پدر مرحوم من مانند دهها مرید و پیرو خانواۀ مجددی، از ارادتمندان سرسخت مجددیها بود. به همین خاطر از کودکی نام آنها را شنیده و مزار حضرت صاحب را در قلعۀ جواد کابل بارها زیارت کردهام.
شاید از همین رو هیچگاه فکر نمیکردم که این خانوادۀ متنفذ روحانی قابل نقد باشند، اما در کشور فقیری چون افغانستان، خاندان مجددی، همچون خانوادۀ گیلانی که از ثروتمندترین و زمیندارترین خانوادههای افغانستان شمرده میشد، هنوز هم میشود و با انقلاب کمونیستی دست آنها تا حدی از این ثروت بیحد و حصر کوتاه و بخشی از جایدادهای آنها مصادره شد، نقش و جایگاه خانوادگی آنها در سیاست افغانستان قابل نقد و بررسی است.
از اینکه دین همیشه در افغانستان حربه و بهانهیی برای قدرت و ثروتاندوزی بوده، در آن کمتر شکی وجود دارد. به همین خاطر امیر عبدالرحمن در کتابش (زندگینامه امیر عبدالرحمن) بالای افرادی میتازد که از دین استفاده ابزاری میکردند و کسانی که خود را غازی میدانستند، «تازی» میخواند که زیر نام «غازی» به بهانۀ اینکه در مقابل انگلیسها «غزا» کردهاند از مردم آن زمان باجگیری میکردند.
این ادعای امیر عبدالرحمن بدون تفکیک قایلشدن بین غازیان واقعی و غیر واقعی دور از انصاف به نظر میرسد، اما آنچه در این حرف امیر نهفته، این است که در آن زمان هم بهنام غازی و دین سواستفاده صورت میگرفت، عین کاری که امروز برخی بهنام جهاد و مجاهد در افغانستان انجام میدهند.
امیر عبدالرحمن طبقه روحانیون را مالکان لجامگسیختۀ آن زمان میدانست که هزاران قلمرو خورد و بزرگ را در جغرافیای افغانستان بهوجود آورده بودند و بخش عمده عواید دولت را آنها میربودند. امیر بعد از شورشهای بیشمار بالاخره موفق شد روحانیون را زیر ادارۀ حکومت مرکزی درآورد.
یکی از این شورشها، شورش بزرگ غلزاییها شمرده میشود که ملا مشک عالم همچنان به آن پیوسته بود. جالب است که امروز افغانستان بهنام ملا مشک عالم مدال ضرب زده است و آن را به پاس خدمات شایسته به افراد ممتاز تفویض میکند، در حالی که ملا مشک عالم، امیر عبدالرحمن را بهخاطر همکاری با انگلیس تکفیر کرده بود. شباهت و تقابلی که تا امروز میتوان بین حکومت فعلی افغانستان تحتالحمایه امریکا و تندروان مذهبی دید.
امیر عبدالرحمن بهخاطر اینکه بتواند دشمن روحانیون معرفی نشود، به خانوادۀ مجددی اجازه داد که از «سرهند» هندوستان وارد افغانستان و در شوربازار کابل مسکنگزین شود.
از اینکه غلزاییها پایگاه پیروان اصلی او را میساختند، شاید این یکی از دلایلی بود که بعد از شکستن شورش غلزاییها و ملا مشک عالم، امیر عبدالرحمن میخواست او را جانشین روحانیون تندرو دیگر سازد.
بدین ترتیب راه مجددیها در تاریخ سیاسی افغانستان باز شد و آنها نقش تاثیرگذاری در بسیج غلزاییها علیه انگلیسها در جنگ سوم افغان و انگلیس ایفا کرده و امانالله خان را در رسیدن به قدرت همچنان همکاری کردند، اما بعدها زمانی که امانالله خان میخواست ملاها را وارد نظام آموزشی واحد و سازمانیافته تحت نظر دولت سازد، حضرت صاحب شوربازار، برادر فضل عمر که جد صبغتالله مجددی میشد با این کار او مخالفت کرد؛ چون این طرح امانالله خان ریشۀ ملاها و روحانیونی را میخشکاند که بهطور سنتی از خوان مردم میدزدیدند.
به همین خاطر علیه امانالله خان با هماهنگی عبدالرحمن؛ قاضیالقضات کابل امضای چهارصد ملا و روحانی را جمعآوری کرد تا از برنامههای شاه متجدد جلوگیری کند.
زمانی که امانالله خان میخواست آنها را احضار کند، حضرت صاحب شوربازار با قاضیالقضات تلاش کرد تا از راه خوست، جایی که قبلا علیه امانالله خان شورش صورت گرفته بود به هند بریتانوی فرار کنند. امانالله خان این اقدام آنها را طوری تلقی کرد که گویا درصدد چیدن توطیۀ بزرگتری علیه او هستند. به همین خاطر حضرت صاحب شوربازار و عبدالرحمن هر دو را دستگیر و به زندان انداخت.
ملا و روحانیون که هراس داشتند جایگاه سنتی خود را با تطبیق نظام جدید آموزشی برای ملاها، از دست میدهند، همه منتظر چنین بهانه و اقدامی از سوی امانالله خان بودند تا به او اتهام ارتداد و کفر ببندند و مردم را علیه او بشورانند.
از همین رو به او اتهام کفر بستند و آن را به یک جنگ بزرگ تلبیغاتی علیه امانالله خان تبدیل ساختند. در نتیجه راه برای به قدرت رسیدن حبیبالله کلکانی هموار و پروسه نوسازی افغانستان برای سالیان متمادی به عقب برگشتانده شد.
نقش خانواده مجددی چون خانواده گیلانی، در تاریخ سیاسی افغانستان دارای پهلوهای سیاه و سفید میباشد که نیاز است از آن تقدسزدایی و بعد نقد و بررسی شود.
نویسنده: مجیبالرحمن اتل