افغانستان سرزمین دردهای مشترک است. جنگ، غربت و فقر هیولای سهگانهیی است که مدام به جان مردم این جغرافیا افتاده است و تا قطره آخر خونشان را بیرحمانه مکیده. کدام خانه داغدار جنگهای این سرزمین نشده و نیست؟ خوب میدانیم که محصول هجدهسال دموکراسی و آزادی بیان بدنهای تکهتکهشدۀ ما روی خیابان است. ما قدرنشناس نیستیم. حتی پاسدار اقدام آخر حکومتایم! حقوق بدنهای تکهتکهمان از دوره حقوق بشر شده است کوپنهای پیازی که بوی و طعم تیز و تندش اشک زنان را در آورده است و سنگینیاش کمر مردان بازمانده دادخواهی را شکستانده. ما شاهدیم که برای قشر فقیر و دور از ساحه قدرت، دموکراسی و حقوق بشر به همان اندازه دوره طالبانی روی خودش را سیاه کرده است.
چه کسی چشمپوشی میکند از ظلم دستگاههای حاکم، که گاهگاهی طعم ظلم مسندنشینان بهظاهر مدرنش بهمراتب تلختر و وقیحتر از ظلم مندیل سیاهان جنگجو و جنگطلب بوده است. ما بارها، در راهروهای محاکم چشیدهایم که قانون اساسی که مورد حرمت ماست و زیر چتر حمایت ما جای دارد، برای لحظههایی که نیاز به پناه داشتیم در حد یک تبصره کوچک هم لب به حمایت ما تر نکرده است.
در مقابل بیمهری رهبران سیاسی، ناکارایی و برادرخواندگیهای اسفبارش، چند سال اخیر ملت «در ترکیب قشنگ و زیبای متفاوت» هرگاه که به خون غلتید، گروهی دیگر برای خون دادن به صف شد. دقیقا لحظههایی که نکتاییپوشان اریکهدار گوشت، پوست و استخوان این مردم را به دسته و تبار و قبیله تقسیم میکردند. ما تنها خانههایمان را در این سالها ویرانی از دست ندادهایم، بل در حقیقت سقف امیدمان را هم ویران یافتهایم.
اما نسل امروز، نسل آگاهی و تعهد است. نسل چالش و پرسش. نسل تدبیر و تفکر. نسلی که خود را به دنیای بزرگ رنگها، ایدهها و عقاید پیوند داده است. جغرافیا را با خطوط مرزی در ساحه سیاست میشناسد، اما دیگرپذیری، احترام بهعقاید دیگری و حرمت به مذهب و فرهنگ همنوعش در هیچ مرزی برایش خلاصه نمیشود. نسل امروز تکهیی از وجودش را در شرق سرزمین خود مییابد. تکهیی از باورش را در غرب سرزمین دیگری و پارهیی از عقایدش را در شمالیترین نقطه این نقطه خاکی.
نسل امروز به رنگینکمان بزرگی پیوسته که وی را در افق روشناندیشی به روشناندیشان دنیا وصل میکند. نسلی که به هفتاد و دو ملت این کره خاکی ایمان دارد و زیبایی را در طیف گسترده بودنی متفاوت میداند.
با چنین نسل آگاه دیگر کسی را یارای آن نیست تا به سادگی از تن فرزند خوست، هلمند، جاغوری، خوست، دایکندی، مزار و هرات برای خود و منافع خود سپر بسازد و کلهمنار برپا کند و با طبقهبندی انسانها شعورشان را زیر سوال ببرد.
با جرات و افتخار باید گفت که مدتهاست جوان امروزی از پستوی تنگ تباری-قومی درآمده است. خوشبختانه همتباری در سرزمین من دیگر به چشم و خط و خال و زبان نیست. همتباران امروز افغانستان آنانی هستند که از قهرمانانشان قلم هدیه میگیرند نه تفنگ. همتباران امروز در جبهه صلح به هم شانه میدهند، و صدایشان را قدرت یکدیگر میدانند با اینکه گاه همزبان هم نیستند. دور زدن چنین نسلی برای رسیدن به قدرت و ثروت بیخردی محض بازیگران ناکام سیاستهای ناپایدار امروز افغانستان است.
برای جوان ما صلح و زندگی بر اساس آنچه در جغرافیایش به وقوع پیوسته، مفهومی تاریخی و مقدس دارد. صلح در سرزمینی مانند افغانستان نمیتواند صلح صادراتی و دلبخواهی پروژهپروران سیاست و اقتصاد دنیا باشد.
صلح هویتی دارد که به ذهن، روح و خواسته ملتی مربوط است که تاوان جنگ را پرداخته است. صلح نمیتواند روی خون پاک و مقدس هزاران جوان ما قدم بگذارد و خود غسل پاکی به جای آورد.
