نفسی در هوای تازۀ کابل!
فرشته حسینی
چهره کابل این روزها خاکستری است. رنگ سرب و دود. گاهی باران طراوتی به شهر میدهد، اما دیگر هیچ چیز حریف این لایه خاکستری قطور نمیشود که همه شهر را پوشانده است؛ انگار دستی نامریی، رنگی چسبنده و غلیظ را به روی این شهر و ساکنانش پاشیده.
اما این رنگ خاکستری از کجا آمده؟ چرا ملال و سرگشتگی حس غالب این روزهای ما شده؟ یکساعت که از غروب میگذرد سرکها شبیه فلمهای ترسناک میشود و همه به خانههایشان پناه میبرند. کسی به قدم زدن در شبهای پاییزی علاقهیی ندارد و البته حق هم دارد.
یادم میآید روزهای اولی که به کابل آمده بودم، چقدر از جنب و جوش و طراوتی که در کابل میدیدم به شوق آمده بودم. تازه بهار شده بود و صدای پرندگانی را در کوچه و خیابانها میشنیدم که سالها بود در محیط شهر بزرگی که زندگی میکردم، از یاد برده بودم. آنجا که بودم برای شنیدن صدای گنجشکها هم باید تدابیر ویژه به کار میبستی! مثلا ریموت صدای شهر را پیدا میکردی و دکمه خاموشش را میزدی. کار راحتی به نظر نمیرسد نه؟
به هر حال آن بهار روزهای قشنگی را در کابل تجربه کردم. روزهای قشنگ و آفتابی و البته طبیعی. اما همچنان که میگویند چنان نماند و چنین نیز نخواهد ماند، من هم متوجه تغییری عجیب در چهره دلکش کابلی شدم که دیده بودم. زمستان شد و همه چیز ناگهان عوض شد. رنگ از رخساره شهر و مردم رفت. انگار نقابی کنار رفته باشد.
دیروز کنار پنجره نشسته بودم و به دودی که از ساختمان روبرو بلند میشد نگاه میکردم. شاید در فلم، عکسها و یا نقاشیها دیده باشید؛ تصویری از یک خانه زیر برف که دود از دودکشهایش بلند میشود. این در ذهنتان چه چیزی را تداعی میکند؟
برای من که حس گرم یک خانه و فامیلی که در کنار هم خوشبختند؛ اما دودی که حالا از پشت این شیشهها میدیدم بههیچ عنوان آن حس را به من نمیداد. این دود شبیه سر پنجههایی سیاه بود که آسمان شهرم را خراش میداد. این همان دستی بود که گلوی کابل را میفشرد و نفسش را به شماره میاندازد.
راستی شما این روزها با چی خودتان را گرم میکنید؟ سرمای این شبها را چطور تحمل میکنید؟ شما هم از این دستهای قاتل در خانهتان استفاده میکنید؟ مثل همه؟
شاید فکر کنید در این مورد دارم اغراق میکنم و وضعیت آن قدرها هم خراب نیست، ولی کمی به مغزتان فشار بیاورید. در این اواخر چند بار شنیدهاید که در مجلسهای ختم قرآن میگویند: حیف. بندۀ خدا صحیح و سالم بود و یکباره سکته کرد یا فقط یک ماه ناجور بود و مرد! به نظرتان صدای سرفه و تعداد آدمهای مریض از سالهای قبل بیشتر نشده؟ آدمهایی که از تنگی نفس شکایت میکنند چه؟ نتیجهگیری شما چیست؟
به نظر من این دستهای خاکستری که زمستانها از بالای بلند منزلها، خانهها و ادارههایمان به آسمان بلند میکنیم، همان دستهاییاند که ما را خاموشانه به سمت عدم میبرند.
نمیخواهم وارد بحث مسوولیت دولت در این زمینه بشوم. همه ما میدانیم که دولت ما شبیه یک موجود ناقصالخلقه و عجیب و غریب و بدون در و پیکر است که برای هرکاری که در آن ناتوان و نالایق است بهانهیی پیدا میکند. اما اینجا بحث سلامتی و زندگی ما و فرزندانمان در میان است. حق همه ماست که شهری پاک و ایمن برای نفس کشیدن داشته باشیم و از قدم زدن در خیابانها لذت ببریم. در عین حال وظایفی هم در این زمینه داریم. اما کارهایی که هر یک از ما به عنوان شهروند در این زمینه میتوانیم انجام بدهیم چیست؟
سلام و عرض ادب محضر دست اندرکاران روزنامه وزین راه مدنیت.
تشکر از نشر چنین خبر ها و گزارش های که واقعاً قابل تأمل است. عرض کنم خدمت شما و هم میهنان عزیز که آلودگی هوا و فضای کابل از آلودگی افکار و اندیشه های ارگ سالاران سرچشمه می گیرد. اندیشه زیبا، صفایی و زیبایی بار می آورد. . به قول مولانا :
زندگی زیباست ای زیبا پسند
زیبه اندیشان به زیبایی رسند
حال کسانی دارایی افکار تاریک و ذهنیت عقب مانده و قبیلوی باشد و در گنداب عصبیت غرق باشد. و به جز فساد و انحصار به چیز دیگر فکر نه می کنند محال است که درین کشور زیبایی و صفایی بیاید. و با تداوم نظام منحط قبیله آلودگی ها از هر نوع آن بیشتر می شود. خداوند لطف کند و بساط این مفسدان را به دست مصلحان برچیند تا ما هم کشوری حد اقل در حد کشور های همسایه داشته باشیم. که مجالی برای نفس کشیدن در آن باشد. با درود فراوان