اشتباه پس از بن!
نویسنده: *فرانسیس وندرال/ ترجمه: *جواد دروازیان
دفتر سازمان ملل، نخستین خطای چندوجهی را پس از کنفرانس بن آغاز کرد. تأخیر در جلسه اواخر نوامبر 2001، با وجود تماسهای دفتر من برای تشکیل جلسه، قبل از سقوط طالبان در ماه اکتوبر بود؛ بدینترتیب این تأخیر باعث شد تا جبهه متحد افزون بر تصاحب دو سوم کشور، بیشتر شرکتکنندگان را به کنفرانس معرفی کند.
سهم جبهه متحد از کنفرانس بن، افتتاح آن، رهبری وزارتخانهها در دولت موقت و انتصاب جنگسالاران و فرماندهانش برای محافظت عامه بود. بسیاری از والیها، ولسوالها و پستهای کلیدی در اردوی ملی و پولیس ملی افغانستان را کسانی تصاحب کردند که مردم افغانستان از آنان بهشدت نفرت داشتند و خاطرات و کابوسهای 1990 را به یاد میآوردند. آنان دولتی بد و فاسد را سر کار آوردند.
از همان ابتدا با معمولشدن فساد و حاکمیت بد، بحث و گفتگوی آرام دیگری پیش از کنفرانس و هم در جریان آن درباره نقش آینده سازمان ملل متحد در اجرای توافقنامه بن، مطرح شد.
برخی از ما بحثهای مؤثری را درباره «جایگاه مهم» سازمان ملل متحد در افغانستان، کمبوجیا، تیمور شرقی، بوسنی و کوزوو مطرح کردیم؛ زیرا مطمئن بودیم که مردم ]افغانستان[ به نحوی آماده پذیرفتن قیمومیت بینالمللی هستند تا با از بین رفتن جنگسالاران و حکومت طالبان، کشورشان بازسازی شود.
ما اطمینان داشتیم که مردم برای نوعی آموزش بینالمللی، آماده هستند و در ایجاد سازمانهای تطبیقکننده قانون، همکاری میکنند تا در پایان از بند رها شوند و به آرامش برسند.
ما مطمئن بودیم که مردم برای رهایی از بند و دستیابی به آرامش، در ایجاد سازمانهای طبیقکننده قانون، همکاری میکنند؛ ولی در عمل، در میانه راه، جامعه بینالمللی به جای نمایندگان واقعی مردم افغانستان، تعدادی سفاک را دعوت کرد.
اشتراککنندگان بن -که بیشتر از طرف جبهه متحد و ظاهرشاه، شاه پیشین، حمایت میشدند- از شورای امنیت درخواست کردند که نیروهای بینالمللی را به افغانستان اعزام کند تا ابتدا در کابل و سپس در مراکز شهرهای دیگر که از وجود طالبان تخلیه شده بود، مستقر شوند.
زمانی بیشتر متعجب شدم که با وجود حضور نماینده ایالات متحده در این کنفرانس، این کشور با افزایش نیروهای همکاری امنیتی بینالمللی (آیساف) در خارج از کابل مخالفت کرد؛ احتمالاً به این علت که در جریان جنگ برای آزادی، مطمئن باشد که در همه کشور دستش باز است؛ بنابراین در آن زمان، ایالات متحده اروپاییها را از سهم بیشتر در آیساف – که هر کشوری بهراحتی میتوانست در آن سهیم شود- محروم کرد. در زمان تازه بودن خاطرات 9 و 11 سپتامبر، بسیاری از دولتها بهآسانی میتوانستند در آیساف حضور داشته باشند.
دو سال بعد، زمانی که ایالات متحده به دنبال افزودن نقش شریکان خود در ناتو بود، شتاب و تحرک ایالات متحده کُند شد و عراق، بیشتر توجه هر دو (ایالات متحده و متحدانش) را به خود جلب کرد.
یکی از مؤلفههای تمرین ملتسازی، برخورداری دولت مرکزی از قوه قهریه قوی است؛ با این حال جامعه جهانی، این امر مهم را هرگز جدی نگرفت.
فرایند خلع سلاح، ملکیسازی و ادغام مجدد (دیدیآر) بهطور رسمی آغاز شد؛ به قولی 60000 عضو شبهنظامی جبهه متحد فقط قدیمیترین سلاحهای خود را به وزارت دفاع افغانستان – که در آن زمان تحت رهبری مارشال فهیم، قویترین جنگجوی جبهه متحد و معاون اول حامد کرزی، رئیسجمهور پیشین بود- دادند. روند جابهجایی گروههای مسلح غیرقانونی (دایاگ) نیز نتیجهای بهتر از آن نداشت؛ آیساف و ائتلاف، در صورت بروز هرگونه مشکل امنیتی، به همکاری ضرورتی احساس نکردند و به تقابل، کمترین علاقهای نشان ندادند. ایالات متحده و ناتو به علت حفظ روابط محکم با بعضی از فرماندهان جنگ و فرماندهانی که همکاری آنان مفید ارزیابی میشد به این روند بیعلاقه بودند؛ در عوض آنها به اقدامات عجیبوغریبی دست زدند و برای دریافت اطلاعات منتج به تأمین امنیت ارتشهای خود، به آنها کمک میکردند؛ بنابراین تعجبآور نیست که التماسهای رئیسجمهور کرزی برای بهبود حکمرانی را نشنوند. به علت ترس واقعی او از متفقشدن افراد متخاصم، روابط محکم او با آنها یا وزرای او، مانند پرونده پیوند برادرش در قندهار و دیگران با سیآیای یا سایر سرویسهای اطلاعاتی خارجی که مرسوم شده بود، باعث شد که از ناکامی جمعیمان برای اطمینان بیشتر به ناکامی سیستم قبیلهای افغانستان، غافل شویم.
