رابعه بگتی؛ دختری که هیچگاه تسلیم نمیشود
عصمتالله جعفری
در سفرم بهحیث سفیر جوان، به پاکستان فرصتی مهیا گردید با طیفی از جوانان پاکستانی گفتگو کنم که از مناطق مختلف آن کشور گرد آمده بودند.
در نشستهای دوستانه، مباحث مختلفی پیرامون الگوهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی در ایالتهای پاکستان، بهویژه در سطوح شهرستانها و قریهها مطرح میگردید.
یکی از پرسشهای محوری در گفتگوهایم وضعیت زنان در مناطق زندگی سفیران جوان بود. در این میان، با دختری آشنا شدم که اصالتاً از بلوچستان و قوم بگتی است. تجربه زیستن او بهعنوان یک دختر در ایالت سنتی بلوچستان بسیار برایم جالب و قابل تأمل بود.
از همینرو، در این نبشته تلاش میکنم فرازهایی از زندگی او را بازتاب دهم تا انگیزهیی باشد برای دخترانی که در افغانستان و در وضعیت مشابهی به سر میبرند.
آغاز
نام او رابعه است و از قوم بگتی. بنابراین، در راستای سنت قومی، بگتی نیز تخلص مینماید. او 29 سال سن دارد؛ دارای ماستری علوم سیاسی از دانشگاه بلوچستان است و تلاش دارد ماستری دیگری را در رشته خبرنگاری، در دانشگاه IBA کراچی به پایان برساند.
رابعه بهعنوان خبرنگار در شبکه BBC، ، The Diplomat، The National و LA Times کار کرده است. وی اهل شعر نیز میباشد و در کنار آن وبلاگی نیز دارد که در راستای نشر معلومات فعالیت میکند.
وضعیت زنان در بلوچستان
از او در مورد وضعیت زنان در بلوچستان میپرسم. پاسخ میدهد: وضعیت زنان در بلوچستان بسیار آشفته است. قتلهای ناموسی، مرگهای مرموز، اسیدپاشی بالای دختران، تجاوز جنسی، مرگ و میر مادران و بیسوادی آشناترین مولفههای زندگی دختران و زنان در این ایالت است.
هرچند تردیدی نیست که وضعیت روستاها نسبت به شهر به مراتب آشفتهتر است، وضعیت شهر نیز قابل بحث مینماید. در این ایالت رویکرد سنتی و سختگیرانهیی در قبال آموزش و کار زنان وجود دارد و ساختارهای قومی-قبیلوی در نهادینهسازی ارزشهای زنستیزانه نقش پررنگی ایفا میکنند.
در چنین بستری، موانع زیادی فراروی رشد و توانمندسازی زنان و دختران قد علم میکند و در بسیاری از موارد زنان و دختران بازندۀ این بازی هستند.
معمولا تعداد اندکی از دختران میتوانند از این موانع عبور نموده، به آرزوهایشان دست یازند. این وضعیت در بسترهای قومی به مراتب پیچیدهتر است؛ طوری که من و امثال من در قوم بگتی استثنا به حساب میآییم.
من مانند هر دختر بلوچ دیگر برای رسیدن به اینجا، با مشکلات بیشماری مواجه شدم. در واقع، من اولین شاعر زن در قوم بگتی هستم. اولین بانوی عکاس و خبرنگار هستم که از قوم بگتی در دانشگاه بلوچستان تحصیل کرده است. نخستین دختر بگتی هستم که در رسانهها ظاهر میشوم. بلاخره، اولین دختر بگتی هستم که در دانشگاه IBA کراچی تحصیل میکنم. شاید گفتن این اولینها برای شما و بسیار دیگر عادی جلوه کند، اما اگر کسی با ساختارهای سنتی قوم بگتی آشنا باشد، میداند که رسیدن به اینجا برای هر دختر بگتی یک آرزو است و غالباً ناممکن مینماید. خوب، شاید بپرسید که برای رسیدن به شرایط کنونی چه هزینههایی را متقبل شدهام؟
پاسخ سرراست این است که شرایط سختی را تحمل کردم و با مشکلات زیادی مواجه شدم که در این گفتگو مجال طرح جزییات آن نیست. با وجود این، میخواهم چند مشکل عمده را عنوان کنم که گاهی انگیزهام را ضعیف میکرد.
اولین و مهمترین چالش فراروی من این بود که خانوادهام تمایلی به آموزش و تحصیلم نداشتند. درواقع، در خانواده من نیز مانند خانوادههای دیگر تبعیض آشکاری میان دختران و پسران دربارۀ آموزش بود و تاکنون نیز هست. بهطور مثال، برادرانم خیلی آزاد و راحت مکتب میرفتند و از سوی خانواده حمایت نیز میشدند، اما من نه تنها حمایت و تشویق نمیشدم؛ که همواره با بیمهری به ترک آموزش توصیه میشدم. هرقدر بزرگتر میشدم و وارد مراحل بالاتر آموزشی، به میزان نارضایتی و عدم حمایت فامیل نیز افزوده میشد.
در کنار این، مشکل دیگر زبان بود که تا دوره دانشگاه با آن دست و پنجه نرم کردم. در بلوچستان دو مشکل عمده در نظام آموزشی مکاتب وجود دارد: یک، تقریبا عموم مکاتب، بهویژه مکاتب دخترانه آموزگاران شایسته ندارند و بیشتر رفت و آمد دانشآموزان چیزی جز اتلاف وقت نیست.
دو، محتوای مضامین به زبان اردو است و تدریس نیز به این زبان صورت میگیرد؛ در حالی که در سایر ایالتها بهویژه شهرهایی چون اسلامآباد، آموزش و تحصیلات به زبان انگلیسی است. در چنین شرایطی، دختری که از بلوچستان بخواهد تحصیلاتش را در یکی از دانشگاههای معتبر پاکستان به پایان برساند، با مشکل زبان مواجه میگردد. البته مشکلات به اینها خلاصه نمیشود. بهعنوان یک خبرنگار، بازگشتم به قریه و منطقۀ اجدادی کاری بسیار مخاطرهآمیز است. طوری که من برای رفتن به آنجا مجبورم با ظاهر پوشیده و محجب بروم و البته باز هم عاری از چالش نیست.
نتیجهگیری
در نهایت از او در مورد برنامههای آیندهاش میپرسم. پاسخ میدهد: آرزویم این است که بتوانم در یکی از دانشگاههای معتبر جهان تحصیلات عالیام را به پایان برسانم. در راستای این هدف شب و روز تلاش میکنم و ظرفیتهایم را میسازم. بهعلاوه، هر ماه به زادگاهم میروم و برنامههای آگاهیدهی و انگیزشی برای دختران مکتبی برگزار میکنم تا آنها از مواجهه با چالشها نهراسند و با غلبه بر مشکلات، به آرزوهایشان نایل آیند. خوب، اگر بخواهی در یک جمله مأموریت و رویکردم را توضیح دهم، خواهم گفت که «هیچگاه تسلیم نمیشوم.»