از گل پیالهساز، لب یار نازک است
منیر احمد بارش
تکغزل جاودانۀ محمد رفیع «رفیع» سدههاست که علاقمندان را بهدنبال خویش میکشاند.
برای پاسداری از ارزشهای فرهنگی و انعکاس استعدادهای کمنظیر بر آن شدم تا تکغزل دانشمند سده دهم هجری خورشیدی را با اندک تأملی کوتاه در اختیار ذوقمندان شعر و ادبیات قرار دهم. نخست نیاز میپندارم که پیرامون شخصیت فردی و احوال زندگی وی یافتههایم را بنویسم.
شاه عبدالله یمگی، شاعر قرن دهم هجری، رفیع را در کتاب «ارمغان بدخشان» یاد کرده و بهعنوان شخص صاحب کمال و عالم از او نام برده است. مسکن او را قریه دهپاره خاش گفته و تنها یک پارچه غزل رفیع را در این اثر نمونه آورده است. همچنین در کتاب پرطاووس، اثر محمدحنیف بلخی، یادداشتهای مشابهی ذکر شده است.
پس از طرح موضوع با برخی از پژوهشگران و نویسندگان، جوانی را در دانشگاه بدخشان بهنام بهرام «طوفان» یافتم که مربوط به خانواده این شاعر دریادل بوده؛ او دیدگاهش را با من اینگونه در میان گذاشت: (داملا محمدرفیع«رفیع» خاشی، یکی از بزرگترین شاعران و نویسندگان زبان و ادبیات پارسی دری بود که در سده دهم هجری میزیست. زادگاهش روستای دهپاره شهرستان خاش «درسابق روستای دهپاره خاش ولسوالی جرم» ولایت بدخشان بوده است.)
شهرت این شاعر بزرگ، قربانی جهل و تعصبهای خشکاندیشان خرافاتی قرار گرفته و آثارش را از نشر و پخش باز داشتهاند. آنچه در باب زندگی و آثارش به دسترس ما قرار دارد، اندک است و از اندیشهها و کارکردهای ادبی و تحصیلات وی چیزی به دست نمیدهد.
آنچه مسلم است اینکه محمدرفیع رفیع بر فراز تپهیی موسوم به پشته حصار کلبهیی داشته و با خانوادهاش زندگی بهسر میبرده است. بعد از درگذشتش، در غرب همین روستا «دهپاره خاش» مدفون شده و اکنون مقبرهاش همراه با یازده تن از اعضای خانوادهاش در دهنۀ یک دره موجود است.
به نظر برخی از بزرگان روستا، قرینههای موجود در زادگاه این شاعر نازکخیال، حاکی از آن است که وی مربوط به خانوادۀ شخصی بهنام داملا فرهادبیک بوده؛ از جمله موجودیت آثار خانه و محل زندگی و همچنین مقبرهاش که در ملکیتهای مربوط به همین خانواده «داملا فرهادبیک» میباشد و شهادت برخی از بزرگان روستا مانند ملامحمد غنی؛ مردی که ۳۰سال قبل در سن ۷۰سالگی، درمیان جمع کثیری از مردم به بیان قصهها و افسانههای دور همین روستا میپرداخت. در این اثنا، دامنه حکایت به فرهنگ و شخصیتهای فرهنگی روستا کشانیده میشود.
ملامحمد غنی مردم دهکده را خطاب قرار داده میگوید: «من در نوجوانی نزد شخصی بهنام ملا محمدایاز آموزش میدیدم و فیض معنوی میبردم. روزی حکایتی نمود و ما جوانان را مخاطب قرار داد و گفت:
«من که اکنون در سن۱۰۳ سالگی قراردارم، روزی از زبان پیرمردی که به ظاهر بیشتر از ۱۱۰سال عمر داشت، حکایتی شنیدم؛ حکایتی از وجود شخصیت بزرگ و دانشمند فاضلی که در این دهکده زیسته و زندگی بهسر برده است. اسماش داملا محمدرفیع رفیع و سلسله نسباش به خانواده روحانی و فرهنگدوست داملا فرهادبیک میرسد.»
آنچه از آثار این شاعر رفیع در دست داریم یک قطعه غزل زیبا و انباشته از ظرافتهای ادبی است.
تأملی کوتاه بر این غزل
کم گو سخن که خاطر دلدار نازک است
بار گهر نمیکشد این تار نازک است
این غزل رفیع، روی مسایل منوط به انسان و اوضاع درهمتنیدۀ جوامع باز و بسته عطف توجه داشته و در ضمن با یک شمایل مردمی به مخاطب، قرار بیان و روش سخن گفتن را ابلاغ میکند.
