شعر کاظمی؛ زبان منظوم و قراردادی
سیمرغ قاف تخیل (نقدنامهیی بر شعر معاصر)
نویسنده: هادی میران/ قسمت دوم
شاعرانی که در بستر ادبیات جهادی رد پای روشنتر و ماندگارتر از خود بر جای نهادهاند اغلب از فضای تلخ مهاجرت در ایران وارد این بستر گردیدهاند که متاثر از شرایط زندگی در غربت، فضای بسته ایدیالوژیک و همچنان متاثر از دادههای جریانهای معاصر ادبی در آنجا، نقش آفریدهاند. کاظم کاظمی، سید ابوطالب مظفری، محمدشریف سعیدی، سید ضیا قاسمی، حمید مبشر و چند تن دیگر، از جمله مطرحترین چهرههای این دورهاند که در بستر ادبیات جهادی زبانپردازی و ادبیاتبازی کردهاند.
اما همان گونه که اشاره شد، پرداخت یکنواخت زبانی، استفاده از نگرشهای کلیشهیی در ادبیات، رفتار ایدیالوژیک با زبان از مشخصات برجسته تولیدات ادبیاتی این دوره میباشد که تمام تولیدات این دوره را با همدیگر، همگون و همسان مینمایاند.
از همین رو فراوردههای شعری این دوره چنان با هم شبیهاند که در خیلی موارد به زحمت میشود آن را فراورده زبان و دادههای اندیشه چندین شاعر دانست. این تولیدات هرچند تکانه اندکی را در بدنه کرخت شعر افغانستان وارد کرد، اما روی همرفته تحت تاثیر نگرش سنگین ایدیالوژیک نتوانست چشمانداز جدیدی را فراروی شعر معاصر افغانستان بکشاید.
البته واصف باختری، لطیف ناظمی، سمیع حامد، پرتو نادری و مرحوم قهار عاصی هم از چهرههای مطرح این دورهاند که در داخل افغانستان و در یک فضای خیلی متفاوتتر از فضای جهادی به تولیدات ادبیات رسمی پرداختهاند. آنچه را این کارگزاران ادبیاتی به نام شعر تحویل دادهاند، نیز در واقع همان استمرار ادبیات قراردادی و بازتاب انگارههای سنتیاند که در بستر تصاویر و استعارههای تکراری برای مخاطبان قراردادی نوشتهاند. تنی چند هم باگرایش و نگرش مارکسیستی در فرایند شعر معاصر افغانستان از خود ردپای برجا گذاشتهاند که از آن جمله از سلیمان لایق، اسدالله حبیب و مرحوم بارق شفیعی میتوان به عنوان سرآمدان این نگرش نام برد.
هرچند شعر ایدیالوژیک با نگرش مارکسیستی به دلیل اینکه فرم قربانی محتوی میگردد بیشتر با عریضه و عریضهنویسی همخوانی دارد که زبان در آن صرف به منظور انتقال مفاهیم به کار رفته است، در شعر جهادی اما اغلب بر قامت زبان ردای بهتر انداخته شده است.
شاعران ارجمندی که از آنها نام برده شد، حجم قابل توجهی از کلمات و اطلاعات شخصی را با شناسنامه شعر در بستر شعر و ادبیات زبان فارسی از تولید به مصرف گذاشتهاند، اما اینکه این تولیدات چه مقدار از شعریت و برسازههای شعری برخورداراند، در این جستار سعی میگردد تا با توجه به آنچه از نمادهای زبانی و سنتهای فراواقعگرایی تعریف رفت، مورد سنجش قرار گرفته و کالبدشکافی گردد. در جستارهای آخر اما فراوردههای شعری زنان نیز مورد دقت قرار خواهد گرفت و با نگرش جنسیتمحوری به آن پرداخته خواهد شد.
