شاه پرشتاب و جامعۀ بیشتاب!
سالهای حکومت شاه امانالله خان که از آن به نام عصر امانی سخن میرود، استنثناییترین فصل در تاریخ سیاسی افغانستان شناخته میشود که پس از یک تسلسل سنگین استبداد و خودگامگی، بالاترین مرجع قدرت سیاسی به آوردن اصلاحات دموکراتیک مبادرت میورزد.
اگر امیر حبیبالله خان در کله گوش لغمان کشته نمیشد، برادرش نصرالله خان که نایبالسلطنه خوانده میشد و خارجرفته و انگلیسدیده هم بود، بیشتر مورد توجه امیر قرار داشت تا پس از مرگ برادر سلسلهدار امارت باشد.
چرخه گردون اما بر وفق مراد نچرخید و امیر در اوج آرزوهای سیاسیاش چشم از جهان فرو بست و به رغم اعلان امارت سهروزه نصرالله خان در جلالآباد، سرانجام مرغ دولت بر شانه امانالله خان نشست و او وارث تخت و تاج پدر شد. امانالله در برج جوزای ۱۲۷۱ شمسی در پغمان تولد یافت و پس از عنایتالله و حیاتالله سومین پسر امیر حبیبالله است که تعلق مادری او به قوم بارکزی میرسد.
امانالله خان در شرایطی بر مسند قدرت نشست که افغانستان بر اساس معاهده گندمک ۱۸۷۹ میلادی از استقلال خارجی محروم بود و تمام مناسبات بیرون مرزی افغانستان تحت نظارت بریتانیا صورت میگرفت.
چرخه تحولات سیاسی در منطقه و در سطح جهانی چندان بر مراد بریتانیا نمیچرخید و این امر سبب گردید که امانالله خان به قصد اعلام استقلال کمر بندند.
شاه جوان دل به دریا زد و به منظور تصفیه حساب با انگلیسها، به تاریخ ۱۳ ثور ۱۲۹۸ جنگ رسمی را با انگلیسها شروع کرد اما به دلیل برتری نظامی انگلیسها و بمباردمان هوایی جلالآباد و کابل توسط طیارات انگلیسی، نیروهای دولت امانی شکست خورد اما به دلیلی هراسی که برای انگلیسیها به وجود آمده بود، سرانجام موضوع از طریق مذکره حل و فصل گردید و انگلیسها پیمان راولپندی را در ۱۹۱۹ میلادی پذیرفتند که بر اساس آن قیمومیت چهل ساله بریتانیا بر افغانستان پایان یافت و استقلال افغانستان با نام امانالله گره خورد.
امانالله میراثدار نظام مستبد و بسته بود که تمام امکانات و انرژی حاکمیت برای برای بقای قدرت و خوشگذرانی امیر به مصرف میرسید و چیزی به نام توسعه ملی و رفاه جمعی مردم در مرکز توجه قدرت قرار نداشت.
امانالله اما به جهان پیرامونش با دید متفاوت مینگریست و بسیاری از هنجارها و قراردادهای حاکم را مانع پیشرفت و ترقی افغانستان دانسته و به شدت عاشق تجدد و تحول بود.
به همین دلیل ایجاد روابط گسترده بینالمللی و اصلاحات بنیادی در سیاستهای داخلی در دستور اولیه کار او قرار گرفت و در این راستان اقدامات قابل توجهی را به انجام رسانیده و در نهایت همین اقدامات شرایط سرنگونی او را نیز فراهم کرد.
در سطح بینالمللی رابطه خوب و پر منفعت را با کشورهای دور و نزدیک ایجاد و همین گونه در سطح داخلی نیز به اقدامات سترگ دست یازید که مهمترینهای آن را میتوان این گونه خلاصه کرد.
تشکیل کابینه با صدارت عبدالقدوس خان، فراهم آوری و تایید قانون اساسی (نظامنامه اساسی دولت علیه افغانستان) در ۷۳ ماده در لویه جرگه ماه حوت ۱۳۰۳، جایگزینی تقویم هجری شمسی به جای قمری، تاکید بر داشتن یک همسر، رفع حجاب سنتی از زنان، فرستادن اولین گروه از دختران برای تحصیل به ترکیه، اعزام دانشجو در سایر کشورها مانند فرانسه، ایتالیا و آلمان، تاسیس مکاتب و جالبتر از همه اعلام تعطیل روزهای پنجشبه به جای جمعه و پوشیدن کلاه شاپو به جای لنگی و پکول حد اقل در کابل، از جمله اصلاحات شاه جوان شمرده میشدند.
علاوه بر اینها، یکی از کارهای انسانی را که او در نخستین سال قدرت به انجام رسانید، لغو فرمان خرید و فروش هزارهها به عنوان برده بود که از امیر عبدالرحمن به میراث مانده بود.
سفر شش ماهه به اروپا و بعضی کشورهای منطقه یکی دیگر از اقدامات نادر او محسوب میگردد که محاسبه او از غیبت شش ماهه از قدرت در پرتو هیچ منطق و استراتیژی سیاسی تا حالا روشن نگردیده است.
دقت در کارنامههای امانالله و تلاش پرشتاب او برای ایجاد تغییر و تحول بنیادی در ساختار قدرت و نظام اجتماعی به خوبی نشان میدهد که او عاشق افغانستان و شکوفایی و ترقی آن است و برای دست یافتن به این هدف از هیچ گونه تلاش و جسارت دریغ نمیورزید اما از جانب دیگر، بیتوجهی او به پوتنانسیل نیرومند حلقات ارتجاعی و بازیهای استخباراتی بریتانیا در منطقه و همین گونه غیبت شش ماهه او از محور و مرکز قدرت چنین مینماید که شاه جوان با ساختار سنتی جامعه، نقش دین مذهب و متولیان دینی و مذهبی و به ویژه با شکل و شمایل بازیهای استخباراتی بریتانیا در منطقه به شدت بیگانه است و یا آنها را جدی و برافگننده قدرت خود نمیداند.