در شروع این غزل، خاطر دلدار را آنقدر نازک و شکستنی میپندارد که حتا از زیاد سخن گفتن بیم دارد که آزردگی و کسالت پیش نیاید، هرچند وی سخنان دلبر و دلدار را به مثابه بار گهر تلقی نموده و تار اصالت عشق را از صمیمیت بیشایبه و احساس شاعرانگیاش نازکتر و کندنی وانمود کرده است تا خلوت پیوسته و پیهم در میان عاشق و معشوق نور بِدمانَد.
نی تار عمر محکم و نی تار دوستی
افسوس ازین دو رشته که بسیار نازک است
گویههای واقعی و تصاویر ملموس در این بیت پدیدههای پیرامونش را بازگو میکنند. یعنی، رفیع با بیان روایتگرانه، ایماژهای روشن و غیر انتزاعی را که بر محسوسات، مجردات و ظرفیت موسیقایی شعرش تأیید کند، کار گرفته است.
شناخت و مطالعه او از مسایل و زمینههای دوستی عمیقا دریافتمحور بوده و اساسات و مستلزمات یک عشق کاملا متفاوت را در یک فضای بیمانند، تمثیل میکند. از هر دو نمونه که رفیع خاشی در این بند شعرش یادآور شده، در جامعه امروزی کم نداریم. همه سرگشتگیهای جریانهای فکری و احساسمردگیِ بزرگ اجتماعی، بر محکم نبودن تارهای زندگی و صمیمیت سنگشده در تاق فراموشی، پاسخیست آشکار و آفتابی.
زلفش چو مار حلقه فتادهست تا کمر
ترسم که نشکند کمر یار نازک است
«تشبیه و استعاره دو مفهوم کمکی بوده و برای رساندن مفاهیم سخت و دیریاب از جهان هستی مورد استفاده قرار میگیرند.»
سدههای زیادی از کاربرد اینگونه تشبیهات و استعارههای قشنگ میگذرد، اما در غزل رفیع خاشی این تشبیه فوقالعاده جا افتاده و تشبیهات امروزی را فراخوان زیباییشناسانه میدهد.
چند سده پیش از امروز، در نمودارهای بینش و نگاهان عشقمدارانه این شاعر شوخکلام، باریک بودن کمر یار بهعنوان پیشهستهای زیباییشناسی و یکی از مؤلفههای عاشقپسندانه آن روزگار پنداشته شده و ارجاعکردن این موضوع را به نسل فرداهای ادبیات و شعر رسالت خود تلقی کرده است.
در مدار پسند و علایق فردی رفیع خاشی، کمر باریک، اندام لاغر، زلف گرهدار و سایر «اسرار سینهسوز عشق» با صراحت لهجه و سادهگرایی مطلق اعلام حضور نموده و مخاطبهای بیشماری را در درازای این چند سده مشغول و دلگرم و سرخوش نگهداشته است.
ساقی تو میبهجام بلورین چه میدهی
از گل پیاله ساز لب یار نازک است
با خواندن این بیت در بحر غزلهای شوخ و شیداکننده خواجه رندان غرق میشوید. چقدر فضای همخوان با این بیت حضرت حافظ دارد:
ما در پیاله عکس رخ یار دیدهایم
ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما
رفیع، در این غزل زمان را دریافته و سدههای پس از خودش در تاریخ ادبیات و شعر زیست قدبلندانه کرده و حرمت جاودانه میشود.
مواصفات عشق در این غزل دلپذیر، حضور پررنگ و نقش تأثیرگذاری دارند و هیجان و عشق را به گونهیی انعکاس میدهد که کهنگی زبان را نمیپذیرد.
کلمات ساقی، می، جام بلورین، گل، پیاله و لب یار در کاربرد شعری تازه نیستند و از پرکاربردترین واژههایی استند که در بیان عشق و مسایل آمیزش دوستی از اینها در شعر و متنهای عاشقانه سود میبریم.
اما، رفیع خاشی این کلمات را آنقدر هنرمندانه بهکاربرده است که: «از هر زبان که میشنوی نامکرر است.»
اگر شما با چشم بسته چند بار این بیت را با حواس منسجم و در خلوت کاملا شاعرانه بخوانید، قطعا یک نگار موکمر و نازکاندام و بیهمتا را در مقابلتان با شمایل ابرمعشوق مینگرید.
کم گوی حرف بر سر بالین دردمند
زیرا که طبع مردم بیمار نازک است
به این بیت میتوان نگاه روانکاوانه نموده و آن را توجیه جامعهشناسانه نماییم. این بیت رفیع خاشی، مفاهیم اجتماعی را مبتنی بر ارزشهای اخلاقی در خود حمل میکند. مردم بیمار، در این بیت تنها مردم دردمند و افتاده به بستر نیستند. مردم بیمار؛ جامعه بسته، عقبمانده و دور از خوانش متنهای سازنده است که در پشت پرده سیاه نمیدانمهای خویش پنهان شدهاند و خرد و آگاهی دیگران را به سخره میگیرند و بر بیچارگی و واماندگی خویش مسلطند.