حال نگاه اول را به فراوردههای شعری محمدکاظم کاظمی ساکن مشهد معطوف میداریم که نام آشنا و مطرح در بستر ادبیات و شعر معاصر فارسی میباشد. آقای کاظمی علاوه بر اینکه شعر سروده است، در سایر عرصههای ادبی نیز فراوردههای ارزشمند دارد:
آیا شود بهار که لبخندمان زند
از ما گذشت، جانب فرزندمان زند
یا شود که بَرشزن (1) پیردوره گرد
مانند کاسههای کهن بندمان زند
ما شاخههای سرکش سیبیم، عین هم
یک باغبان بیاید پیوندمان زند
مشت جهان و اهل جهان بازِ باز شد
دیگر کسی نمانده که ترفندمان زند
نانی به آشکار به انبان ما نهد،
زهری نهان به کاسه گل قندمان زند
ما نشکنیم اگرچه دگرباره گردباد
بردارد و به کوه دماوندمان زند
رویینتنیم، اگر چه تهمتن به مکر زال
تیردو سر به ساحل هلمندمان زند
سر میدهیم زمزمههای یگانه را
حتی اگر زمانه دهان بندمان زند
(www.farda.org)
این غزل یکی از غزلهای خوب آقای کاظمی است که آن را در یک نشست ادبی با حضور آقای منوچهر آتشی، شاعر ایرانی قرائت کرده است. اما اگر قرار باشد که تعامل نمادهای زبانی معیار سنجش شعریت در این غزل باشد، نشانههایی از کاربرد و تعامل نمادهای جدید زبانی در آن به چشم نمیخورد که نگاه مخاطب را متوقف نماید.
کاربرد زبان در این غزل، روزنامهیی و فارغ از تصویرآفرینی و مهندسی جدید زبانی میباشد و بهجای اینکه مخاطب را در افق جدید معنایی فرا بخواند به تماشای یک منظره تکراری دعوت میکند. تردیدی نیست که ابیات این غزل پردازندۀ نیت نیک و احساس شریف شاعر است، اما اینکه این غزل تاکجا با پارامترهای مطرح در شعر معاصر همخوانی دارد، به برداشت من کاربرد زبان و استفاده از نمادهای زبانی در این غزل بیشتر شباهت به زبان مکتوبنویسی یا نثر منظوم دارد.
شاعر در این غزل با زبان منظوم و رسمی با مخاطب سخن میگوید و تلاش میورزد احساس و نیت رسمیاش را نسبت به یک حادثه تاریخی در چهارچوب زبان رسمی برای مخاطب ارایه نماید. همان گونه که کلمات در این غزل با مهندسی کهنه و قراردادی به کار رفتهاند، اندیشه این غزل نیز تکراری و برفشسته مینماید.
آقای کاظمی فقط حسرت یک آرزوی تاریخی را در قالب کلمات میریزد بدون اینکه خود سهمی در تولید اندیشه جدید داشته باشد غزل را به پایان میبرد. از آنجا که رسالت شعر دستبرد در ساختار زبان و اندیشۀ مخاطب دانسته میشود، تولیدات ادبیاتی یک شاعر میباید فراتر از دایرۀ قراردادهای اجتماعی رفته تا زبان به عنوان یک جریان سیال ضمن تولید اندیشه، در تعامل با سایر تحولات و تکامل در عرصههای متفاوت زندگی حرکت نماید.
من متاسفانه به تمام تولیدات شعری آقای کاظمی دسترسی ندارم و آنچه را به نام شعر از ایشان مصرف کردهام بیشترینه از وبلاگ ایشان بوده است. هرچند این آثار پارهیی از فراوردههای شعری ایشان میباشد، اما در تعامل زبان، اندیشه و عاطفه، قدرت و مهارت ایشان را در تولید شعر به نمایش میگذارد. با توجه به تصویر و تصوری که من از شعر دارم، در شعرهای آقای کاظمی با تعامل نمادهای زبانی گزارهها و برسازههای شعری که به قصد و نیت تصرف در اندیشۀ مخاطب به کار رفته باشند، مواجه نیستیم.
