ضرورت توانمندسازی زنان در مشارکت اجتماعی
بهزاد برمک
بیهیچ اغراقی زنان افغان زندگی ذلتباری، چه در دوره جنگ و چه در دوره دموکراسی داشتهاند. بیوههای شهدای این سرزمین مورد تهاجم، تجاوز و تحقیر قرار گرفتهاند؛ اما با حراست از میهن، حرمت خاکشان را بهجا آوردهاند. دختران در نبود قانون و حاکمیت آن، از حقوق برابر حتا با برادر خود برخوردار نبودهاند؛ اما به امید روزگار مترقی، دست از تلاش و صبوری برنداشتهاند.
ما در دورهیی زندگی میکنیم که جذابیت و مشروعیت دولتها با میزان مشارکت اجتماعی مردم بهویژه زنان محاسبه میشود. تجربه جهانی ثابت کرده که حضور زنان در عرصه عمومی و سطوح تصمیمگیری به اصلاح نظام اداری و به بهبود کیفیت خدمات دولتی در کشورهای در حال توسعه، کمک شایانی کرده است. بنابراین وظیفه ارگانهای دولتی است که با فراهمسازی زمینههای توانبخشی زنان به رشد اقتصاد و توسعه مبتنی بر دانش کشور همت گمارند.
امروز توانمندسازی، مقبولترین نظریه به شمار میرود. این نظریه استقلال سیاسی و اقتصادی را دو جزء مهم دانسته و مشارکت زنان در حیات اجتماعی را توصیه میدارد.
نظریه توانمندسازی بیشتر براساس نوشتههای محققان کشورهای در حال توسعه برحسب نیازشان شکل گرفته است و نشان میدهد که ورود زنان به فرایند توسعه، یک جنبش وارداتی از غرب نیست.
توانمندسازی یعنی تدارک و حاکمیت بیشتر بر منابع و کسب منافع برای زنان و آن فرایندی است که طی آن، افراد برای غلبه بر موانع پیشرفت، فعالیتهایی انجام میدهند که باعث تسلط آنها در تعیین سرنوشتشان میشود.
این واژه به مفهوم غلبه بر نابرابریهای بنیادین است. ضرورت توانمندسازی زنان در مشارکت اجتماعی به این مفهوم است که آنها برای انجام برخی از کارها، توانایی جمعی پیدا میکنند و این امر به رفع تبعیض میان زنان و مردان منجر میشود و یا در مقابله با تبعیضهای جنسیتی در جامعه مؤثر واقع میگردد.
توانمندسازی زنان در مشارکت اجتماعی به پنج معیار زیر بستگی دارد:
رفاه: رفاه به عنوان اولین معیار، مرحلهیی است که طی آن مسایل رفاه مادی زنان مانند: وضعیت تغذیه و درآمد خانوار در مقایسه با مردان مورد بررسی قرار میگیرد.
دسترسی به منابع: یعنی زنان دارای حق برابر با مردان در دسترسی به منابع در حوزه خانواده و در مقیاس بزرگتر، در سیستم دولتی، دارای جایگاه خاص میباشند.
آگاهی: آگاهی متضمن تشخیص نقشهای جنسی و جنسیتی قابل تغییر در ساختار فرهنگ است و تا جایی باید پیش رفت که تقسیم کار برحسب جنسیت قابل پذیرش برای هر دو طرف باشد و نباید معنای سلطه یک جنس بر جنس دیگر را تداعی نماید.
مشارکت: برابری در مشارکت به معنای سهم دادن زنان در پروژههایی است که آنها به نوعی در آن ذینفع هستند. به طور کلی افزایش حضور زنان در جامعه عامل بالقوه مشارکت و سطح توانمندی زنان است.
کنترول: کنترول به مفهوم افزایش مشارکت زنان در حد تصمیمگیری است؛ بهنحوی که آنها را به سوی توسعه پایدار سوق دهد.
اشکال و شیوههای توانمندسازی زنان افغانستان
البته با توجه به ساختار جامعۀ ما یعنی وضعیت خاص اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و بهخصوص فاصله زیاد میان معیارهای عنعنوی با پنج معیار نظریهپردازان ایدۀ توانمندسازی و ارتقای ظرفیت زنان کشور بهصورتهای زیر امکانپذیر میگردد:
- حذف عواملی که مانع از فعالیت زنان میشود.
- اصلاح قانون کار با توجه به قانون اساسی، قوانین مدنی و جزایی.
- حذف باورهای سنتی یا به اصطلاح فرهنگسازی جنسیتی در توانمندسازی زنان و مشارکت اجتماعی.
- محو خشونت علیه زنان بهعنوان ضرورتی برای سلامت زنان و مشارکت اجتماعی.
- بازبینی قوانین مربوط و اصلاح آنها از طریق بررسی وضعیت نابهنجار زنان در امور مدیریتی، تحصیل و خدمات بهداشتی.
- توجه به افزایش مهارت فنی و حرفهیی زنان از طریق آگاهی و آموزش.
- اجباری ساختن تحصیلات مقدماتی برای تمام دختران بدون توجه به محدویتهای سنی.
- جذب دختران و زنان در تمام رشتههای تحصیلات عالی بدون توجه به تبعیض مثبت و مبتنی بر اصل شایستگی.
- تخصصی کردن مشاغل زنان از طریق آموزشهای حرفوی و مسلکی.
- توصیه به ارتقای ظرفیت زنان از طریق آموزش در تمامی سازمانها و نهادهای دولتی و غیر حکومتی.
- ارتقای سطح آگاهی عمومی زنان در خصوص مسایل سیاسی، خانوادگی، اجتماعی و اقتصادی از طریق تولید برنامههای مفید در رسانهها.
مصادیق توانمندسازی زنان در مشارکت اجتماعی
– تشویق خانواده از زنان در مشارکت اجتماعی.
– حمایت دولتی از طریق اعِمال قدرت به وسیله قوای سهگانه (اجراییه، مقننه، قضاییه).
– ایجاد مراکز مشاوره حقوقی و روانی در مرکز و ولایتها به صورت رایگان.
– رسیدگی فوری به دوسیههایی که یک یا طرفین دعوا زن باشد، باید کرامت انسانی در آن رعایت شود.
– تاسیس انجمنهای امدادرسانی و مددکاران متخصص، به کلیه قربانیان جرایم علیه زنان و مجازات مجرمان آنها در زودترین وقت ممکن.
– واگذاری پُستهای کلیدی مدیریتی به زنانی که دارای تواناییهای اجراییوی داشته باشند.
– اصلاح قوانین مربوط به حمایت از خانواده با تأکید بر نقش فعال زنان در مشارکت اجتماعی.
نتیجهگیری
ستمهای رواشده بر زنان، از بزرگترین و کهنترین ستمهای تاریخ بشری است و بیتردید خردمندان و نیکخواهان باید هرچه زودتر برای این زخم کهنه و درد مزمن انسان، چارهیی علمی، منطقی و عملی بجویند.
در آخر زنان نه تنها نامهربانی این سالهای پس از خفقان را گواه بودهاند؛ بل با سلول، سلولشان چشیده و با گوشت، پوست و استخوان آن را نیز لمس کردهاند. با آنهم در حاشیه قضایا قرار دارند. با این حال اما نباید حقوقشان تلف گردد و در نهایت کنار صدای منسجمی میایستند که دموکراسی را باور دارد.