حامد مقتدر؛ شاعر درگیر در مناسبات زبان
دکتور یعقوب یسنا
بحث من این نیست که کدام شاعر برای نخستینبار در افغانستان شعری با رویکرد پساساختار یا پستمدرن گفت. اصولاً چنین بحثی درست نیست. معمولاً بنا به مناسبات ادبی و فرهنگی، جریانهای شعری و ادبی شکل میگیرند؛ اما تعدادی با کارهای خود به این جریانها شاخصه میبخشند. سرایش شعر با رویکرد پساساختار در افغانستان نیز بنا به مناسبات ادبی با جریانهای شعری پساساختار ایران از نیمۀ دهۀ هشتاد به بعد شکل گرفت.
حامد مقتدر یکی از شاعرانی بود که خیلی زود وارد سرایش شعر با رویکرد پساساختار شد. اگر از حقیقت نگذریم حامد مقتدر در این رویکرد نسبت به شاعران دیگر این جریان، رویکرد شعر پساساختار را بهتر میشناخت و در این رویکرد بهتر از دیگران شعر میسرود.
ماجرای زندگی ادبی و فرهنگی حامد مقتدر
سید اسرار حامد مقتدر متولد سال 1367 از شاعران بلخ بود. او سرایش را از شعر موزون آغاز کرد. قافیه و ردیف را در شعرهای موزونش کمرنگ کرد؛ اما موزون میسرود. بعد خیلی زود و به یکبارگی به شعر پساساختار گذر کرد؛ یعنی موقعیکه از شعر موزون عبور کرد، بوطیقای شعرهای او را نمیتوان نیمایی یا شاملویی دانست؛ بنابراین میتوان گفت رویکرد بوطیقایی شعرهای او بعد از شعر موزون، پساساختار بود.
شعر موزون مقتدر قابلملاحظه نیست. کارنامۀ شاعری او شعر پساساختار است. او در رویکرد شعر پساساختار خود بیست مجموعه شعر را بهصورت اینترنتی و صوتی منتشر کرده است. چند مجموعه شعر حامد از نشر پاریس منتشر شد. نشر پاریس پایگاه اینترنتی شاعران آوانگارد ایرانیان خارج از جمهوری اسلامی ایران است. انتشار مجموعه شعرهای حامد مقتدر از نشر پاریس به این معنا است که شاعران آوانگارد ایران، پساساختار بودن شعرهای او را به رسمیت میشناختهاند. مجموعه شعر «گی ممنوع» مقتدر به انگلیسی ترجمه و در لندن منتشر شده است.
مقتدر نقاشی میکرد و با برنامههای رادیویی و خبرگزاریها همکاری داشت؛ اما کارمند رسمی هیچ خبرگزاری و رادیویی نبود؛ بلکه یک خبرنگار و فعال فرهنگی مستقل و آزاد بود. او سفرهایی به سوریه، پاکستان، ایران و ترکیه داشت. بخشی از این سفرها برای فعالیت فرهنگی بود؛ اما رفتن به ترکیه برای مهاجرت به اروپا بود که تحقق نیافت. مقتدر از ترکیه به افغانستان بازگشت.
مقتدر برای اینکه همسرش شاعر باشد و آنان بتوانند زوج هنری و مخاطب کارهای هم باشند؛ نامزدی پیشنهاد خانوادگی را فسخ کرد و با ریحانه تمنا که شاعر و فعال فرهنگی است ازدواج کرد.
مقتدر عضویت انجمنهای ادبی بلخ داشت؛ اما مصلحتهایی که باید در انجمنها و پارتیهای ادبی رعایت میشد، نمیتوانست رعایت کند؛ زیرا او اهل پارتی و معامله نبود؛ بنابراین در حاشیۀ پارتیهای ادبی بود. متأسفانه انجمنهای ادبی ما در این سالها «انجمن ادبی» به معنای معمول نیست؛ بلکه پارتیها و… است.
هر بار گذر مقتدر به کابل میشد، با هم میدیدیدم. دو بار او را خانه دعوت کردم. آخرین بار مقتدر را در خانۀ خود دیدم و پس از آن ندیدم. در آخرین دیدار دربارۀ شعرهایش صحبت کردیم. او شعرهای خود را «چیز» و «شعر- داستان» مینامید. مقتدر از شاعران و نظریهپردازان شعر پساساختار ایرانی، پرهام شهرجردی و علی عبدالرضایی را بیشتر میشناخت، به شعرها و کارهای این دو در سخنان خود دربارۀ شعر ارجاع میداد.