به نظر من نگارش قراردادهای اجتماعی در فرم ادبیاتی و با پوشههای ایدیالوژیک اغلب هویت و شناسنامۀ فراوردههای شعری آقای کاظمی را شکل میبخشد. وقتی جریان سیال عواطف به دلیل قراردادهای الزامی و یا به دلیل تاثیر انگارههای ایدیالوژیک با موانع برمیخورد، ریختههای شعری نمیتواند بیشتر از نگارش و بازتاب قراردادهای اجتماعی باشد. این تعامل در دادههای ادبی بسیاری از شاعران معاصر فارسی ملموس و محسوس است که از آن جمله در آثار آقای کاظمی نیز حضور برجسته دارد.
مثنوی بازگشت نیز یکی از کارهای شناختهشدۀ آقای کاظمی است که قدرت تخیل و مهارت مهندسی آقای کاظمی را در شعر به تصویر میکشد.
همانگونه که در مورد غزل قبلی اشاره شد، در این مثنوی نیز از عناصر نیرومند شعری که قراردادهای زبانی را مورد دستبرد قرار داده باشد و در اندیشۀ مخاطب تزلزل ایجاد نماید، اثر و خبری نیست.
مثنوی بازگشت که نگارش غمنامۀ تلخ یک آواره در هنگام بازگشت میباشد، ضمن اشاره به دشواریهای غربت، تصویر یک تجربۀ مشترک با میزبان را بر علاوۀ تلخنگاریهای خود در بستر زبان و فضای قراردادی عرضه مینماید:
بازگشت
غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت
پياده آمده بودم، پياده خواهم رفت
طلسم غربتم امشب شكسته خواهد شد
و سفرهیي كه تهي بود، بسته خواهد شد
و در حوالي شبهاي عيد، همسايه!
صداي گريه نخواهي شنيد، همسايه!
همان غريبه كه قلّك نداشت، خواهد رفت
و كودكي كه عروسك نداشت، خواهد رفت
*
منم تمام افق را به رنج گرديده
منم كه هر كه مرا ديده، در گذر ديده
منم كه ناني اگر داشتم، از آجر بود
و سفرهام ـ كه نبود ـ از گرسنگي پُر بود
به هر چه آينه، تصويري از شكست من است
به سنگ سنگ بناها نشان دست من است
اگر به لطف و اگر قهر، ميشناسندم
تمام مردم اين شهر ميشناسندم
من ايستادم اگر پشت آسمان خم شد
نماز خواندم اگر دهر، ابن ملجم شد
*
طلسم غربتم امشب شكسته خواهد شد
و سفرهام ـ كه تهي بود ـ بسته خواهد شد
غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت
پياده آمده بودم، پياده خواهم رفت
چگونه باز نگردم؟ كه سنگرم آنجاست
چگونه؟ آه! مزار برادرم آنجاست
چگونه باز نگردم؟ كه مسجد و محراب
و تيغ، منتظر بوسه بر سرم آنجاست
اقامه بود و اذان بود آنچه اينجا بود
قيامبستن و الله اكبرم آنجاست
شكسته باليام اين جا شكست طاقت نيست
كرانهاي كه در آن خوب ميپرم، آنجاست
مگير خرده كه يك پا و يك عصا دارم
مگير خرده، كه آن پاي ديگرم آنجاست
*
شكسته ميگذرم امشب از كنار شما
و شرمسارم از الطاف بيشمار شما
من از سكوت شب سردتان خبر دارم
شهيد دادهام، از دردتان خبر دارم
تو هم بهسان من از يك ستاره سر ديدي
پدر نديدي و خاكستر پدر ديدي
تويي كه كوچة غربت سپردهیي با من
و نعش سوخته بر شانه بردهیي با من
تو زخم ديدي اگر تازيانه من خوردم
تو سنگ خوردي اگر آب و دانه من خوردم
*
اگر چه مزرع ما دانههاي جو هم داشت
و چند بتّة مستوجب درو هم داشت
اگر چه تلخ شد آرامش هميشةتان
اگر چه كودك من سنگ زد به شيشةتان