این حقیقت است که ملت ما جز چند اجنبی به ظاهر خودی و میهندوست، نه اهل جنگ بوده است و نه جنگافروز بهشمار میرود، اما ضعف مداوم داعیهداران کمخرد نه یکبار که بارها سرزمینمان را محل تاختوتاز همسایگانی قرار داده است که نه شرعا حق همسایهداری میدانستند و نه اخلاقا به فرهنگ دیگرپذیری آشنایی داشتهاند و نه عرف پسندیده را الگوی رفتاری خویش قرار دادهاند.
ریشه صلحخواهی در ما به اولین زخمهای ناسور برگرفته از جنگ میرسد نه سیاست شکستخورده امریکایی. صلح حرمت به انسانیت و مدنیت است چه در خط دشمن، چه در خط دوست.
این روزها در رسانههای دیداری و شنیداری کم نخواندهایم و نشنیدهایم که جوانان ما حرمت صلح را به حرمت خون بیگناهانی ربط میدهند که زیربنای ماندگار این سرزمیناند.
باید بدانیم این روزها ندای حمایت گروه بزرگی از جوانان مخالف حکومت به حمایت اصل انسجام ملت و دولت گوش دشمنان این سرزمین را کر کرده است. البته که استقبال از صلح به مفهوم چشمپوشی از ناکارایی نظام نیست، بل احترام به دموکراسی نوپای در افغانستان است.
ملت ما در کنار حمایت از نظاماش، قانون اساسی را با تمام کمبودیهایش خط قرمز خود میداند. چه کسی میتواند خط قرمزهای این مردم را بشکند که بهای ماندگاریاش هزاران کاکل بر خاک است و از نو بر پایه منافع خود بنویسد؟ نسل امروز قانون را کاملتر خواهد نوشت و خواهد خواند، اما قدمی از حمایت دستآورد این دو دهه دموکراسی عقبنشینی نخواهد کرد.
بیهیچ اغراقی زنان این سرزمین زندگی ذلتباری را چه در دوره جنگ و چه در دوره دموکراسی کشیدهاند. بیوههای شهیدان این سرزمین مورد تهاجم، تجاوز و تحقیر قرار گرفتهاند، اما میهن گفته حرمتداری خاکشان را کردهاند. دختران در بیقانونی و قانونمداری از حقوق برابر حتی با برادر خود برخوردار نبودهاند، اما به امید روزگار مترقی دست از تلاش و صبوری برنداشتهاند.
زنان انگشتشماری هم که در سطح رهبری مملکت آمدند و رفتند، مانند عروسکهای خیمهشبگردان تار قدرتشان در دست مردان پشت پرده بود. تصمیمهای بزرگ در سیاستهایی که دودش مدام به چشم زنان رفته است مخصوص مردان شکم کلانی است که بزرگی و عظمت را به سایز قد و قامتشان میدانستند و شکمهایی که بیتالمال مردم را در خود دفن دارد.
ما نه تنها نامهربانی این سالهای پس از خفقان را دیدهایم؛ بل با سلول سلولمان چشیدهایم، اما برای مقابله با دشمن مشترک این حکومت از رنجهای خویش میگذریم و در کنار صدای منسجمی میایستیم که دموکراسی را باور دارد.
ما نمیگذاریم و نمیگذریم از گروهی غافل و معاملهگر که به نام بزرگ و پیشرو ما را به قوانینی بفروشند که مفهومش گامی از دره و شمشیر پیش نمیرود.
خاک بر سر آن جمهوری اسلامی که برای منِ زن ذلت، خفقان و نکبت به بار بیاورد و برای برادرم وحشیگری و یک دسته ریش. لعنت بر سازنده چنین اسلامی که دمی پای پرچم سرخ کمونیست شانه میخماند و دمی پای پرچم سفید ِسیاهاندرون طالبانی.
جوان امروزی زن و مرد ندارد، تاریخ دیده است. تاریخ شنیده است. تاریخ خوانده است.
باید آنانی که پی منافع سرگردان دو عالم ماندهاند بدانند که حرمت نظام ما حرمت ماست و ما نسل برقع و دُره جوجههای بال و پر کشیدهیی هستیم که دیگر از آفتاب و مهتاب گزند نخواهیم یافت.
نویسنده: دکتور حمیرا قادری
افغانستان مملكت اسلامى و مردم أن مسلمان هستند . هدف و باور نويسنده در لابلاى كلمات فريبنده و مملو از درد با تقبيح حدود جزائي شرعى كه از احكام خداوند است مانند دره زدن تبارز مينمايد. در ضمن إظهار “پيمان صلح را ما مى نويسيم” خود نماينده گى از مجزأ ساختن ديگران ميباشد بايد نوشت كه “پيمان صلح را همه با هم مى نويسيم”.