جالبتر هم این است که در میان یاران و مشاوران نزدیک او نیز کسی درج تاریخ نگردیده است که با روحیه دینی و مذهبی مردم و ظرافتها و پنهانکاری بازیهای سیاسی استخباراتی آشنا بوده و در این زمینه به شاه جوان یاری رسانیده باشد.
شاید هم ثبات سیاسی که از پدر او به میراث مانده بود، او را نسبت به همه چیز خوشباور و نسبت به موفقیت اصلاحاتش امیدوار ساخته بود. این درحالی است که یکی از خصوصیات بارز رفتاری امیر عبدالرحمن خان شک بر همه چیز و نظارت بر کوچکترین حرکت سیاسی بود که حتی در دورترین نقطه افغانستان هیچ حرفی برای او ناشنیده و هیچ حرکتی پنهان نمیماند.
از این رو با توجه به همین ملاحظات از پایان سفر شش ماهه او به عنوان آغاز سقوط او تعبیر رفته است که به قول مرحوم غلام محمد غبار، شاه جوان پس از برگشت از سفر شش ماهه دیگر آن شاه پیشین نبود و با ردای کبر و غرور برگشته بود و نسبت به همه چیز از چشمانداز تکبر مینگریست و نمیدانست که اقدامات عجولانه او شرایط براندازی او را فراهم میکند.
انگلیسها که ظاهرا از صحنه غایب بودند، اما از بازیهای استخباراتی دست نکشیده و چشم دربار شاهی متاسفانه نسبت به این متن و محتوای این بازیها بسته بود. به همین دلیل بیتوجهی دربار به سنتها و معتقدات دینی و قبایلی، نخستن جرقه آتش مخالفت با پادشاه را توسط شینواریهای شرق کشور روشن کرد و آنان بر حکومت محلی سنکو خیل هجوم بردند و با غارت امکانات دولت و خلع سلاح عساکر دولتی، با اطمینان از پشتیبانی خارجی و حمایت نیروهای مذهبی داخلی خواستههایی مطرح کردند که قبول آن برای امانالله خان در حکم مرگ تعبیر میگردید. مثلا طلاق ملکه ثریا، اخراج خانواده طرزی از افغانستان، مسدودکردن تمام مدارس دخترانه، برگرداندن تمام محصلان دختر از بورسیه تحصیلی خارجی، لغو قانون اساسی و به جای آن تنفیذ قوانین اسلامی و اعطای مناسب دولتی برای علمای دینی در راس این خواستهها قرار داشتند.
شاه جوان دیگر از تخت بخت در حال بر افتادن بود و دایره دسایس نیز در حال گسترش که مهار آن از قدرت و توان دربار خارج شده بود. هرچند شاه در آخرین تلاش خود از تمام اصلاحات و نوآوریهای خود صرف نظر کرد در نهایت مرکز قدرت را نیز به قندهار منتقل کرد، اما حبیبالله کلکانی عرصه را از همه سو تنگ کرده و در بازیهای استخباراتی انگلیس به عنوان امیر موقت برگزیده شده بود. پس از امانالله هرآنچه به نام اصلاحات نامگذاری شده بود، متوقف گردید و افغانستان یک بار دیگر در کام سیاهبختی فرو رفت.
ظهور و افول امانالله خان آموزههای فراون دارد و مهمترین آموزه آن که هنوز در بسیاری از محاسبات سیاسی دستکم گرفته میشود، قدرت برافگننده و برپادارنده سنت و آموزههای دینی و مذهبی در این کشور میباشد که بیتوجهی نسبت به آن برای هر زمامدار سیاسی مالیات سنگین تا مرز براندازی تحمیل خواهد کرد. افغانستان امروز درست در صد سالگی تاسیس حکومت امانی قرار دارد و در این صد سال فراز و فرودهای فراوان را تجربه کرده است، اما شاخصههای قضاوت سیاسی و اجتماعی همچنان همانهاییاند که حکومت امانی را برانداختند و در این صد سال هیچ گونه تغییر و تحول جدی در بنیادهای این شاخصهها بهوجود نیامده است.
در حکومت امانی اگر تدبیری در کار میرفت و آن حکومت دچار شکست نمیشد، گسست فاحش بر سرنوشت افغانستان تحمیل نمیگردید و بدون هیچ تردیدی افغانستان امروز در وضعیت خیلی بهتر قرار داشت و مصیبتهایی که امروز جان و مال مردم این سرزمین را میگیرند، چنین گسترده و پا برجا وجود نمیداشتند.
سخت دردآور است که در این صد سال به رغم تجربه رخدادهای خونین مردم افغانستان در همان وضعیتی قرار دارند که در عصر امانی قرار داشتند. درست است که امکانات مدرن ارتباطات زندگی مردم را متحول کرده است، اما چیزی به نام خرد جمعی که بتواند معیار سنجش و تشخیص منافع جمعی قرار گیرد هنوز به بلوغ و شکفتگی نرسیده است.
سوالی که پس از گذشت یک قرن هنوز بیپاسخ مانده است این است که چرا ما نتوانستهایم از حصارهها و پندارههای جهالت جمعی عبور کره و با خرد جمعی مسلح شویم؟
هادی میران؛ شاعر و نویسنده