اگر چه سيبي از اين شاخه ناگهان گم شد
و ماية نگراني براي مردم شد
اگر چه متّهم جُرم مستند بودم
اگر چه لايق سنگيني لحد بودم
دم سفر مپسنديد نااميد مرا
ولو دروغ، عزيزان! بحل كنيد مرا
تمام آنچه ندارم نهاده خواهم رفت
پياده آمده بودم، پياده خواهم رفت
به اين امام قسم! چيز ديگري نبرم
به جز غبار حرم چيز ديگري نبرم
خدا زياد كند اجر دين و دنياتان
و مستجاب شود باقي دعاهاتان
هميشه قلّك فرزندهايتان پر باد
و نان دشمنتان ـ هر كه هست ـ آجر باد
( www.kabulnath.de)
این نگارش که با یک حس غریب آوارگی شروع گردیده و با برجسته ساختن گزارههای عاطفی ادامه پیدا میکند و با یک چشمانداز ایدیالوژیک به پایان میرسد:
به اين امام قسم! چيز ديگري نبرم
به جز غبار حرم چيز ديگري نبرم
در تمام طول و عرض این مثنوی با همان عناصر و سازههای زبان قراردادی مواجه هستیم که در نگارش یک مکتوب و یا یک گزارش استفاده میگردد. به عبارت دیگر، این همان ادبیات قرارداد شده است که در آن هیچ بیادبی صورت نگرفته است. هرچند این نگرش عاطفی به عنوان یک تجربه مشترک که خیلی از ما آن را در اشکال متفاوت تجربه کردهایم، حزنآلود است اما تعامل نمادهای زبانی، احساس فراواقعگرایی و بدایعی که یک شعر را از گزارش متفاوت مینمایانند، در آن به چشم نمیخورد. فراموش نکنیم که در شعر، زبان با دو رویکرد متفاوت به کار میرود که هم وسیلۀ نگارش و هم هدف نگارش میباشد، اما در این مثنوی زبان رویکرد یکپهلو دارد که همان به نظم درآوردن یک گزارش میباشد.
همین ابیات اگر خارج از ساختار و قاعدۀ وزنی بیروننویس گردد چیزی بیشتر از یک نثر معمول نخواهد بود. بهطور نمونه:
شكسته ميگذرم امشب از كنار شما
و شرمسارم از الطاف بيشمار شما
من از سكوت شب سردتان خبر دارم
شهيد دادهام، از دردتان خبر دارم
وقتی این ابیات بیرون از قاعدۀ وزنی بازنویسی میگردد، مخاطب با زبان روزنامهیی مواجه میشود؛ زبانی که بدون هیچ دخل و تصرف برای افهام و تفهیم به کار میرود. مثلا من از کنار شما شکسته میگذرم و از لطف بیشمار شما شرمسارم. ناگفته نماند که از شب سرد شما خبر دارم و برای اینکه شهید دادهام از دردتان نیز خبر دارم. اگر قرار باشد که این نظمپردازی با همین ساختار زبانی ادامه پیدا کند، دهها بیت دیگر را میشود بر آن افزود بدون اینکه اختلالی در محور عمودی آن به وجود بیاید. بهطور مثال:
من هم شبیه شما درد جنگ دیدهام
دل شکستهام را به زیر سنگ دیدهام
اگر دوباره آمدم قاچاق نمیآیم
بدون پاسپورت و اوراق نمیآیم
و الی آخر…
با توجه با پرداخت زبانی که در این شعر به کار رفته است، مخاطب با زبان مکتوبنویسی و گزارشنویسی مواجه است که بیشتر از انتقال مفاهیم با زبان روزمره هیچ رعشهیی بر اندام تفکر مخاطب ایجاد نکرده و مخاطب را از حاشیه به عمق نمیکشاند. تنها چیزی که تاثر مخاطب را برمیانگیزد، حس مشترکی است که از یک رخداد غمانگیز دست میدهد. یک غزل دیگر را هم از آقای کاظمی در این جا میآورم که با همین خصوصیات زبانی نوشته شده است:
