر مبارزۀ زنانه را که آغاز کردهام با پذیرفتن خطر و پرداختن قربانی پیش بردهام، اما با وصف تمام چالشها و خم و پیچها در آخر امر، تعریف عزت آزادی را حس کردهام که بدون تردید برایم انرژیبخش بوده است. تا اینکه این مبارزات در پی آزادی با عزت، از سنگسارها، تحریمها و فشار قدرتهای متفاوت و حاکم در سطوح مختلف گذشته و جایگاهاش را به ثبوت رسانده است.
من اصلا پدرم را در این برنامه دخیل نساختم؛ چون دیدگاههایم خیلی زنانه و نتیجه و تجارب مبارزۀ یک زن در جغرافیای با حاکمیت مردانه است. من زمانیکه بر قدرت درونی زن معتقدم، بعضی چالشها و دشواریها را جزیی از ساختن هویت زنان میدانم. بر این اساس همچو گذشته با عدم استفاده از نام پدر و فامیل تا حد امکان و مسوولیت فردی به میدان آمدم تا مبارزاتم را با برپایی چنین نمایشگاهی علنی سازم.
من این بحث را در کشوری آغاز کردم که در آن ۱۲ سال با قدرت زنانه و چادری مبارزه کرده و به اینجا رسیدهام. در نظر من “چادری دریچه قدرت” و “هنر مقاومت” است و این نمایشگاه چکیدۀ فکری مبارزاتم است. حالا این موج نو پا (استفادۀ متفاوت از پوشش چادری) در این اواخر نظریات جدیدم با موجی از خشونتها دست و پنجه نرم مینماید.
من که با تاریخچه و ریشه در این عرصه (با پوشش چادری) کار کردهام، میتوانستم سوءاستفادهها و عدم رعایت احترام به فرهنگ افغانستان را با حرکات افراد تحت نام “مدرنیته” با ثبوت برملا بسازم و رسما در مقابل چشمان ملت بر آنها بتازم، اما فرهنگ من به من این اجازه را نمیدهد، چون در بعضی موارد بر آنچه صددرصد حاکم هستی، صد درصد نابود کردنش از ضعفات نمایندگی میکند نه از قدرتات! این مفکوره با زخمهایش، با خم و پیچهایش مقاوم و با حفظ کثرتگرایی به پیش خواهد رفت و دروازههای بیشتری بر نسلهای دیگر نیز باز خواهد نمود.
پیام من برای سنتیهای افراطی این است که کرکتر ۸-۹ سالۀ سیاسی و فرهنگیام در سطح ملی هویت حقیقی من است و این هویت بر علاوه اینکه بر ارزشها حرمت گذاشته و استوار بر آداب معاشرت بوده، مشمول ایستادن علیه ظلم، بیعدالتی و زورگوییهای استبدادی نیز است.
من این تعادل را همچو یک عسکر از زمانهای خیلی دور تمرین کرده با آن بزرگ شدهام. در غیر آن جرات این عملکردها را بهخود نمیدادم. پیامم به افراطیون مدرنیته که من نزدشان بهخاطر اینکه در درون چادری تاریک، نور و قدرت حس میکنم و متهم به مفکوره غیر مدنی هستم، این است که امیدوارم این انسانهای برتریجو در همنشینی با آفتاب، در نور شدیدش دید انسانیشان را دوباره دریابند!
برای متقلبان فرهنگ و مدرنیته بگویم که از بُعد عاطفی برای یک دختر، “شکلک لنگی” پدرش برایش همچو بیرق افغانستان عزت دارد. با تمام دید حقوق بشری و عدالتخواهی در جغرافیای افغانستان، آن لنگی را همچو بیرق در اهتزاز میخواهم؛ زیرا بیرق کشور نیز چند متر تکه است.
در ختم باید گفت گروهی در مدت کارهای رسمی دولتیام همواره برایم پیام و نظریۀ وارد شدن به بخش دیزاین و فیشن را میدادند، اما حالا این طور معلوم میشود که برداشتشان از استعداد من در این بخش اشتباه و کلیشهیی بوده است، چون بهخاطر فعالیت متفاوتم در این بخش نیز ناراحت و خشمگین به نظر میرسند. آنها نتوانستهاند دیدگاه مثبت و آرزوهای نیکم را برای این مردم و سرزمیناش درک کنند.
از همین جا اعلام میکنم در هر حوزۀ سیاسی یا هنری که وارد شوم، من آن ذهنیت زنانهیی را انعکاس میدهم که برتریجویان از آن هراس دارند نه آن سیمای زنی را که ابزار سودجویی است.