نگاه عارفانۀ مولانا به سیاست
محمدرسول حسنیار
در اذهان چنین تداعی شده که اهل عرفان و تصوف، به سیاست با دید منفی مینگرند و از پرداختن به امور سیاسی و اکتساب قدرت بیزارند. در ارتباط به صوفیان زاهد، راهب و مغارهنشین ممکن که چنین ادعایی درست باشد؛ اما درباره عارفان دانا بر رمز و راز دل و طریق عاشقی، چنین مطلبی بهدور از شبهه و سوال نیست.
چگونه میشود عارفی را غافل از یک ضرورت اجتماعی که همانا وجود دولت و حکومت در جامعه است، تصور کرد. مولانا جلالالدین محمد بلخی از عارفان و شاعران بهنام سرزمین ماست که شهرت جهانی دارد و ادبیات عرفانی را به شکوفایی عظیمی رسانیده است.
مولانا را بیشتر به واسطۀ آموزههای عرفانی و روح بزرگ حقیقتجو و دل عاشقپیشه و زبان شورانگیزش میشناسند، در حالی كه یكی از ممیزات شخصیت او، جامعهگرایی و مردمدوستی و احساس مسوولیت او در مسایل اجتماعی و سیاسی بوده است.
حتی غزلیات شمس، كه مبتنی بر طبیعت تغزلی و غنایی است و احوال و تجارب عاشقانه مولانا، بدون اختیار و آگاهی او در آن مجال بیان یافته، از اشارات اجتماعی و موضعگیریهای سیاسی خالی نیست.
نكتۀ درخور توجه این که مولانا سربرگهای فیه مافیه را با حدیثی از پیامبراكرم (ص) شروع كرده است:
«بدترین دانشمندان آنانی هستند كه به دیدار امیران روند و بهترین امیران، آنانی هستند كه به دیدار دانشمندان آیند. امیری كه به در خانة فقیران رود، بهترین امیر است و فقیری كه بر در خانه امیر ایستد، بدترین ایشان است.»
هرچند به دیده بعضی از اندیشمندان، تناقضهایی میان ادعا و رفتار مولانا در ارتباط با امیران و سلاطین وجود دارد. یعنی در مقام نظر، مولانا مخالف آنها بوده؛ اما در جایگاه عمل با آنها سر سازش و ساز دوستی داشته است.
از جمله به نامههایی که مولانا برای معینالدین پروانه، امینالدین مکاییل و مجدالدین اتابک؛ برای احراز کرسیهای دولتی برای دوستان، آزادسازی مجرمین و سایر خواستها داشته، اشاره میکنند. مولانا حدود 150نامه که شرح آن در فیهمافیه آمده است به سلاطین و صاحب منصبان وقت فرستاده است.
اما رابطه مولانا با سلاطین که بعضا از مریدان ایشان بودند، نه از روی تملق و دستبوسی بل بر اساس یک سنجش عقلانی و اقتدارمابانه بوده است.
با اینکه مولانا انسانی متواضع و فروتن بود اما با اهل حکومت و سلاطینزادهها رفتار و نگاه از بالا به پایین داشت. گفتهاند زمانی که اشخاصی چون معینالدین پروانه از حکام وقت به دیدن مولانا میآمد، گاهی او را معطل میگذاشت و حتی گاهی جواب رد ملاقات به او میداد.
حتی سلطان عزّالدین را كه یك بار به همراه امرا و نواب خویش به دیدار مولانا آمد، نپذیرفت و بار دیگر که پادشاه از او درخواستِ پند و وعظ کرد؛ در جواب گفت: چه پندی دهم، تو را شبانی فرمودهاند، گرگی میكنی. پاسبانیات فرمودهاند، دزدی میكنی. رحمانت سلطان كرد، به سخن شیطان كار میکنی.
همچنین مولانا زمانی که ظروف زرین و طعام رنگین را بر سر سفره پروانه میبیند، لب به طعام نمیزند و میگوید: طعام مكروه را در ظرف مكروه نهاده، در پیشِ مردان آوردن از دینِ مصلحت دور است و از مذهبِ مروت بیرون؛ ولله الحمد كه ما را از این كاسهها و كیسهها فراغت كلی بخشیدهاند و سیر و سیراب گردانیده؛ همانا كه به سماع برخاسته، این غزل را فرمود:
به خدا میل ندارم نه به چرب و نه به شیرین
نه بدان كیسة پر زر نه بدین كاسة زرین
همچنان در ارتباط به حدیث الناس علی دین ملوکهم میگوید:
زانکه لطف شاه خوب با خبر
کرده است اندر همه ارکان اثر
خوی شاهان در رعیت جا كند
چرخ اخضر خاك را خضرا كند
شه چو حوضی دان و هر سو دولهها
وز همه آب روان چون لولهها
آبِ روح شاه اگر شیرین بود
جمله جوها پر ز آب خوش شود
زینكه رعیت دین شه دارند و بس
این چنین فرمود سلطان عبس
شاه را باید كه باشد خوی رب
رحمت او سبق گیرد بر غضب
شاه آن باشد كه از خود شه بود
نی به لشكرها و مخزن شه شود
مولانا با نگاه عارفانه به سیاست مینگریست و رهبری جامعه بشری را از آن انسان کامل میدانست که نمونه بارز آن همانا انبیأ و اولیای الهی هستند. از این لحاظ در شعری از پیامبر اسلام (ص) به صفت پادشاه یاد میکند. در شعری دیگری شأن سیاسی پیامبران را چنین توضیح میدهد:
چون خدا اندر نیاید در عیان
نایب حقند این پیغمبران
نی غلط گفتم كه نایب بیمنوب
گر دو پنداری قبیح آید نه خوب
از مجمع مطالب مولانا این دو نکته را میتوان بهعنوان نحله اندیشه سیاسی وی در نظر گرفت.