صلح کل
موسي به دين خويش عيسي به دين خويش
ماييم و صلح كل در سرزمين خويش
همسايگان خوب! قربان دستتان
ما را رها كنيد با مهر و كين خويش
ما با همين خوشيم گيرم كه جملگي
داريم دست كج در آستين خويش
اي دوست! عيب من چندان بزرگ نيست
اينقدرها مبين در ذرهبين خويش
ديگر چه لازم است با خنجرش زني
هر كس كه ترش كرد سويت جبين خويش
خواهي علف بكار، خواهي طلا بياب
وقتي نشستهیي روي زمين خويش
( www.farda.org)
با توجه به آنچه در مورد شعریت در شعر گفته آمد، این غزل آقای کاظمی نیز بیشتر از یک متن موزون، چیزی دیگری را تحویل مخاطب نمیدهد. در خلق این غزل هیچ گونه شگرد زبانی اتفاق نیفتاده است و انگار شاعر در خلوت ناخواسته فرو رفته و گلایهاش را از همسایه روی کاغذ آورده است. حتی همین گلایه هم گلایه کلاسیک است که آرمیدن در سایه مهر معشوق را با قبول حقارت باید جستجو کرد.
هرگاه ساختار وزنی در این متن شکسته گردد، به یک انشاء خیلی ساده میماند که معمولا دانشآموزان دوره رهنمایی به آن میپردازند. اتفاقا در این غزل پرداخت زبانی چنان ساده و فارغ از تخیل صورت گرفته که شعر کودک را در ذهن مخاطب مجسم میکند، درحالی که در شعر کودک نیز بعضی شاعران موفق عنصر تخیل و تصویرنگاریهای ساده را به کار بردهاند.
سادهسازی زبان
در شعر آقای کاظمی یک از شاخصههای برجسته آن سادهسازی زبان میباشد. البته در سالهای دهه شصت خورشیدی تلاشهای سادهسازی زبان در شعر، در ایران رونق یافت و این تلاشها آهسته به هنجار غالب بر فضای شعر تبدیل گردید که فرایند آن جامه فخامت زبانی را از اندام شعر فارسی بیرون کشید. هرچند ریشه و عوامل تاریخی این تلاشها را در سبک خراسانی میتوان نشانهگیری کرد که سادگی زبان هویت رسمی آن شناخته شده است، اما تلاشهای دهه شصت خورشیدی سادگی زبان را بهعنوان جریان مسلط بر فضای شعری ایران تحمیل کرد. این دگردیسی ادبی شعر را از فخامت زبانی تهی کرده و فرایند آن ظرفیت تولید اندیشه و جغرافیای جولانگری تخیل را نیز محدود کرد.
جریان سادهسازی زبان کمکم در تمام حوزه زبان فارسی اثر گذاشت و بدینسان جریان جدیدی در حوزه شعر فارسی پدیدار گردید که زبان ساده گفتاری هویت زبانی آن قرار گرفت. فرایند سادهسازی زبان بر فراوردههای شعری شاعران افغانستان نیز اثر گذاشت و به این ترتیب کاربرد زبان فخیم و نمادین در شعر، جایش را به زبان بازاری و گفتاری سپرد.
در توصیف و توجیه سادهسازی زبان، قلمپردازی فراوان صورت گرفت و از تعامل نمادهای زبانی بهعنوان تزاحم تصاویر و پریشانسازی ذهن مخاطب سخن رفت. اکنون دیریست که این نگرش به عنوان نگرش غالب نسبت به شعر تبدیل گردیده است و از اختراعات زبانی و شگردهای فراواقعگرایی که در شعر اتفاق میافتد، خبری نیست. دیگر کمتر به این واقعیت دقت میشود که شاعران علاوه بر اندیشهورزان، مهندسان زباناند که ضمن اختراعات زبانی، طرح جدید چیدمان واژگانی را نیز به نمایش میگذارند تا از این رهگذر به فربهشدن و غنامندی زبان نیز اثر بگذارند… ادامه دارد.