جامعهشناختی ناکامی جنبشهای اجتماعی در افغانستان
از منظر علم جامعهشناسی، جنبشهای اجتماعی به عملکردهای جمعی گفته میشود که هدف آن دگرگونی یا حفظ کل یا بخشی از ساختارها یا شرایط جامعه باشد.
آنتونی گیدنز؛ جامعهشناس شهیر بریتانیایی در تعریف جنبش اجتماعی میگوید: جنبش اجتماعی را میتوان کوشش جمعی برای پیشبرد منافع مشترک، یا تامین هدفی مشترک از طریق عمل جمعی خارج از حوزه نهادهای رسمیتعریف کرد.
وی باور دارد که جنبشهای اجتماعی میتواند هم خیلی کوچک «بیش از ده نفر» و هم بسیار بزرگ «بیش ازچندین میلیون نفر» باشد. از سوی دیگر جنبشها میتوانند در قالب چارچوبهای قانونی فعالیت نمایند و یا به صورت پنهانی، زیر زمینی و غیر قانونی فعالیت کنند.
جامعهشناسان معتقدند که جنبشهای اجتماعی در پاسخ به شرایط نابرابر و ناعادلانه اجتماعی، دیکتاتوریهای سیاسی-اقتصادی و وضعیت نابهنجار جامعه، ظهور و عرض اندام میکنند.
جنبشهای اجتماعی با احزاب سیاسی و رفتارهای جمعی مانند تظاهراتها تفاوتها و قرابتهای زیادی دارد. مردم افغانستان سالهاست که انواعی از بیعدالتیها، دیکتاتوریها، نابسامانیها و بسا مشکلات ساختاری و عاملیتی را تجربه میکنند.
پس بر اساس شرایط وجودی و ایجادی جنبشهای اجتماعی، آیا در افغانستان جنبشهای اجتماعی ظهور کرده است؟
به صورت کلی پاسخ این پرسش مثبت است. اما تاریخ دقیق ظهور جنبشهای اجتماعی ونوعیت آن در افغانستان به درستی روشن نیست ونمیتوان ادعا کرد که فلان جنبش اجتماعی با چه هویتی اولین جنبش اجتماعی بوده است.
به باورجامعهشناسان، جنبشهای نوین اجتماعی از دهه ۱۹۶۰ میلادی پا به عرصه وجود گذاشته و تاثیرات ژرفی در فرایند تصامیم و برنامههای دولتی وزندگی اجتماعی گذشته است. این جنبشها عبارتند از جنبشهای دانشجویی، جنبشهای گوناگون قومی و ملی، جنبشهای نژادپرستی و ضدنژادپرستی، جنبشهای اصلاحطلب و حکومتداری خوب، جنبشهای مذهبی و ضد مذهبی، جنبشهای فمینیستی و دادخواهی زنان، جنبش حفاظت از محیط زیست و… که البته این جنبشها بیشتردرکشورهای غربی ومخصوصا در ایالات متحده امریکا ظهور و فعالیت داشته است.
ظاهرا در دوره سلطنت محمدظاهرشاه جنبشهای اجتماعی بیشتر از گذشته نقش مثبت بازی کردهاند، هرچند جنبش مذهبی مخالف اصلاحات و تغییرات دوره امانیه را نیز نمیتوان از قید جنبشهای اجتماعی کنار گذاشت.
منظور این نبشته، آسیبشناسی از جریان شکلگیری، تداوم و فعالیت جنبشهای اجتماعی در افغانستان است. بهرغم گونهگونی اهداف، اشکال و خصوصیت جنبشهای اجتماعی که مورد بررسی جامعهشناسان میباشد، اما حضور و شکلگیری جنبشهای اجتماعی که معمولا و اکثرا در برابر بیعدالتیها و شرایط ناگوار اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ظهور میکنند، مفید و موثر تلقی میشود.
تغییر و دگرگونی، اصلاحات و بهبودی شرایط عمومی از خواستهها و مطالبات اساسی بسیاری از جنبشهای اجتماعی بوده است. یکی از مزیتهای جنبشهای اجتماعی بر حزب سیاسی این است که جنبش اجتماعی در امر تحقق مطالبات اجتماعیشان، از معامله بر سر قدرت سیاسی پرهیز میکنند. درحالیکه مهمترین هدف احزاب سیاسی تصاحب یا شراکت در قدرت است، اما جنبشهای اجتماعی اهدافشان را با چوکی و قدرت معامله و تعویض نمیکنند.
بنابراین برای نظارت و کنترول اقتدار سیاسی، برای به صدا درآوردن آهنگ تغییر و تحول، برای فریاد نابسامانیها و بیعدالتیها، برای بهبود شرایط عمومی و برای هماهنگی و انسجام عمومی در مقابل بیعدالتیها و نابسامانیهای جامعه، موجودیت جنبشهای اجتماعی قابل دفاع و ضروری است، اما به این معنی نیست که همه جنبشهای اجتماعی به حال جامعه مفید بوده یا خواهند بود.
جنبشهای اجتماعی درافغانستان که نمونه بارز آن «جنبش روشنایی» است، از چند کاستی و خلای مهم رنج برده/ میبرد، که با تبیینهای جامعهشناختی به آن اشاره میگردد.
