زندگی نام دومش آزادی است
پیادهکنندۀ متن: فرهاد فرامرز
یادداشت: این گفتگوی رادیویی را نعمت حسینی، خبرنگار سابق رادیو افغانستان با قهار عاصی، شاعر جوانمرگ کشور در سال 1369 انجام داده است. روزنامه راه مدنیت به دلیل اهمیت تاریخی آن و برای گرامیداشت از مقام شامخ این شاعر جوانمرگ آن را دوباره بازنشر میکند.
حسینی: تمام شعرهای این گزیده را در یک سال سرودهاید یا سالهایش متفاوت است؟
عاصی: این مجموعه گزیدۀ از شعرهایی است که در مدت چندین سال سروده شده که انتخاب کردهام.
– زیادتر شعرهای کدام سال خوشتان میآید؟
– فکر میکنم در «روال» کار شاعرانهام، از آغاز کمی و کاستی در شعرهایم بوده، این را اعتراف میکنم. ولی از سال 1365 به بعد بالای کارهای خودم اطمینان دارم و حساب میکنم. شاید حالا هم کاستیهای باشد که در آینده متوجه شوم. یعنی از سال 65 به بعد، شعرهایم بیشتر مطرحاند.
– بهخاطری مطرح هستند که شما خواستید با بزرگان شعر و ادب مشورت کنید؟ یا اینکه زیاد شعر سرودید و بدون اینکه کسی مشوره و تعلیمتان بدهد، خود متوجه شدید؟
– به شما بهتر معلوم است که مسأله هنر و ادبیات، بیمشوره، بیمطالعه و بینقد دوستان، کار آدم از کاستی مبرا نمیشود. طبعا استادانی بوده، دوستان، جوانان و کتابخوانهایی که مرا متوجه کارهایم ساختهاند و خودم نیز به ادبیات خودمان و به ادبیات ترجمهشدۀ کشورهای دیگر پرداختهام و کار خود را به اصطلاح «فِلتر» کردم.
– شما را کیها در کارهایتان کمک کرده و بیشتر کاستیهای شعریتان را گرفتهاند؟
– در عرصۀ شعر کلاسیک یا اوزان عروضی که سرودم، استاد حیدری وجودی، استاد مسلم من است. در عرصۀ شعر نیمایی، آزاد یا سپید، استاد گرامی واصف باختری برایم مشورههای نیک داده و از جوانها دوستانی داشتهام که کاستیهای کارم را نشان دادهاند و اصلاح کردم.
– پس، از این معلوم میشود که حیدری وجودی و واصف باختری دو شاعر بسیار خوب ما، مخصوصا استاد باختری بالای شما تاثیر داشتهاند.
– تاثیر شعری منظورتان است؟
– نخیر! (منظورم این است که) تاثیرشان در زمینه رفع کاستیهای تان.
– بلی، بهحیث استاد و آموزگار، مرا متوجه ساختهاند که اینجا چنین و آنجا چنان است.
– شعرِا خیر این مجموعه (دیوانعاشقانۀ باغ) شما، یک داستان است «افسانۀ باغ» که زیبا تصویر و بیان شده، نمیشُد که «افسانۀ باغ» را در قالب چهارپاره بیان کنید، تا اینگونه پارچه پارچه نشود؟
– اصلا این منظومه در فورم چهارپاره است، بهخاطر آسانتر شدن خواندنش، من به شکل «جداگانه» آوردم و بهصورت تقطیعی نوشتم.
– شما از این گونه شعرهای«افسانه»گونه زیاد دارید؟
– خوب شد یادآوری کردید، من منظومهها و نمایشنامههای شعری دارم، افسانههایی که با احساس، تخیل و پرداخت و کشف خودم سروده شده و کدام منبع خارجی نداشته است.
– شما یک تعداد از شعرهایتان را «آزادی» نام گذاشتید، چرا؟
– بلی، تقریبا چهارده منظومه است،{که} برای آزادی سروده شدهاند.
– شعرهاییکه برای آزادی سرودید را با مسایل سخت عاطفی و غنایی یکجا کردید، (یعنی با موارد یادشده)، آزادی را شروع و ختم کردید، چرا؟
– شاید من اشتباه کنم، (اما) نزد من؛ نام دومِ عشق، خدا، معشوق، شعر…،آزادی است! زندگی نام دومش آزادی است. برایم عشق وقتی مفهموم دارد که آزادی باشد، وقتی زندگی مفهموم دارد که در آن، آزادی باشد. زیبایی وقتی مفهوم دارد که در آن آزادی باشد. به این خاطر، همیشه طرح اولِ از عشق، برای من آزادیست.
