تحلیل

جامعۀ تشریفات‌زده!

سید امین بهراد

اول صبح روز معلم وقتی فیسبوکم را باز کردم، دیدم فضای فسبوک مملو از مبارک‌بادی‌های مضحک و زننده از روز معلم است. نمی‌دانم منظور جامعۀ ما از روز معلم چیست؟ معلمی که معاش ماهانه‌اش تنها 7000 افغانی است؟ معلمی که سال‌هاست زیر فشار چپاول، فساد و ظلم آشکار نابوده شده و فقط نامی از آن باقی مانده است؟ معلمی که از آمران مکاتب تا آمران ولسوالی‌ها، معاونان، مفتشان، رییسان و بالاخره اداره‌های مرکزی در وزارت معارف؛ بر معیشتش دست‌برد می‌زنند و ننگین‌تر این‌که گاهی مسوولان  بر عفت و شرف او نیز چشم می‌دوزند؟

منظور جامعه از روز معلم همین است؟ کم نیستند کسانی که تمام درآمد سالانه یک معلم، مصرف «پارتی» یک شام‌شان را پوره نمی‌تواند و هفت‌هزار افغانی، یعنی معاش یک‌ماهه یک معلم، مصرف صبحانه آن‌ها را نیز کفاف نمی‌دهد. یک صبحانه عادی در هوتل‌های چندستاره، کمتر از 100دالر نیست که معادل هشت‌هزار افغانی می‌شود. چیزی که در میان مافیاهای اداری وسیاسی کشور ما خیلی رایج است.

سفر به دوشنبه، دهلی، دوبی، تاشکنت، بیجنگ، استانبول، پاریس و … کار هر روزۀ این‌هاست. دور نمی‌رویم، دست‌کم در خود همین شهر کابل؛ مصارف صبحانه و ملاقات‌هایی که در هوتل‌های پنج‌ستارۀ کابل‌سرینا، کابل‌استار و انترکانتیننتال و ده‌ها هوتل و رستورانت دیگر انجام می‌شود، با معاش یک‌ماه معلم قابل پرداخت است؟ مصارف میانگین 24ساعته والیان، وکیلان، سناتوران، وزیران، معینان، رییسان، مشاوران و یا دست‌یاران مقام‌های ارشد حکومتی و نهادهای غیر دولتی را هشتادوچهارهزار افغانی که معاش یک‌سال معلم است، کفایت می‌کند؟

 کدام روز معلم؟ معلمی که با هفت‌هزار افغانی باید به زندگی پنج طفل برسد، به مادر پیرش رسیدگی کند و پدر سالخورده‌اش را مداوا کند. معلمی که از ساعت هفت صبح تا ساعت یک بعدازظهر دروازه را بر روی طفل شیرخوارش قفل می‌زند تا سر صنف برود؟ معلمی که به‌ جای فکر کردن به مفردات درسی فردا؛ برای اکمال معیشت، نیمه روز باید مزدوری کند، چوپانی کند و یا به فکر گوساله، بزغاله، کره خر و چوچه مرغ‌هایش باشد، چون با هفت‌هزار افغانی حتا زنده ماندن ممکن نیست.

مبارک گفتن یک روز برای معلمی که از همه‌کس و همه‌چیز زخم خورده، چه دردی از او دوا می‌کند، آیا این تحمیق او و جامعه نیست؟ شاگردان این معلمان پریشان‌حال و گرسنه برای فردای جامعه ما چه ارمغانی خواهند داشت؟

بیایید بحث را از دید دیگری ببینیم؛ سنگاپور کشوری در جنوب آسیاست که در سال 1965 از مالزیا به رهبری «لی کوان یو» جدا شد. کشور سنگاپور با 722کیلومتر مربع چیزی کمتر از دو چند مساحت شهرکابل، مساحت دارد. هم‌اکنون اقتصاد سنگاپور یکی از آزادترین، رقابتی‌ترین، پویاترین و تجارت‌پذیرترین اقتصادهای دنیا است. درآمد سرانه در این کشور54530دالر است و یکی از مرفه‌ترین کشورهای دنیا به حساب می‌آید.

اکنون بیش از 7000ابرشرکت چندملیتی دراین کشور کوچک سرمایه‌گذاری کرده‌اند. سنگاپور به لحاظ منابع طبیعی یکی فقیرترین کشورهای جهان است؛ ولی در صنعت، تجارت و خدمات جزو بالاترین کشورها در آسیا و در میان بهترین کشورهای جهان قرار دارد. سنگاپور یکی از بزرگترین و مدرن‌ترین مراکز داد وستد جهانی است و جمعیت این کشور 5.2میلیون نفر است. این فقرۀ اضافی را  به این خاطر نوشتم که آقای «لی کوان یو» موسس سنگاپور، سنگ تهداب این کشور فقیر، فسادزده و کوچک را با اصلاح بر معارف گذاشت و توجه خاص به معلمان کرد.

قول مشهوری از وی است که به معلمان سنگاپوری گفت: من به شما هرچه معاش بخواهید می‌دهم، شما اما به‌ من انسان تحویل دهید، تا باهم علیه فساد و ظلم و چپاول مبارزه کنیم. حالا این کشور بعد از حدود 55سال کار و مبارزه به یکی از قطب‌های کوچک اقتصادی جهان مبدل شده و نرخ بیکاری در این کشور هرگز از مرز 3درصد نگذشته است.

منظور این است تا زمانی که معارف و مکاتب ما اصلاح نگردند ما هرگز به رفاه اجتماعی دست نیافته و به ثبات اقتصادی و سیاسی نیز نخواهیم رسید. به جای اینکه معلمان خود را چپاول، غارت و تحمیق کنیم، وضعیت موجود را مورد نقد قرار دهیم، سیاست دولت در مورد معارف را به پرسش بگیریم و از معلم حمایت کنیم تا آینده ما و جامعه را بسازد.

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا