تاثیر شگرف کتابخوانی
چند وقتی است نگاهم به زندگی تغییر کرده است. زندگی را با عینکی دیگر میبینم. خود را در میان این همه اتفاقات پیدا کردهام، انگار قبلا خودم نبودم و در این دنیای بزرگ گم شده بودم.
سالها از زندگیام میگذرد. تازه متوجه شدهام سالهایی را که سپری کردم همه از دست دادهام و درست زندگی نکردهام، ولی حسرت گذشته را نمیخورم. لذتهای واقعی زندگی را حالا تجربه میکنم. چهار الی پنج ماه است که پا به عرصهٔ جدید زندگیام نهادهام. در این زمان، دوستی مرا بسیار یاری کرده و همچنان همراهم است.
در همین چهار الی پنجماه تغییراتی شگرف داشتهام که مسیر زندگی، شیوه، اهداف و لذتهای زندگیام را تغییر داده است. دیگر آن زهرا نیستم که «من» درونیاش را به فراموشی سپرده بود و وقت خود را صرف رضایت دیگران میکرد. زهرای فعلی با زهرای پنجماه پیش زمین تا آسمان فرق میکند.
عقایدم، علایقم، طرز تفکرم و لذتهای زندگیام همه تغییر کرده است و این را مدیون همان دوست خوب و گرانبهایم هستم. دوستی که در روزهای سخت و طاقتفرسا مرا تنها نگذاشت و لحظه به لحظه با من همراه بود و راه درست را به من آموزش میداد و چه تجربههایی را که به من یاد داد، برایم الگو و عبرت شد. یادآور گذشت زمان و موجودیتم در جهان هستی را آموخت. چه هستم، که هستم و چه میکنم؟
مثل استادی دلسوز بدون هیچ منت و توقعی برایم وقت میگذارد و مرا با تمام هستی، پیدایش و دگرگونیهای اطرافم آشنا میکند. این دوست مهربانم «کتاب» است.
متاسفانه سرانۀ کتابخوانی در افغانستان خیلی پایین است و به همین علت با مشکلات اجتماعی و اقتصادی بسیاری مواجه هستیم. کشورهای پیشرفته به این امر دست یافته و تبلیغات و تشویقهایی را برای ترویج کتابخوانی انجام میدهند و فرهنگ کتابخوانی هر روز بیشتر از روزهای قبل میشود.
«آیندهٔ روشن در انتظار جامعهٔ کتابخوان است.»
مشکلاتی که ما در افغانستان با آن مواجه هستیم و وزارت فرهنگ و ارشاد هیچ کاری در قبالش انجام نداده، بالا بودن نرخ خرید کتابهاست.
من بهعنوان یک کارمند معمولی با معاش معمولی میخواهم کتاب بخوانم و برای این امر باید کتاب تهیه کنم، ولی وقتی به کتابفروشی مراجعه میکنم و قیمتهای گزاف کتابها را مشاهده میکنم از توانم خارج است که بیشترین کتاب را خریداری کنم. این شاید مشکل خیلی از دانشجوها باشد که در موقع خرید کتاب با کمبود پول مواجه میشوند.
مشکلات مالی و گرانی کتابها یکی از موانع توسعهٔ فرهنگ مطالعه در قشر جوانان محسوب میشود. در کنارش مشکلات دیگری نیز وجود دارد؛ سطح سواد خانوادهها که اطفال خود را تشویق به کتابخوانی نمیکنند. از کودکی اگر برایشان کتاب داستان بخوانند، تخیل کودکان قویتر و همچنان دایره واژگان کودکان گسترش مییابد. در رسانهها برای ترویج فرهنگ مطالعه تبلیغات خیلی کم است نسبت به سریالهای ترکی که از تلویزیونها پخش میشود. بماند که این سریالها چه تاثیر منفی در روند زندگی مردم جامعه گذاشته است.
به باور من، هر چه بیشتر کتاب بخوانیم قدرت تخیلمان نیز تقویت میشود و شناخت بهتر و عمیقتری روی مسایل و اتفاقات اطرافمان پیدا میکنیم، چیزی که به کرات من با آن مواجه شدم و تاثیرش را به طور قطع بر زندگی شخصیام دیدهام.
البته هنوز خیلی مانده برای خودشناسی بهترم. هنوز در مرحلهٔ ابتدایی قرار دارم تا به رشد عقلی بالایی برسم و یا خود را کتابخوان بنامم. وقتی هر روز کتاب بخوانم و دیگر لحظهیی کتاب را از خود دور نکنم و برایم مانند اکسیژن باشد، آن زمان است که خود را کتابخوان میگویم. به هر صورت کتاب مسیر زندگیام را تغییر داده است.
به قول انیشتین: «افکار و اندیشههای انسان به گونهیی است که ممکن است فقط خواندن یک کتاب پایهٔ اندیشهها و افکار انسان را بر مبنای جدید و یا در مسیر خاصی قرار دهد و چه بسا ممکن است کتابی مسیر و سرنوشت میلیونها انسان را در راه مخصوصی بیندازد.»
جامعهٔ ما وقتی به پیشرفت، آگاهی، همپذیری و وحدت ملی میرسد که مطالعه، کار هر روز جوانانش باشد. متاسفانه امروزه وقتی چند جوان یکجا میشود تفریح و سرگرمیهایی چون بازی لدو دارند، خانوادهها هم در اوقات بیکاری مشغول دیدن فلمهای تجاری ترکی هستند که هدفشان فقط عوامفریبی و ذهنیت دادن پوچ و بیحاصل برای جوانان ماست.
روایت شهر/ زهرا ناظمی