پس کم حرفزدن و یا هیچ حرفنزدن در اینگونه جوامع بسته و دریغمحور بهتر است. طبیعت مردم بیمار حساسیتبرانگیز و جنجالی است.
در شفاخانهها هم قاعده کلی بر این است که باید آهسته سخن گفت و سر و صدا نکرد. چون طبع مردم بیمار آلودگی صوتی را تاب نمیآورد و بالای روانشان کسالت روحی بار میآید. حتا در نزدیکی درمانگاهها و در محوطه آن «هارن» موتر را ممنوع میکنند تا تمرکز فکری پزشک، پرستار و بیمار منسجم بماند.
من توصیه میکنم که این بیت رفیع خاشی را با خط درشت در لوحه درمانگاهها و مراکز بهداشتی بنویسند تا لذت خموشی را طبیبان و بیماران احساس کنند.
بیهوده سنگ بر دل آزردگان مزن
اول ببین که شیشه چه مقدار نازک است
زیباییشناسی/استتیک، در بهشت واژهها و سپهر مفاهیم، متنیست که متابعت تعمیمیافته اشکال روایی سخن را فرا میگیرد و مخاطب را در روشنایی لایههای معنادار متن موقعیت میدهد که این بیت با زیباییشناسی فوقالعاده و تصویر درخشان شکل گرفته است.
مدعا مثل، واقعیت ادعا را تمثیل نموده و سرشت پیگیرانه در تعلیل حقیقت را مصداق قرار داده تا شگفتیهای بیان و صور خیال، ممثل زیباییهای اندام و پاکیزگیاش را در این بیت تبارز دهد.
به صورت کل در ساختار عمودی و افقی این غزل موسیقی متناسب با بافتار واژگان و حس عمیق در محورهای همنشینی و همخوانی بیرون آمده است. این میتواند به گونه امتیاز نیرومندی، قوت ماندگاریاش را در روح و روان مخاطب به التذاذ درآورده و همیشگیاش را اعلام نماید.
آرایههای برجسته، تلمیحات قشنگ و اتفاقات شگفت در اندام دلانگیز این غزل تناسبات مطلوب پیدا کرده و کهنگی را به خود راه نمیدهد.
اسلام شد قوی در او چنگ زن رفیع
کافر مشو که رشتۀ زنار نازک است
این بیت پایانی تکغزل رفیع خاشی، چندان از نیروی تخیل، قوت زبان، تکانۀ تصویری و حقیقت شعری برخوردار نیست و در عین حال با دیگر مصرعهای غزل همخوانی محتوایی و مضمونمدارانه ندارد.
پرداخت متنی و لحن این بیت، فضای کلی و مسیر افقی غزل را تعقیب نمیکند. نگاههای شعرشناسانه و قضاوت منتقد بر جعلی بودن این مصراع تأکید میکند.
شاعری که چهار سده پیش، «از گل پیاله ساز، لب یار نازک است» و «زلفش چو مار حلقه فتادهست تا کمر» را در بافتار غزل با هنرمندانهترین چیدمان استادانه آورده باشد، بعید است که ختم غزلش نظم ابتدایی و خالی از جرقهیی مسحورکننده باشد.
و گپ پایانی اینکه، استند شاعرانی که با چندین مجموعه شعر در جلسات شعرخوانی و حوزههای فرهنگی ردپایی از خویش برجا نگذاشتهاند و رفیع خاشی از پشت سدههای دور، هنوز نقل مجالس شعری بوده و تصنیف و آهنگهای زیادی از این یک غزل، کام علاقهمندانش را شیرین کرده است.
میسزد که روزنه این درآمد را با یک بیت شعر قشنگ نظامی گنجوی که همخوانی با مفاهیم کلی این متن دارد، بسته کنم:
یک دسته گل دماغپرور
از خرمن صد گیاه بهتر
***
کم گو سخن که خاطر دلدار نازک است
بار گهر نمیکشد این تار نازک است
نی تار عمر محکم و نی تار دوستی
افسوس از این دو رشته که بسیار نازک است
زلفش چو مار حلقه فتادهست تا کمر
ترسم که نشکند کمر یار نازک است
ساقی تو می به جام بلورین چه میدهی
از گل پیاله ساز لب یار نازک است
کم گوی حرف بر سر بالین دردمند
زیرا که طبع مردم بیمار نازک است
بیهوده سنگ بر دل آزردگان مزن
اول ببین که شیشه چهمقدار نازک است
□□□
اسلام شد قوی در او چنگ زن رفیع
کافر مشو که رشتۀ زنار نازک است