در واقع، این سیستم که عمدتاً پدیدهای پشتونی است در 30سال گذشته در جریان جنگ کمونیستها، مجاهدین و طالبان بهشدت تضعیف شد. بسیاری از افغانهای تحصیلکرده که طرفدار بقای این سیستم هستند در سال 2002 خواستار سپردن دولت به ظاهرشاه بودند. شاه پیر که در سال 2007 درگذشت، از محبوبیت زیادی برخوردار بود. احساس مردم درباره دوره پادشاهی او (1933-1973) نستالوژیک است و آن را بهعنوان دوره طلایی افغانستان به خاطر میآورند. پادشاه پس از بازگشت از تبعید در بهار سال 2002 چنان به نظر میرسید که گویی هنوز پادشاه است.
لویهجرگه به اتفاق آرا او را بهعنوان رهبر دولت انتخاب کرد؛ اما قرار بر این نبود. با استناد به مخالفت برخی جنگسالاران جبهه ملی که فکر میکردند از پستشان برکنار میشوند، نماینده ویژه ایالات متحده امریکا که در ردیف اول نشسته بود، دوید و به ظاهرشاه پیشنهاد کرد که حتی در صورت درخواست لویه جرگه اضطراری این مقام را نپذیرد.
اینگونه، افغانستان فقیر را از آن صدای رسا محروم کردند، او ممکن بود تأثیر آخوندها را کمتر و یا زندگی جدیدی را وارد سیستم قبیلهای کند. این امر همچنین میتوانست به تأسیس نخستوزیری و کابینهای پاسخگو در برابر مجلس منجر شود.
قانون اساسی 2004 را هیئتی غیرمنتخب و منصوبشده توسط کرزی، بیشتر به نفع جهادیها ایجاد کرد و با پشتیبانی سفیر وقت امریکا، نظام ریاستی متمرکز قدرت را برای مدت 5 سال، به دست شخصی غیرقابل عزل سپرد؛ در حالیکه در جامعهای چندقومی و چندزبانی مانند افغانستان، نیاز بود که نظام غیرمتمرکز پالمانی قدرت را در بین چند دسته از مردم توزیع کند؛ با این حال برخلاف عراق، دولتهای غربی کاملاً نسبت به افغانستان خوشباور بودند.
غربیها برخلاف عراق، کاملاً نسبت به افغانستان بیتوجه شدند؛ زیرا تلاش میکردند بهسرعت در عراق پیروز شوند. غربیها به افغانستان خوشبین بودند؛ زیرا آنها مطمئن بودند که پرویز مشرف، سیاست چندساله پاکستان را برای حمایت از گروههای تروریستی معکوس خواهد کرد؛ با وجود این که طالبان/ گلبدین حکمتیار، خشنترین حزب مجاهدین، در پاکستان پناهنده بودند، غرب ظاهراً فراموش کرد که روابط نزدیک و در حال رشد سریع هندوستان با افغانستان، میتواند تغذیهکننده بدگمانی چندین دهه پاکستان باشد. این دشمنی دیرینه بین دو رقیب، پاکستان را واداشت تا در پی استقرار رژیمی ضعیف در کابل براید.
ناکامیهای دیگر نیز رخ داد که نیازمند اندکی دقت بود. توجه بسیار اندک به آموزش حرفهای پولیس افغانستان و اصلاحات در قوه قضاییه به پژمردگی گرایید، تلاش برای حمایت از خدمات اجتماعی شکست خورد و همچنین برای حمایت از جامعه مدنی کثرتگرا یا گروههای سیاسی برای متعادل کردن جنگسالاران جهادی تلاش نکردیم و با وصف پول زیاد، به بازسازی اقتصادی در بخشهای زراعت و پروژههای کاریابی بهصورت متمرکز توجه نکردیم.
مبارزه با مواد مخدر همیشه بهکندی پیش میرفت. تأکید ایالات متحده بر طرزالعمل فسادزای تخریب مزارع، هزینهبردار و به زیان دهقانان فقیر افغانستان بود و هیچ صدمه جدی به اربابان بزرگ مواد مخدر وارد نکرد.
سالهای گذشته چشم دولتهای غربی را به واقعیتهای غمانگیز جامعه افغانستان گشود؛ اما عجایب همچنان ادامه دارد.
پینوشت
منبع: کتاب افغانستان 1979-2009، انتشارات انستیتوت خاورمیانه.
*فرانسیس وندرل، بین سالهای 2000 و 2001 بهعنوان نماینده سرمنشی سازمان ملل متحد در افغانستان و سپس به مدت شش سال تا سپتامبر 2008 بهعنوان نماینده ویژه اتحادیه اروپا در افغانستان فعالیت کرده است.
*جواد دروازیان یکی از نویسندگانی است که از سال 2007 به اینسو در سازمانهای حقوق بشری و جامعه مدنی افغانستان در زمینه دفاع از حقوق بشر، عدالت انتقالی، صلح و امنیت، پژوهش و دادخواهی کرده است.