شعر لطیف ناظمی؛ قرارداد فسیلشده
سیمرغ قاف تخیل (نقدنامهیی بر شهر معاصر)
لطیف ناظمی یکی از شاعران مطرح در حوزۀ شعر فارسی افغانستان میباشد که افزون بر نگارش شعر، در زمینههای نقد ادبیاتی نیز قلمفرسایی کرده است. دوستان و علاقهمندان آقای ناظمی از وی اغلب به عنوان پهلوان شعر معاصر افغانستان نام میبرند. در این بحث دو غزل از غزلهای شناختهشده شاعر را از وبسایت فردا گرفتته و به عنوان نمونۀ غزلهای برتر وی در سایه تعریف تعامل نمادهای زبانی و پرداخت فراواقعگرایی بازبینی میکنیم:
حريق سرخ
ای باغ در غم تو چه تنها گريستم
کوهم، ز دوری تو چو دريا گريستم
آنجا گرفت دامن جانت حريق سرخ
چون ابر نوبهار من اينجا گريستم
هرچند در شبان شبيخون نديدمت
بر ياد هر درخت تو اما گريستم
وقتی که در حريم تو تازيد باد شب
بر غارت بکارت گلها گريستم
در سوگ خشکسالی و قحط بهارتان
ای باغ، ای درخت چه تنها گريستم
( www.farda.org)
این غزل در واقع حس نستالوژیک شاعر را نسبت به مصایب تلخی که در دیارش اتفاق افتاده به نمایش مینهد و او به دلیل اینکه از وطن دور افتاده است، اندوه دوری و مصیبت جاری در وطن را در غربت تنهایی گریه میکند. این غزل به صورت افقی روایتی از یک غمنامه تلخ اما با زبان کلیشهیی و گفتاری میباشد که در آن کمترین اثری از شگردهای زبانی، اندیشهپروری و افقگشایی به چشم نمیخورد.
هرچند ساختار عمودی آن ذهن مخاطب بیرون از حوزه شعر را با تلخکامیهای هموطنانش درگیر میکند، اما تصاویر تکراری و استعارههای ناخوشایند، خستگی مفرطی را بر روان مخاطب جدی تحمیل میکند. مثلا ترکیب حریق سرخ، بکارت گلها، باد شب و شبان شبیخون ترکیبواژههای این غزلاند که منطق صوری ندارند؛ چونکه رنگ حریق اگر از سرخی بیرون آید دیگر حریق نیست و گل اگر طراوت و رنگینیاش در پرده بماند، گل نیست و همینگونه از شب باد برنمیخیزد و شبان شبیخون نیز بر دل مخاطب چنگ نینداخته و در گستره عواطف او هیچ درنگی را بر نمیانگیزد.
گریستن چون ابر نوبهار نیز یک استعاره سخت کلیشهیی است که از دیرباز بدینسو لطف شاعرانهاش را از دست داده و کاربرد آن در شعر توسط شاعری که عمری در شعر و با شعر زیسته است، دور از انتظار مینماید.
ابیات این غزل اگر از دایره وزن بیرون آیند، به نثر ضعیف تبدیل میگردد که چنگی بر دل و دماغ مخاطب نمیزند و در قلعه عواطف او هیچ تکانۀ را ایجاد نمیکند.
قطع نظر از پرداخت ضعیف زبانی این غزل، از نظر موضوع نیز سخت دمدستی و تکرارشده میباشد که از اول تا آخر روایت، گزارههایی از یک غم تکراری به تصویر کشیده شده و اینکه پس از ختم این تصویرنگاری، شاعر که وطنش را دوست دارد خود در این وسط چه میتواند و چه میخواهد به انجام برساند، اثر و خبری نیست.
