جمیع عمر
روزگار نهچندان دور وحید عمر را بلبل کرزی میخواندند؛ چراکه در آن زمان همانگونه که مرتضوی امروز موضوع غیبت مردم شده و بر سر زبانها افتاده، او در واقع مرتضوی کرزی بود. تا جایی که برخی سایتهای روشنفکری، شعر شاملو درباره دروغنگفتن را برای او نوشته و او را بهخاطر توجیهگریهای ناموزونش ملامت کرده بودند.
در دوره انتخابات گذشته، او بلبل زلمی رسول بود؛ زیرا تصور میکرد که کرزی از او حمایت میکند، اما چون کرزی بر طبق عادات دیرینهاش به همه چیز و همه کس بدبین بود، مکنونات قلبیاش را از بلبل خوشالحانش هم پنهان نگه داشته بود.
این بلبل خوشالحان ناگهان با کریم خرم آن مرد خوشخرام چنان در افتاد که میانهاش برهم خورد و رو در روی همدیگر رجزها خواندند و همدیگر را در میدان رشادت به مبارزه فراخواندند.
چند گاهی بدینگونه گذشت و ناگهان معشوق لباس نفرت بر تن کرده و بلبل خوشالحان لب و زبان به نفرتسرایی گشود و هر آنچه سنگ نفرت و ملامت بود بر سر و صورت معشوق فرود آورد.
در این دوره مضمون دشنامها و نشان سنگ ملامتهای او محمداشرف غنی واقع شد و هر آنچه از زشتی و پلشتی قابل شناسایی بودند، نثار دکتور غنی کرد و او را عامل هزار بدبختی عنوان میکرد.
حکومت وحدت ملی که استقرار یافت، دیری نگذشت که مرغ سفارت بر بال بلبل نشست و او در کشور ایتالیا سفیر گماشته شد. سالهای سفارت به سر آمد، در حالیکه فکر میشد مسوول مطبوعاتی حنیف اتمر شود، سر از قهوهخانۀ ارگ در آورد و مشاور باصلاحیت و تشریفات کامل در ارگ گماشته شد. حالا او ستایشگر کسی شده که روزگاری نهچندان دور با بدترین الفاظ او را آماج گرفته بود و آیندۀ افغانستان را با بودن او در قدرت، تاریک عنوان میکرد.
نهتنها بلبل عزیز که متاسفانه نسل جدید تکنوکراتهای افغانستان اکثر این گونهاند و اینچنین قیافه سیاسی فرهنگی دارند. آنها را اصول فکری و چهارچوبه اخلاقی به جاده زندگی نمیآورند، بل پول و منزلت موقت سیاسی از هر مجرا و مقصدی که فراهم شوند، عامل جهش و تپش آنهاست. این خصوصیت و الگوی کثیف در سایه فرهنگ هژمونیک به افغانستان آمده و متاسفانه فراگیر میشود.
نسل مشروطهخواهانی که سر در راه هدف میدادند، نسل دهۀ دموکراسی که از قبول صدراعظمی بهسبب عقاید فکری سر باز میزدند و نسل چپی که چه بهعنوان شعلهیی و … در زندان میپوسیدند اما حاضر به معامله باورهایشان نمیشدند و یا حتی چپیهایی که خیابانها را فتح کرده بودند و چراغ انسانیت را روشن میخواستند، حتی به اندازه نسل راستهایی که دانشگاه را بهخاطر عقیده از دست میدادند، دیگر در افغانستان منقرض شده است.
نسل جدید یک تبارز بارز دارد و در میان اینها «چاردهصد» گروهی که فقط چند گرداننده و رهبران مرموز آن، همه آدمهای مهم شدند، چه کسی از آنها حمایت میکند؟ معلوم نیست!
از دفتر مهمترین رقیب رییسجمهور، به ناگاه در خانه او در ارگ مسکنگزین میشوند. نسلی که گفته میشود قراردادها و معاملات میلیونی از آنهاست، عایدات از آنهاست که لابد مالش و پالش آموختهاند ورنه در ذهن و اندیشۀ آنان دانشی نیست که نیست.
این نسل که از آن یاد شد، نسل صاحب مالشگر و پالشگر امروز است، نسلی بیاصول و مجیزگوی که در خدمت قدرت و ثروت قرار گرفته و موقعیت کمایی میکنند. نسلی شبکهباز و عنکبوتوار در تمام قدرت گسترده.
مهم نیست چه گروهی در قدرت باشند، اما آنها همیشه هستند، طالبان یا کمونیستها، اما آنها باز هم هستند. قراردادها و امتیازات کلان اداری به آنها میرسند. آنها شبها به هم متصل میشوند، پارتی میگیرند و وقتی دامن آفتاب بر صورت شهر پهن میشود، در دو سه گروه کمپاینی مقابل هم تقسیم میشوند!
نسلی که همۀ افغانستان را سر کار گذاشته است. نسلی که شب برای حنیف اتمر مشورت میدهند و روز برای دکتور غنی. نسلی که یکسال با داکتر عبدالله است، سالی با زلمی رسول و سال دیگر با دکتور غنی و آخر امر هم بیطرف میشوند و از درد مردم نوحهسرایی میکنند. بلی، این نسل بیطرف بزرگترین معضله افغانستان امروز است.
وحید عمر، روزی نهچندان دور، رحمتالله نبیل را به استعفا از حکومتی که به نظرش فروخته شده است به ترک قدرت تشویق کرده بود و گفته بود آقای نبیل آنقدر شرف دارد که از این دولت استعفا بدهد، در حالی که خود او سفیر همین دولت شد و حالا مشاور روابط استراتیژیک در همین دولت!
حالا این بلبل شرفشناس و وطندوست اگر واقعا فضایل اخلاقی را ثبات و قداست اندیشه میداند، در ارگ چه میکند؟ او که از امکانات بیتالمال تامین و تغذیه میشود، به مردم گزارش بدهد که کارش در ارگ چیست و دستآوردهای کاری او در این مدت چه بوده است؟
اگر از جیب رییسجمهور هم معاش میگیرد، با کدام چشم، رو در روی کسی قرار میگیرد که برای دشنام دادن به او بهدنبال واژه میگشت.
حل مسالۀ او و صورت کار او، پرده از راز این نسل مدعی رهبری جدید برخواهد داشت و فاجعهیی را که در حال تسری است در معرض تحلیل و تفسیر خواهد گذاشت.
سید اصغر اشراق