– یعنی شما آگاهانه این کار را کردید؟
– بلی، پرداختن به این شیوه، کار من است. من همانگونه که خواستهام، در فورمهای غنایی- غزل، فورم نوی و یا لطفِتازهتری ارایه کنم و گپ خودم را بگویم. در فورمهای نیمایی هم میخواهم که گپ خود را عاشقانهتر ارایه بدهم، تا طرف، تلطیفشده گپ را بگیرد. شاید روح کُلی شعر، حماسی یا اجتماعی باشد، اما وقتی با مزههایعاشقانه بیان میشود، شنونده خوبتر میگیرد.
– از شعرهای شما بوی یک شاعر دیگری میآید، مثلا: … بهسان علف/ گیاه… این قبلا به شکلی از اشکال بیان شده…
عاصی- شما میخواهید، بگویید که من متأثر از شعر شاملو هستم، آنجایی که میگوید:
«درخت با جنگل سخن میگوید
علف با صحرا
ستاره با کهکشان
و من با تو سخن میگویم»
…
خوب، من بارها در مصاحبههایم گفتهام که، یک شاعر یا هنرمند، وقتی در عرصه کارش مطالعه میکند، شعرها و دستآوردهای دیگران را میخواند… خواهینخواهی ذهنش زیر تاثیر زبان آنها میباشد، شما یک مورد را در این مجموعه، یاد کردید، این مورد را ذهنم توارد کرده. اگر شاعر یا نویسندۀ همینطور، توارد در اثرش صورت گیرد و بعدا بگوید، این کار را نکردم، یا اینکه بگوید من قبل از او سرودهام… کار خوبی نیست، این دیگر به اصطلاح چشم سفیدی است.
یکی از شاعران ما، از شعر سیاوش کسرایی «چیزی» را گرفته بود، با تغییرات بسیار کم، بعد ادعا کرد که از خودم است….
خوب آنها را میگذاریم به کار خودشان. من خود اعتراف میکنم که از همه شاعران گذشته، چه آنهاییکه به زبان عزیز فارسی دری نوشتهاند و چه ترجمه خواندهام و به نحوی متاثر شدهام و طبعا باید متاثر شوم. آدم زیر تاثیر زبان و بیانشان میباشد.
– شعرهایی که به وزن (و قالب) کلاسیک سرودید، بیشتر خوشتان میآید، یا شعرهاییکه به وزن (قالب) نیمایی و آزاد؟
– این مربوط به کاری میشود که من چقدر توانستهام از عهدۀ آن برایم: وقتی من غزل سرودم، چقدر توانستم جوانب لطفِ غزلی را مراعات کنم و چقدر توانسته ام، درست ارایه بدهم.
– یعنی قالب مشخصی را دوست ندارید؟
نه نه، قالبهای رقصان شعری خوشم میآید، چه به شکل غزل باشد یا نیمایی… مثلا یک تعداد بحرهای غزل است که بسیار رقصان و زیبا هستند که خوش آدم مییاید و من هم در این مجموعه نیز تجربه کردهام.
– سوای این گزیده، چقدر شعر دیگر آمادۀ چاپ دارید؟
– حسینی صاحب! «یکذره» پررویی و لاف فکر نشود، من ده جلد کتاب دیگر به همین قطر، آماده چاپ دارم.
– قطر گفتید، ضخیم بودن کتاب برایتان ارزش دارد یا… (محتوای آن)؟
– مقصد من از آن نیست، خواستم کُلیت آثارم را برایتان بگویم که چقدر است؟ من سه نمایشنامه منظوم دارم که میتوانند یک کتاب شوند، اما ده جلد کتاب دیگرم نیز آماده چاپ است که در آینده اِنشاءالله چاپ خواهد شد و یکیاش زیرچاپ است (تنها ولی همیشه).
– خوب از شعرهایی که در«دیوان عاشقانه باغ» آمده، کدام شعر خوشتان میآید؟
– من همه شعرهایم، همه شعرهایم از سطر اول تا آخر را دوست دارم و خوشم میآید.