کثرتگرایی، تساهل و تسامح و ضدیت با تحجر
مولانا از نگاه گرایش کلامی عقیدتی به مکتب اشعری نزدیک بود، و ارتباط او با حکام هم از سر گرایش به آرا این مکتب است. مولانا نه از سر اغماض، باور به کثرتگرایی و تسامح عقیدتی دارد، بل آنچنان از بالا به منظومه این عالم نگاه میکرد که این دغدغهها را به سان ذرهیی میدید:
اختلاف خلق از نام افتاد
چون به معنی رفت آرام افتاد
از دید مولانا اختلافها همه بر سر اسم و رسم است اگر انسان در دریای معنی و معرفت شناور شود دیگر این چندرنگیها برایش معنی ندارد.
مولوی در بسیاری از تمثیلهای مثنوی از حالت پلیلوگ استفاده کرده است، داستانهای مولوی همچون نمایشنامه دارای چندین شخصیت هست که از آن میان داستان چوپان و شبان، داستان گفتگویی پرمغز و دوجانبه است. همچنین در شعر دیگری درباره ضم تعصب و دوری از آن چنین میگوید:
سختگیری و تعصب خامی است
در جنینی کار خونآشامی است
همچنین در ارتباط به وحدت رهبری جامعه میگوید:
از الوهیت زند در جاه لاف
طامع شرکت کجا باشد معاف….
صد خورنده گنجد اندر گرد خوان
دو ریاست جو نگنجد در جهان
نسبیاندیشی و نفی مطلقگرایی
تفکر مولانا بهدور از تحجر، تعصب و دگماندیشی بود و مطلقاندیشی را رد میکرد
چیز مطلق نیست زینها هیچ چیز
شر مطلق نیست زینها هیچ چیز
مولانا تفاوت در باور عقیده و سلوک را امر طبیعی میدانست
هرکسی را سیرتی بنهادهایم
هرکسی را اصطلاحی دادهایم
بدین اساس مولانا از استبداد و بودن قدرت در دست دیکتاتورها چنین شکایت نموده و معایب و آلام آن را چنین گوشزد میکند:
چون که حکم اندر کف رندان بود
لاجرم ذوالنون در زندان بود
چون قلم در دست غداری بود
بیگمان منصور بر داری بود
چون سفیهان راست این کار و کیا
لازم آمد یقتلون الانبیا
یوسفان از مکر اخوان در چهاند
کز حسد یوسف به گرگان میدهند
آنچنان که در ابیات بالا آمده؛ به اندیشه مولانا اگر حکومت به دست انسانهای جاهل، ظالم و غدار بیفتد بدون شک انسانهایی مثل ذوالنون و منصور حلاج به سر دار آویخته میشوند و اگر سفیهان نادان بر سر اریکه قدرت نشسته باشند، قتل و انبیا و صالحان امری حتمی است.
نکته درخور توجه در این ابیات اینجاست که زاویه دید مولوی درباره قضایا، فقیهانه محض نیست. درتاریخ آمده، منصور حلاج که از عرفای بزرگ بود بهدست قاضیان متحجر و کوردل به دار آویخته شد و بدنش قطعه قطعه گردید. در این جا مولانا این مساله را با کمال ظرافت بیان میکند که اگر قلم قضاوت بهدست انسانهای کوتاهفکر، متحجر و مکار باشد، در هرزمان و هرجا سرنوشت انسانهای مثل حلاج؛ چوبه دار است.
از سوی دیگر با اینکه مولانا مانند سایر عرفا، حاکمیت ایدهآل و حکومت مشروع را حکومت انسان کامل میدانست که شامل انبیا و اولیای الهی میشود؛ با آنهم، در اندیشه سیاسی مولانا ریشههایی از مولفههای مردمسالارانه دیده میشود؛ تکثرگرایی، فرهنگ تساهل و تسامح، ضدیت با تعصب و مطلقگرایی، آزادی انتخاب، انتقاد از حکام، مثالهایی از آن است.