- جامعهشناسان در تشریح خصوصیات جنبشهای اجتماعی گفتهاند که: جنبشهای اجتماعی دارای اهداف مشخص اجتماعی (بیشتر تغییر ودگرگونی کل یا بخش از عناصر جامعه)، دارای برنامههای مشخص و معین برای همه اعضای جنبش، دارای ایدولوژی و بینش مشخص، دارای هویت مشخص و دارای عمومیت و فراگیر است. به نظرمیرسد جنبشهای اجتماعی در افغانستان از این ویژگیهای عمومی ذکر شده، چیزی کم داشته است. اما برجستهترین کاستی جنبشهای اجتماعی در افغانستان، عدم عمومیت و فراگیری آن بوده است. هرچند یک جنبش اجتماعی میتواند قومی یا مذهبی باشد، ولی این گونه جنبشها از تاثیرگذاری کمتری برکل جامعه برخوردار است. از سوی دیگر مخالفتهای سایر گروههای قومی و مذهبی را برمیانگیزد. افغانستانشمول نبودن این جنبشها چه به لحاظ اعضا و چه به لحاظ دیدگاه و برنامه عاملی بر ناکامی آنها تلقی میشود. به عبارت دیگر جنبش اجتماعی معمولا به دنبال ارزشهایی فراگیر و یا ایدههایی بزرگ چون منافع ملی، آزادی، رفاه همگانی و … استند. جنبش روشنایی نیز از همه ویژگی یک جنبش اجتماعی به صورت کامل برخوردار نبوده است.
- جامعهشناسان معتقدند که برای تحقق اهداف یک جنبش اجتماعی معمولا دو نوع رهبر (رهبر اجرایی و رهبر کاریزماتیک) برای یک جنبش اجتماعی ضروری است. به نظر میآید جنبشهای اجتماعی در افغانستان هیچگاه هر دو نوع رهبر را همزمان نداشته است. رهبر کاریزماتیک برای مشروعیتبخشی عملکردها و تصامیم جنبش، جذب اعضا، حل و فصل اختلافات اعضا و… موثر است. در حالیکه رهبر اجرایی در صحنه اجرای تصامیم نقش ایفا میکند.
- جامعهشناسان برای پیدایش جنبشهای اجتماعی شرایط و مراحلی را در نظر دارند، یعنی یک جنبش اجتماعی بدون شرایط خاص و پیشزمینههای لازمی، به طفل زودرس و ناقصی میماند که با دشواریها، آسیبپذیریها و احتمالا با مرگ زودرس نیز مواجه خواهد بود. جنبش اجتماعی مشروطهخواهی به رهبری سید اسمعیل بلخی و دیگران، در زمان سلطنت محمدظاهر شاه از این کاستی رنج میبرد. از نظر نیل اسملسر؛ جامعهشناس مشهور مکتب نوسازی، شرایط ساختاری، فشار ساختاری، گسترش باور به تغییر، عوامل شتابدهنده، وجود گروههای هماهنگکننده و کنترول تغییرات برخاسته از عملکرد اعضای جنبش، میتواند سبب تحقق اهداف جنبش اجتماعی گردد.
- شیوه عمل جنبشهای اجتماعی شرطی دیگری برای موفقیت یک جنبش اجتماعی است. بدین معنی که جنبشهای اجتماعی بایست ظرفیت تحلیل، ارزیابی و انتخاب بهترین شیوه عمل را داشته باشد. فیالمثل جنبش اجتماعی باید بتواند تشخیص دهد که شیوه مدنی و مسالمتآمیز، مبارزه فکری و قلمی برای تحقق اهدافشان موثرتر است یا شیوه خشن و خشونتبار؟ رویکردشان انقلابی باشد یا آهسته و گام به گام؟ به نظرمیآید که جنبشهای اجتماعی در افغانستان از سنجش و تشخیص شیوۀ عمل متناسب با وضعیت و شرایط عمومی نیزعاجز بودهاند.
- پرهیز ازمعامله اهداف جنبش با منافع شخصی توسط رهبران یکی دیگر از عوامل موفقیت یک جنبش اجتماعی است. جنبشهای اجتماعی بدون ساختار و مقررات معین سازمانی و بدون مشخص بودن تعدادی اعضا وهواداران برای دستیابی به اهداف سالهای طولانی مبارزه میکنند. رهبران جنبشهای اجتماعی جز به تحقق اهداف (تغییر و دگرگونی در شرایط ناگوار) به چیزی دیگر اقناع نمیشوند، در غیر آن صورت دوام نخواهند آورد. اتهامها و سوظنها به برخی از رهبران جنبشهای اجتماعی در افغانستان مبنی بر خیانت به اهداف جنبش و معامله با دستگاه قدرت وثروت نیز وجود دارد.
بدون شک دلائل مطروحه بر ناکامی جنبشهای اجتماعی در افغانستان، صرف یک تحلیل جامعهشناختی از وضعیت جنبشهای اجتماعی در افغانستان بوده، این نبشته صد البته قابل نقد است و درعین زمان میتواند سرآغاز یک گفتگوی جامعهشناختی پیرامون علل و عوامل ناکامی جنبشهای اجتماعی، ضرورت شکلگیری و ظهور جنبشهای اجتماعی و نقش جنبشهای اجتماعی بر بهبود شرایط عمومی جامعه باشد.
سید محمد فیروزی؛ دانشجوی مقطع دکتورا رشته جامعهشناسی توسعه