در آخرین دیدار، من و مقتدر دربارۀ بسیاری موارد صحبت کردیم، از جمله دربارۀ انجمنهای ادبی کابل و تعدادی از افرادی که مدیریت این انجمنها را داشت. مقتدر با انتقاد از کارکرد این انجمنها، از رفتار مدیران آن اندوگین بود.
در آخرین دیدار متوجه شدم که مقتدر بیشتر به رابطۀ انسان با جهان و چیزها بهنوعی نگاه عرفانی و رازآلود (پارادوکسیکال) دارد. به شوخی گفتم: مقتدر! عارف شدهای.
بعد از آن دیدار، دیگر او را ندیدم، تا اینکه شنیدم حامد مقتدر خودکشی (1394) کرده است. با آنکه او در جوانی خودکشی کرد؛ اما کارهای شعریاش در رویکردی که میسرود قابلملاحظه است. مقتدر بسیار بهسادگی در زندگی جا خالی کرد. پیش از مرگ مقتدر تصور نکرده بودم که چقدر ساده، جای افراد در زندگی خالی میشود.
رویکرد پساساختاری شعرهای حامد مقتدر
طوری که اشاره کردم مقتدر چه از نظر محتوا و موضوع و چه از نظر کارکرد زبان در شعر پساساختار، درکی نسبتاً بهروز و درست داشت. مثلاً مقتدر شعر خود را «چیز» مینامید. این چیز نامیدن شعر یک انتخاب پستمدرنیستی است؛ زیرا در نظریههای پستمدرن، متنی با هویت مشخصی به نام شعر نمیتواند اعتبار داشته باشد؛ بنابراین «چیز» گفتن مقتدر به شعر خود به این معنا بود که آنچه را او میسراید میتواند هر چیز باشد.
این «چیز» گفتن از نظر محتوایی نیز رویکرد پستمدرنیستی داشت. «چیز» در زبان فارسی معمولاً بیشتر به چیزهای گفته میشود که محتوا، موضوع و هویت مشخصی نداشته باشند؛ بنابراین به آن اشیا میگویند «یگان چیز» است یا حتی به سخنی که چندان معنا و موضوع آن معلوم نباشد میگویند «چیزی گفت که فهمیده نشد».
مقتدر نیز میگفت که من «چیز» میگویم. موضوع نام مجموعهها و نام شعرهای حامد نیز خردهموضوعها و خردهروایتها بود. نام شعرهایش یا عداد بودند یا واژههای مانند چیز، اپیزود و … نام مجموعه شعرهایش «گی ممنوع»، «اپیزودیزه»، «پوغوچویی»، «آندراس»، «مرگ مانیاک»، «ویجیترین» و… بود. این نامها در شعر معاصر افغانستان غیرمعمول است. پیش از حامد در شعر معاصر افغانستان چنین انتخاب نامها را برای نام شعر و نام مجموعه شعر نداشتهایم. معلوم میشود که مقتدر این نامها را آگاهانه برای ترویج رویکرد پساساختار و پستمدرنیسم در شعر معاصر افغانستان انتخاب میکرده است.
