چرا ادبیات کودک نداریم؟
سعادت موسوی
سرگذشت تلخ و تاریک اکثرِ نسل این سرزمین، این بوده که کسی در این جغرافیای آتش و دود، کودکی و بچگی نکرده است. امکانهای دورانِ کودکی و فضای کودکپروری را گاهی جنگ از ما گرفته است، گاهی جهل که ریشۀ همۀ بدبختیهای عالم است. در میهنِ گرامی که برایش تاریخ طویل میبافند، آموزهها و گزارههای تاریخی، همیشه سایۀ سیاه بودند بر سرنوشت کودکان. چون پیشینه ادبیات و فرهنگ ما بهصورتِ عمومی مردانه و بزرگسالارانه است، هر قدر به کتیبههای کهن مراجعه کنیم، ادبیات کودک و متون کودکمحور مهجورتر و ناپیداتر میشوند. البته جامی، عبید زاکانی و نظامی و کسانی دیگر برای کودکان نوشته و سرودهاند، آن هم بهگونۀ که پند و اندرز به فرزندان خود میدادهاند و نگاه سرمعلممآبانه به مساله داشتند.
پدری با پسری گفت به قهر
که تو آدم نشوی جان پدر
حیف از آن عمر که ای بیسروپا
در پی تربیتت کردم سر
«جامی»
آن روز که هفت ساله بودی
چون گل به چمن حواله بودی
اکنون که به چارده رسیدی
چون سرو به اوج سرکشیدی
«نظامی»
یک مساله باید تفکیک شود، اینکه نوشتن برای کودکان و نوشتن درباره کودکان با هم یکی نیستند. خیلیها درباره کودکان جستارها، شعر و متونی تولید کردهاند. مانند همین اشعار که در تاریخ ادبیات فارسی وجود دارند، اینها بیشتر درباره کودکان هستند، تا اینکه برای کودکان آفریده شده باشند. آنچه امروزه باید جدی گرفت شود همین «نوشتن برای کودکان» است. چون جامعه متون لازم و کافی را برای کودکان و نوجوانان ندارد و این یک کاستی غیر قابل انکار است.
در روزگاری که کودکی کردن بیادبی معنا میشد، کودک خوب و نجیب را اینطور برای ما تعریف میکردند: «کودک خوب و فرزانه کم حرف میزند، حرفشنو و آرام است، گوش به فرمانِ پدر و مادر و بقیه بزرگان خانه است.» هر قدر بیشتر سکوت میکردی، گراف شریف و نجیب بودنت بالا میرفت. این یعنی ریشههای شجاعت و جسارت کودک را در نطفه خفه کردن و مجالِ رشد و پرورش طبیعی را در او نابود نمودن. از جهت دیگر، اگر مکتب و مدرسه هم بوده، با آموزهها و نصابهای سفت و سخت، چراغ رابطۀ کودکان با متون بزرگسالارانه بسیار تاریک بوده است.
امروزه، روانشناسان و اصحاب فکر، با آزمایشها و پویشیهای علمی و پژوهشی خود نشان میدهند که کودکان اگر کودکی نکنند، دورۀ کودکی خود را بهصورتِ طبیعی و کامل طی ننمایند، نمیتوانند افراد سالم باشند. هستۀ سلامت فکری و ذهنی در دوران بچگی در انسانها گذاشته میشود. بسیار از خشونتورزیها، عقدهگشاییها، دهنکجی و روانپریشیها ریشه در ایام کودکی دارد که جامعه اجازه نداده است که کودک، مثل کودک رفتار کند. جامعه پدرسالار و سنتی، تلاش میکند که کودک مثل آدم بزرگ رفتار کند و این از ظرفیت کودک بالاست و باعث تشنج و نضجگیری عصبیت و قهاریت در کودک میشود.
در جهان معاصر رویکرد ادبیات کودک عوض شده است، دیگر وقت آن گذشته است که ادبیات کودکان را محدود کنیم به تبلیغ و تلقین نصایح خشک، نظافت دست و پا و بدن، اطاعت از پدر و مادر، حرفشنوی از بزرگان، سروصدا نکردن در حضور مهمان، سحرخیز باش تا کامروا باشی، بخند تا دنیا به رویت بخندد، دستگیری از بینوایان به سبک و سیاق نهادهای خیریه و مسایلی از این قبیل که نتیجۀ کلی و نهایی همۀ آینها بیخبر ماندن کودکان از مسایل بزرگ و حاد و حیاتی محیط زندگی است.