در این گونه غمنامهنگاری چه خوب است که شاعر خود نیز به عنوان یک عامل اثرگذار خواست و ارادهاش را به نمایش بگذارد تا مخاطبان جدی او را نه بهعنوان یک روایتپرداز؛ بل به عنوان کسی که میخواهد و میتواند در وضعیت پیشآمده اثر بگذارد، بشناسند. به ادامه این غزل به سادگی میتوان ابیاتی را افزود و دامنه این روایت را گسترش بخشید. مثلا:
وقتی که رفت دامنت از دست زندگی
مجنون شدم به ماتم لیلا گریستم
ای ناله کی به گوش خدا میرسی، بگو
در غربت خودم سراپا گریستم
غزل دوم
اگر به خانۀ من ميروی بهار بياور
سبد سبد گل نارنج از آن ديار بياور
هزار کوچه لبالب زخوشه خوشۀ خورشيد
هزار باغ پر از سايۀ چنار بياور
چمن چمن پر از آواز سبز سبز قناری
و برکه برکه نسيمم ز رودبار بياور
دريچهها پر از آن آبی مشبک من کن
ستارههای فروزنده بيشمار بياور
هوای تازه و نمناک دره دره وحشی
سکوت سنگی و معصوم کوهسار بياور
چو آفتاب نشيند به شانههای هريوا
از آن غروب به شبهای انتظار بياور
شبی بدزد شميم تمام تاکبنان را
گل بهار ز دامان گلبهار بياور
طنين شکوه خيل کبوتران خدا را
ز پشت گنبد مولا علی نثار بياور
سلام من برسان بر اسير درۀ يمگان
ز شهر زلزلهها، لعل آبدار بياور
چهار خمکده از بادههای تلخ نرون را
دو مهر ماه انارم ز قندهار بياور
عبير و عنبر و عود و سپند و مشک و قناويز
گلاب و صندل و ريحان جويبار بياور
ز کوچه باغ پر از ياد خاطرات قديمی
شبانه بگذر و يکدسته بوی يار بياور
(www.kabulnath.de)
این غزل نیز یکی از غزلهای معروف آقای ناظمی است که ظاهرا یکی دو بار مورد نقد نیز قرار گرفته است و من آن را از سایت کابل نات گرفتهام. در نگاه نخست، چشمانداز این غزل برگرفته از یکی از شعرهای فروخ فرخزاد میباشد که گفته است من از نهایت شب و از نهایت تاریکی حرف میزنم و اگر به خانه من آمدی برای من ای مهربان چرخ بیاور و الی آخر….
افزون بر اینکه مضمون این غزل کاپی شده است، ترکیبوارههای که در آن به کار رفته است مانند چمن چمن پر از آواز سبز قناری، برکه برکه نسیم، سبد سبد گل نارنج، طنین شکوه خیلی کبوتران، شمیم تاکبانان و اسامی مانند عبیر، عنبر، عود، سپند، مُشک، قناویز، گلاب، صندل و ریحان که با توجه به فراوردههای مدرن خوشبوکننده دیگر بازار مصرف ندارند، از جمله ترکیبات و واژههای قراردادیاند که از چندین سده به این طرف، پیوسته در پردازش و نگارش شعر به مصرف رسیده و دیگر هیچ گونه لطف زبانی و عاطفه کلامی در آنها باقی نمانده است.
در حالیکه شعر از چشمانداز عاطفی به عنوان گزارههای متغیر عاطفی و احساس درونی شاعر، بازتاب نگارهها و انگارههای متفاوت میباشد که سفارش از مخاطب برنمیتابد. از نقطه آغاز تا نقطه پایان این غزل، یک التماس شاعرانه با ترکیبات تاریخزده و واژههای کهنه به نگارش میآید که مخاطب مسلح با عواطف و دانش شعری را در یک دایره تاریک ذهنی گرفتار کرده و پس از چرخش و پیچیش در این دایره در یک دهلیز تاریک رها میکند.
در هر دو غزل که از نمونههای برتر شعری آقای ناظمی در این جا آورده شده است، اثری از تعامل نمادهای بکر و برتر زبانی و همچنان تخلیل فراواقعگرایی در آن به چشم نمیخورد و واژهها، استعارهها، تشبیهها و حتی مضمون هردو غزل به شدت تکراریاند که هیچ گونه ذوقی در دل مخاطب برنمیانگیزد و جز از یک نستالوژی عمومی چیزی را با مخاطب شریک نمیکند. این آفرینشگری آقای ناظمی در واقع از آن نوع آفرینشگریهاست که در راستای تمدید یک قرارداد فسیلشده از ذهن شاعر روی کاغذ ریخته و سپس عنوان شعر بر آن نهاده شده است…. ادامه دارد.
قسمت سوم