موضوع شعرهای مقتدر نیز موضوعهای غیرمتعارف و پستمدرنیستی بود. موضوعهای همجنسگرایی در شعرهای او وجود دارد از جمله در مجموعه شعری «گی ممنوع». همجنسگرایی رویکرد خردهفرهنگی پستمدرنیستی در مناسبات اجتماعی و فرهنگی جامعههای غربی است. موضوعهای اروتیکی نیز در شعرهای حامد وجود دارد؛ اما این توصیفها، اروتیک به معنای معمول نیست، بل توصیفهای پساساختاری و نسبتاً غیرمعمول است. فضاهایی که در شعرهای مقتدر توصیف میشود غیرمعمول و گاهی میتواند ترسناک باشد:
«میخندد/ تو از زمان مخروج میشوی/ در تاریکخانهیی که سر از در بلند کنی تا دیوار/ و زایمانی را در دستت فشار دهی/ که زاییدن مرگی شده باشد/ با خندههای مخوف/ با دندانهاییکه از عقلانیش شروع میشود/ و میخندی/ و میخندی/ و میخندی را چند مرتبه بزرگ میشوی/ که از پشتت درنیاید این دمی که قرار است از من دربیاوری/ من با تو در سردخانه آن طرف شهر پشتگوش زندگی را خواهم دید/ و تو مرگی را در سر داری که از نطفهات شبیهسازی شده باشد/ و تزریقی که کردهای معتادیت را نمیسازد»
در ضمن اینکه در این نمونه، توصیف فضا و مکان غیرمتعارف است؛ رابطههای غیرمتعارف نحوی- معنایی نیز در شعر قابل احساس است. خروج نه، از زمان مخروج میشوی؛ در کجا؟ در تاریکخانهیی که سر از دروازه بلند میکنی تا کجا؟ تا دیوار…
موقعیکه دربارۀ شعر پساساختار و پستمدرن سخن میگوییم اساساً پرسش از معنا و معنای شعر اشتباه است. اگر کسی میپرسد که این متن یا شعر چه معنا دارد؛ این پرسش طبق جهانبینی و نظریههای پساساختار و پستمدرن معنایی ندارد؛ بنابراین پرسش این است که زبان چگونه کار میکند و چگونه علیهِ معنادهی متعارف زبان، اختلال ایجاد میکند.
در شعرهای مقتدر چگونگی استفاده از زبان در کارکرد معنادهی متعارف زبان اختلال ایجاد میکند؛ در ضمن لکنت زبان نیز در شعرها قابل احساس است. لکنت زبان به این معنا که آنچه را میخواهیم بگوییم زبان در بیان آن قاصر است. در شعرهای پساساختار و پستمدرن از قبل دچار معناباختگی زبان و معناباختگی مناسبات معمولی صور خیال و زیباییشناسی شعر هستیم؛ اما آنچه در شعر پساساختار و پستمدرن میتواند قابلبحث باشد حرکت خودکار، سورئال و روانپریشانۀ زبان است.
در شعرهای مقتدر جنبههای روانپریشانۀ زبان، پرشها و لکنتهای زبان و فضاهای نسبتاً سورئال قابل احساس است اما آنچه در شعرهای مقتدر میتواند قابلبحث باشد؛ بحث کارکرد زبان شعر پساساختار بنا به پیشفرضگرفتن معیارهای «شعر زبان» است.
شعرهای پساساختار میتواند بوطیقاهای متفاوت داشته باشد؛ اما بوطیقای شعر مقتدر را میتوان بوطیقای پستمدرنیستی شعر زبان دانست. بنا به پیشفرضگرفتن این بوطیقا شعرهای حامد از زبان و بیان رمانتیک، حماسی و عرفانی خروج میکند؛ اما زبان بهعنوان مجموعهیی از دالها خیلی از مدلولهای خود مستقل نمیشود که بتواند در کارکرد و مناسبات زبانی خود تداعیهای چندوجهی دالی داشته باشد و بازیهای خودکار زبانی انجام بدهند.
در شعر اپیزود هفت: «خستهام/ لو میروم لای لالی/ در لیلامی/ لیلا منم/ که سقت «ط» میکند دردهایش را/…» مناسبات بازی دالها خوب اتفاق افتاده و شعر در توالی زبان حرکت میکند؛ اما در نمونۀ قبلی که از مجموعه شعر «گی ممنوع» ارائه شد؛ بهنوعی درگیری معنایی شعر بیشتر از درگیری زبانی شعر میتواند قابل احساس باشد.
در کل رویکرد شعرهای حامد مقتدر زبانگراست. در این رویکرد بیش از هر شاعری که در افغانستان ادعای سرایش رویکرد شعر پساساختار را دارد، پیش رفته و تجربههای منحصر به خود داشته است. تا جایی که من در جریانهای سرایش شعرهای مقتدر بودم؛ هنوز مقتدر در سرایش رویکرد شعری خود، در مرحلۀ آزمونوخطا بهسر میبرد.
مقتدر هر روز حتماً باید یک شعر میگفت. ممکن او این کار را برای آزمونوخطا انجام میداد که بتواند بدون سوژۀ معناساز، از زبان در شعر پساساختار استفاده کند؛ هرچند حامد دیر نماند، اما رویکرد او هنوز در شعر پساساختار افغانستان، رویکرد خاصی است که میتواند بهعنوان یک رویکرد شعر زبانگرا در شعر معاصر قابلبحث و دارای جایگاه باشد.