مقاله

تجددگرایی؛ در غیاب سیاسی زنان؟!

سعادت‌شاه موسوی

امروزه در جهان، تعریف قدرت دیگرگون شده‌ است، دیگر کسی به‌معنای کلاسیک آن باورمند نیست. وقتی ‌مفهوم قدرت در نسبت به زن و مرد به چنگ تبیین سپرده می‌شود، یکی از تعاریف کلیشه‌یی آن این است که، قدرت فروکاسته می‌شود به قدرت بدنی و فیزیکی.

بی‌تردید در ادوار کهن این نوع تبیین در تقسیم کار و مسوولیت‌های اجتماعی و سیاسی نقش برجسته‌یی داشته است. چون تفکر مردمحور حاکم و غالب بوده، زنان در بسا موارد ضعیف بودن و ناتوانی خویش را باور می‌کردند. ضعیف جلوه دادن زنان در همه عرصه‌ها یک برساخت اجتماعی و نسبی است. یعنی نمی‌توانید برای آن آبش‌خور دیرینگی و ازلیت دریافت کنید. امروزه تعریف قدرت واقعی که اکثر اندیشمندان به آن عنایت دارند، این است که «قدرت» یعنی «دانایی» و «دانایی» یعنی «قدرت». وقتی معرفت و خردمندی را معادل قدرت قرار دهیم، ساختارشکنی صورت می‌گیرد و نظریۀ تقسیم قدرت و مشارکت اجتماعی و سیاسی براساس  مفهوم قدرت فیزیکی ابطال می‌شود. نظریه‌یی که از نظر ذهنی و فکری زنان را در برابر مردان پایین‌تر قرار دهد وجود ندارد. اگر وجود هم داشته باشد، تهی از تبعیض و امر جنسیتی نیست.

با این پیش‌درآمد می‌شود بحث را روی سه محور ادامه داد، یکی این‌که در تاریخ عریض سرزمین ما، آیا زنان سیاست‌گر و قدرت‌مند بوده‌اند که ته‌ماندۀ نقش آنان را بشود اکنون لمس و حس کرد؟ بحث دیگر این‌که وضع کنونی چگونه است؟ سهم و مشارکت زنان را در ساختار قدرت با چه مکانیزمی می‌شود فهمید.

به‌سخن «هانا آرنت» قدرت یعنی حضور همگان، یعنی بدون حضورِ همگان بازی قدرت به‌معنای واقعی آن شکل نمی‌گیرد. آن‌چه بساط پهن می‌کند و گسترش می‌یابد شبه قدرت است و بازی که نام دیگرش خشونت و ستیزه‌جویی است. ستیزه‌گری همیشه زادۀ جهل نیست، گاهی عاقلانی برای رفع و دفع انزوایی زیستِ سیاسی خویش به آن متوصل می‌شوند.

محور سوم این می‌تواند باشد که بانیان تجددگرایی در سرزمین ما، چه تعریف و بازتعریفی از زن و جایگاه سیاسی آن دارند، و در نهایت با چه سبک و شگردی ساختارزدایی صورت گیرد و تعادل اجتماعی، توسعه سیاسی و اقتصادی را با حضور و مشارکت واقعی زنان تعریف و تبیین کنیم.

از سیاست‌گران و رهبران حاکم این‌گونه سوال کنیم نسخه‌یی که شما برای مشارکت سیاسی زنان می‌پیچید ناقص است و حضور شکوهمندی بانوان را برنمی‌تابد. وقتی زن و دختر شما مستور و پنهان است و آفتاب و مهتاب جواز دیدن آنان را ندارند، مردم چگونه ادعای شما را باور کنند که واقعا به تساوی و برابری حقوق زن و مرد ایمان دارید و بخشی از فرصت زمانی خود و بخشی از هزینۀ اقتصادی را صرف رشد و توسعۀ آنان می‌کنید. شک و تردید، کمی و کاستی وجود دارد، چهرۀ این کاستی‌ها و چالش‌ها را می‌شود در ایام انتخابات به وضوح دید.

شاه امان‌الله خان به‌عنوان اولین زمامدار تجددگرا، مسالۀ تساوی جنسیتی را هسته‌گذاری کرد و در عمل نشان داد که آن‌چه می‌گوید به آن عمل می‌کند. به‌شهادت تاریخ، امان‌الله خان زمینه را برای حضور زنان در تصمیم‌گیری‌های سیاسی و اجتماعی فراهم ساخت؛ یکی از آن نشانه‌ها «انجمن حمایت از نسوان» بود که به ‌رهبری بانو کبری؛ خواهر امان‌الله خان شکل گرفت.

