صلاحالدین ربانی فرزند ارشد مرحوم استاد ربانی، سرپرست جمعیت اسلامی و وزیر امور خارجه دولت وحدت ملی در سالهای پسین در تعاملات سیاسی کشور ظاهرا بهعنوان یک شخصیت قابل توجه و تامل جا خوش کرده و در خیلی از مناسبات سیاسی از وی سخن میرود.
خیلیها معتقدند که صلاحالدین جای پدر مرحومش را پر کرده و در اشکال مختلف سیاستورزی، پا در جای پای پدرش میگذارد و زرنگیهای او را نیز به ارث برده است. البته در این روزها نیز از معاونت وی در تکت انتخاباتی رییسجمهور غنی نیز سخن میرود و دیده شود که این گل خوشبوی بدخشی با چه رنگی نقشآفرینی میکند.
تامل و سنجشگری ژورنالستیک در ابعاد مختلف شخصیت و الگوهای فکری و رفتاری وی اما چیز دیگری به نمایش میگذارد که سخت نومیدکننده و تاثربرانگیز است و برخلاف تصاویر و تعابیری که تا اکنون از شخصیت، منش، جرات، جسارت اخلاقی و صلاحیت عملی او پدید آمده است.
همانگونه که خیلیها از برکت اعتبار و جایگاه و پایگاه قهرمان ملی شهید احمدشاه مسعود در میادین سیاستورزی کشور نقشآفرینی کرده و به نام و نان رسیدهاند، آقای صلاحالدین نیز تا همین حالا که بر مسند وزارت خارجه نشسته است، از اعتبار و جایگاه پدرش خرج کرده و هنوز هم نام و نشان مرحوم استاد ربانی بهعنوان کارت اعتباری در بازیها و تعاملات سیاسی کشور قابل مصرف میباشد.
از این رو هرگاه این کارت اعتباری در دست صلاحالدین نمیبود، از نظر ظرفیت و تشخص فردی، صلاحالدین چیزی بهتر و بیشتر از خیلی کسانی دیگر نداشت که تحصیلکردهاند، اما در کنج بیکاری عزلت گزیده و زمستان را به شهنامهخوانی میگذرانند.
پس از شهادت استاد ربانی آقای کرزی بزرگمنشی کرد و مسوولیت ریاست شورای صلح را به صلاحالدین سپرد تا بدینوسیله هم دل مصیبتزده دوستان استاد ربانی را به دست آورده باشد و هم در سیاست قوممحور افغانستان بر مقام و منزلت تاجیکان احترام گذارده باشد.
بدینسان شهادت پدر، باب رحمت و قدرت را برای پسر گشود و پسر نابرده رنج بر مقام و گنج رسید. در ساختار دولت وحدت ملی نیز مرغ دولت بر شانه صلاحالدین فرود آمد و از آدرس تاجیکان بر مسند وزارت خارجه نشست که تا امروز بر همین مسند تکیه زده است.
پس طی این همه منزل و مراحل و صعود به بلندای منزلت سیاسی و اجتماعی نه حاصل سختکوشی و تیزهوشی پسر است؛ بل از برکت کارت اعتباری پدر است که هنوز در این آلودهبازار، قابل مصرف است.
چنانچه در سطور نخست اشاره رفت، تامل ژورنالستیک در ظرفیت فردی و دستآوردهای کاری وی در دو موقعیت حساس هم بهعنوان رییس شورای صلح و هم بهعنوان وزیر خارجه، واقعیتهای تلخی از بیسوادی، ضعف مدیریتی، تنبلی و فقدان جسارت او را در برخورد با واقعیتهای مسلم سیاست و دولت در معرض قضاوت میگذارد که اگر کارت اعتباری پدر در دست او نباشد، او را همان به که مخفی بدخشی بخوانند و با هنرنماییهای میر مفتون خدمتگذار هنر و موسیقی در افغانستان شود.
میگویند که او بهعنوان رییس شورای صلح، مبالغ هنگفتی را به مصرف رسانیده و حاصل این مصارف جز جلب و جذب متقاعدان در بدنه این شورا نبوده است که اغلب جلسات شورا در عالم خواب و بیداری برگزار میشده است. به عنوان وزیر خارجه اما دادههای کاری وی بر همگان معلوم است که وزارت خارجه ما در عمر دولت وحدت ملی یکی از ناکارآمدترین دستگاههای پالیسی در تاریخ افغانستان بوده است.
گزینش آدمهای بیسواد به عنوان دیپلمات، عدم توان تعریف پالیسی و اهداف استراتیژیک برای وزارت خارجه یعنی برای افغانستان، برخورد بسیار سهلانگارانه با واقعیتها و پدیدارهای سیاسی، در صدر مسایل و مطالبی قرار میگیرند که از بیصلاحیتی این شهیدزادۀ مرفه در عرصه اندیشه و مدیریت سخن میگویند.
اکنون از او در محاسبات انتخاباتی به عنوان فیگور برجسته جمعیت و تاجیک، اما در واقع فیگور کاغذی سخن میرود که این هم به شدت توهمآلود و غیر واقعی به نظر میرسد. اول اینکه جمعیت یک نام سیاسی و نه یک جریان سیاسی که صاحب اندیشه و هواداران سیاسی باشد.
جمعیت مثل خیلی جریانهای سیاسی دیگر یک حزب عکسالعملی بود که نه بر مقتضای نیازهای سیاسی جامعه؛ بل بر اساس مقتضای خواستههای یکطرف جنگ به وجود آمد و پس از نقشآفرینی اکنون به زبالهدان تاریخ سپرده میشود. دوم اینکه آقای صلاحالدین هم هر رنگ و بویی که برایش تعریف شده، نه رنگ و بوی خودش؛ بلکه تعریف عطار است. به قول معروف مشک آن است که خود ببوید نه آنکه عطار گوید!
در نتیجه وارد شدن در بازیهای انتخاباتی با این مرد بیصلاحیت، یک باخت استراتیژیک برای تیمی خواهد بود که پسر را به نام پدر، اعتبار دهند. از سوی دیگر، حرکتهای چند جوان ناپخته و احساساتی در کنار این فیگور کاغذی، نمایانگر منش سیاسی خلق تاجیک افغانستان نباید پنداشته شود.
حکمتالله فرخاری
انتقاد تان قطعن قابل قبول نبوده، یاوه گوی و چرند پردازی نمودید برادر گرامی، که با نام مستعار فرخاری به چرند پرداختید.