در عصر تکنالوژی و انفجار اطلاعات، باید بساط شگوفایی استعدادها را مساعد ساخت و برای کودکان کنجکاو فرصتهای بالندگی بیشتری را بخشید. تصورات قالبی و سنتی مبنی بر این که کودکان نمیفهمند و از پرسشها و پاسخهای جدی زندگی باید دور باشند، باید مورد بازنگری قرار گیرند. ذهن و مغز کودکان نباید با خوشحالیها و امیدهای میان تهی پر شوند. کودکان بایسته است که با واقعیتهای جامعه خود روبرو شوند و بدانند که چرا خیلی از همقطاران آنان ماهها روی میوه و گوشت را نمیبینند. چون کسانی دیگر هستند که میخواهند همیشه سفرۀ چرب داشته باشند و حق مردم را بیرحمانه بقاپند.
اگر بخواهیم تعریفی از ادبیات کودک و نوجوان ارایه دهیم باید بگوییم؛ به نگارش درآوردن کلیه مفاهیم مورد نیاز برای رشد فکری، روحی و اجتماعی کودکان و نوجوانان، در قالبهای مختلف ادبی چون داستان، شعر، دل نوشته و خاطره، ادبیات کودک و نوجوان محسوب میشود.
در این ژانرهای گوناگون مطابق بضاعت کودکان، باید نشان دهیم که چرا دروغگویی بد است، چرا دزدی زشت و ناصواب است. صرف بیان محض کافی نیست، باید براهین منطقی و اصولی ارایه داد تا کودکان با استدلال و دلیل، مسایل و مفاهیم را اثبات و نفی کنند. باید به کودکان یاد بدهیم که اطاعت از پدر، مادر و معلمِ نفسپرست، تنبل و راحتطلب نمیتواند عمل پسندیده باشد.
در ادبیات کودک باید به این توجه کنیم که ادبیات کودکان باید پلی باشد بین دنیای رنگین بیخبری و در رویا و خیالهای شیرین کودکی و دنیای تاریک آگاه غرقه در واقعیتهای تلخ و دردآور و سرسخت محیط اجتماعی بزرگترها. کودک باید از این پل بگذرد و آگاهانه و مسلح و چراغ به دست به دنیای تاریک بزرگترها برسد.
اما سوگمندانه حقیقت این است که، هنوز که هنوز است بهمعنای درست واژه متن برای کودکان در جامعه ما تولید نمیشود. دور و نزدیک، نشستها و برنامههای ادبی را رصد میکنیم و سالانه میبینیم که شعر، قصه و طنز چاپ و رونمایی میشوند. اما هیچ کدام برای کودکان نیست، همه و همه بر محور بزرگسالاران تولید و تکثیر میشوند.
این تنها یک کاستی و نقص نیست، بل یک فاجعه تمامعیار است. انجمن حمایت از کودکان نداریم، خبری از کانون ادبی برای نوجوانان نیست. در سرزمین ما، کودکان همان پرندگان فراموش شده و مهجورند. در چنین بستر خشک و بیهمهچیز، امکان ندارد که نابغۀ ظهور کند و یا متفکری قد بکشد. نابغهها و اندیشمندان مال بسترها و جوامع سالم و مساعد هستند.
در این کویر خشک که ادبیات کودک نادیده گرفته میشود، «گروه گهواره» کارهای خوبی را برای کودکان انجام داده است. این گروه، قصهها و داستانهای کودکانه را از زبانهای دیگر به زبان فارسی، پشتو و اوزبیکی ترجمه و برای کودکان افغانستان نشر میکنند.
بدون شک این گروه روزنۀ کوچکی است ولی با معنای بلند و ارزشمند. امیدواریم گروهها و انجمنهای دیگری نیز ظهور کنند و برای ادبیات کودکان متن تولید نمایند. متن از بطن جامعه خود ما بیرون بدهند و هزاران هزار قصه و افسانۀ دستنخورده را بازآفرینی کنند. شاعران و نویسندگان ما، به کودکان فکر کنند، و این نسل در حال رشد را ارجمند بدارند.