این انجمن برای حقوق سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی زنان فعالیت و مبارزه می‌کرد. مسالۀ مهم این‌که برای همسرش زمینۀ فعالیت سیاسی را مساعد ساخت و در عمل ثابت کرد که تنها شعار نمی‌دهد. امان‌الله خان به‌عنوان یک شاه کثرت‌گرا، ملکه ثریا (ثریا طرزی) را در سفر تاریخی و سرنوشت‌ساز با خود بُرد و در بازگشت بخشی از فعالیت‌ها و مسوولیت‌های کشورداری را به عهدۀ او گذاشت. در دورۀ امانی ارشادالنسوان تأسیس شد و در آن بستر، فکر و اندیشۀ بانوان پخش و نشر می‌شد. شاه حضور روشن‌فکران و روشن‌گران را گرامی می‌داشت و به آزادی فردی و گسترش مطبوعات علاقه‌مندی شدید داشت. اما تحجر و سنت‌گرایی قرون وسطی تجددخواهی امان‌الله خان را تحمل نکرد و آن فصل طلایی نوگرایی را ناتمام گذاشت.

در دورۀ کمونیست‌ها و تسلط چپ‌گراها، «آناهیتا راتب‌زاد» یکی از مهم‌ترین شخصیت‌های جناح چپ در سیاست افغانستان و از رهبران شاخۀ پرچم حزب دمکراتیک خلق افغانستان بود، در سال ۱۹۶۵ به‌عنوان نمایندۀ مجلس این کشور انتخاب شد. در همین سال سازمان دمکراتیک زنان افغانستان را پایه‌گذاری کرد.

با قدرت‌گرفتن حزب دمکراتیک در این کشور به‌عنوان سفیر افغانستان در یوگسلاوی، وزیر امور اجتماعی و وزیر آموزش فعالیت کرد؛ و از ۱۹۸۰ با به‌قدرت رسیدن ببرک کارمل به‌عنوان معاون رییس‌جمهور انتخاب شد.

روایت‌های تاریخی نشان می‌دهند که هر وقت سنت و سنت‌گرایی کم‌رنگ بوده‌است، آن‌گاه زنان قدرت‌نمایی و مشارکت سیاسی خود را انجام می‌دادند. چه در زمان کمونیست‌ها و چه در زمان شاه امان‌الله خان، فلسفۀ حضور زنان ریشه در عقب‌زدن دین‌مداران افراطی داشته است. نه این‌که دین اسلام زنان را به خانه‌نشینی فرامی‌خواند، بل قرائت‌های دگم‌اندیشانه و جزم‌گرایانه بانوان را از حقوق طبیعی و شهروندی‌شان محروم می‌داشته ‌است.

در دهۀ دموکراسی که زنان در عرصه‌های گونادگون رشد داشته‌اند و در حوزۀ مطبوعات و رسانه‌ها بیشتر دیده می‌شوند، این دست‌آوردها قابل دفاع و محترم هستند. زنان به پارلمان راه ‌یافتند، وزیر شدند، رییس و معین شدند، سفیر و والی شدند، این همه دست‌آوردها بدون شک قابل وصف‌اند. اما بازی‌گران اصلی قدرت، هنوز برخوردشان با سیاست و حضورِ جدی زنان ناشیانه است.

زنان رهبران سیاسی افغانستان از چشم ملت و مردم پنهان‌اند، حتا در نشست‌های تشریفاتی و غیر سیاسی هم زنان حضرات در کنارشان نیست.

همان اصطلاح که بیشتر در این مورد جامعه‌شناسان اسفاده می‌کنند، این جماعت «آزادی را برای دختر همسایه می‌خواهند». در بسیار مواردِ از وجود زنان استفاده ابزاری می‌کنند و به زن به‌عنوان کسی که دارای مقام رفیع اندیشیدن است و توانایی تغییر جامعه را دارد باور ندارند.

حتی در هیئت رهبری احزاب سیاسی نیز حضور بانوان به‌شدت کم‌رنگ است. از آن‌جا که رهبران این احزاب سنتی-قومی می‌باشند، امکان نفوذ را به زنان نمی‌دهند، چون هنوز رویکرد سنت‌گرایی در ساحت فکری‌شان جوان و تازه است و با آن قالب ذهنی گذشته‌گرا زندگی می‌کنند.

داکتر «عنایت‌الله بابر فرهمند»؛ معاون یکی از تکت‌های انتخاباتی در روز نخست آغاز کارزار انتخاباتی همراه با خانمش در سخنگاه قرار گرفت.

این اقدام می‌تواند به روحیه نوگرایی و برابری‌طلبی جنسیتی کمک کند و اعتماد به‌نفس زنان را افزایش دهد.

عمل‌گرایی همان چیزی‌ست که در کارنامۀ سیاست‌مداران این سرزمین دیده نمی‌شود. برای این‌که مشارکت سیاسی و حضور اجتماعی زنان معنای واقعی پیدا کند و صلابت این طبقه محروم تضمین شود، از حرکت‌های مثبت و خجسته باید حمایت کرد و مورد تکریم قرار داد.

امیدواریم کسانی دیگری نیز به‌سان آقای بابر فرهمند این شجاعت و درایت سیاسی و انسانی را پیدا کنند و به سمت کاروان تجددگرایی  حرکت کنند.

تا سیاست و ساختار قدرت در سرزمین انسانی نشود و زنان در آن سهم برابرانه و فعالانه به معنای واقعی کلمه نداشته باشند، جامعه به توسعه و بالندگی حقیقی دست نخواهد یافت.

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا